کلمه جو
صفحه اصلی

dream


معنی : خیال، خواب، خواب دیدن، رویا دیدن
معانی دیگر : رویا، خواب و خیال، خیال پردازی، آرزو، امید، آرزوی زودگذر، (با: of) ممکن پنداشتن، دلخواه پنداشتن، پنداشتن، (با: out و away) به خواب و خیال گذراندن، خیال پردازی کردن، ایده آل، آرمانی، کمال مطلوب، روز خوابی کردن، (در روز) چرت زدن

انگلیسی به فارسی

خواب، خواب دیدن، رؤیا دیدن


رویا، خواب، خیال، خواب دیدن، رویا دیدن


انگلیسی به انگلیسی

• series of thoughts and visions which occur during sleep; fancy, pleasant imagining, daydream; vision; aim, goal; wish
have thoughts and visions while sleeping; indulge in a daydream, imagine; wish for
distant, engaged in reverie; of a dream, of a fantasy, imaginary; meditative; vague, obscure
a dream is an imaginary series of events that you experience in your mind while you are asleep.
if you dream when you are asleep, you experience imaginary events in your mind.
a dream is also something which you often think about because you would like it to happen.
if you dream, you think about a situation or event that you would very much like to happen.
if you say that you would not dream of doing something, or that you would never dream of doing it, you are emphasizing that you would not do it.
see also dreamt.
if someone dreams up a plan, they invent it.

مترادف و متضاد

Antonyms: actuality, certainty, existence, fact, reality, substance, truth


goal


illusion, vision


Synonyms: ambition, aspiration, design, desire, flight of fancy, hope, notion, pipe dream, wish


conjure up scenario


خیال (اسم)
illusion, fiction, impression, vision, apparition, deliberation, intention, guess, thought, design, fancy, idea, notion, imagination, phantom, ghost, mind, meditation, plan, whim, whim-wham, reverie, cogitation, hallucination, figment, dream, simulacrum, spectrum, fantom, speculation, phantasma, wraith

خواب (اسم)
sleeping, fluff, sleep, nap, dream, noctambulism, noctambulation

خواب دیدن (فعل)
dream

رویا دیدن (فعل)
dream

Synonyms: bubble, castle in the air, chimera, daydream, delusion, fancy, fantasy, hallucination, head trip, idea, image, imagination, impression, incubus, mental picture, nightmare, pie in the sky, pipe dream, rainbow, reverie, specter, speculation, thought, trance, vagary, wraith


Synonyms: be delirious, be moonstruck, be up in clouds, brainstorm, build castles in air, conceive, concoct, cook up, crave, create, daydream, devise, envisage, fancy, fantasize, formulate, hallucinate, hanker, hatch, have a flash, have a nightmare, have a notion, have a vision, hunger, idealize, imagine, invent, long, lust, make up, picture, pine, search for pot of gold, sigh, stargaze, sublimate, think, think up, thirst, visualize


جملات نمونه

1. dream interpretation
تعبیر خواب

2. dream interpretation
خوابگزاری،تعبیر خواب

3. dream up
(عامیانه) در سر پروراندن،خیال پردازی کردن،خواب چیزی را دیدن

4. her dream was to become a polyglot
خواب و خیال او این بود که چند زبانه شود.

5. his dream was to become rich
رویای او این بود که پول دار بشود.

6. my dream house
خانه ی رویایی من

7. a golden dream
خواب طلایی

8. a mere dream neither substantial nor practical
فقط یک خواب نه حقیقی و نه عملی

9. a pleasant dream
خواب خوش

10. a wonderful dream about impossible things
یک خواب شگفت آفرین درباره ی چیزهای غیرممکن

11. the boy's dream come to pass
خواب پسر تحقق یافت.

12. like a dream
عالی،رویایی،خیال انگیز

13. no, i wouldn't dream of going
نه،فکر رفتن اصلا به مغزم خطور نکرده است.

14. the relation of dream and reality
وابستگی خواب به واقعیت

15. to interpret a dream
خوابگزاری کردن

16. john realized his childhood dream of becoming a brain surgeon
جان به رویای ایام کودکی خود درباره ی جراح مغز شدن جامه ی عمل پوشاند.

17. our relationship was a dream that didn't last long
رابطه ی ما رویایی بود که دیری نپایید.

18. she cooks like a dream
او عالی آشپزی می کند.

19. to have a wet dream
جنب شدن

20. the latent meaning of a dream
معنی نهفته ی رویا

21. his poetry nourished in us the dream of liberty
اشعار او خواب و خیال آزادی را در ما پرورش داد.

22. Hope is but the dream of those that wake.
[ترجمه ترگمان]امید جز رویای کسانی است که بیدار می شوند
[ترجمه گوگل]امید تنها رویای کسانی است که از خواب بیدار می شوند

23. Since you left crushing the dream with, then I choose in perishing in addition.
[ترجمه ترگمان]از انجایی که تو رویا را با آن نابود کردی، پس من نیز از آن گذشته، نابودی را انتخاب می کنم
[ترجمه گوگل]از آنجایی که شما با خنده رویا روبرو شدید، پس من نیز در فریبندگی انتخاب می کنم

24. To accomplish great things, in addition to dream, must act.
[ترجمه ترگمان]برای رسیدن به کاره ای بزرگ، علاوه بر خواب، باید عمل کرد
[ترجمه گوگل]برای انجام کارهای بزرگ، علاوه بر رویای، باید عمل کند

25. His dream has become a reality.
[ترجمه و...] رویای آن مرد به وتقعیت تبدیل شد. . . . . .
[ترجمه ترگمان]رویای او به واقعیت تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]رویای او تبدیل به یک واقعیت شده است

26. Dream is what makes you happy, even when you are just trying.
[ترجمه ترگمان]خواب چیزی است که شما را خوشحال می کند، حتی زمانی که فقط تلاش می کنید
[ترجمه گوگل]رویای چیزی است که شما را خوشحال می کند، حتی زمانی که فقط سعی می کنید

27. His dream of competing in the Olympics remained unfulfilled .
[ترجمه ترگمان]رویای رقابت در المپیک تحقق نیافت
[ترجمه گوگل]رویای او برای رقابت در بازی های المپیک هنوز ناکام ماند

28. Dream what you want to dream; go where you want to go; be what you want to be, because you have only one life and one chance to do all the things you want to do.
[ترجمه 🌸SANA🌸] رویای چیزی رو که میخوای داشته باش. . هرجا میخوای برو. . هرکس که میخوای باش. . چون فقط یه بار زندگی میکنی و فقط یه شانس دار تا هرکار میخوای انجام بدی. . !🌸
[ترجمه باران] رویای چیزی رو که میخوای رو داشته باش. . . هر جایی که دوست داری برو. . . چیزی باش که خودت میخوای. . . چون فقط یه بار فرصت زندگی کردن داری و فقط یه شانس برای انجام کاری رو که میخوای انجام بدی داری. . 👑♥️
[ترجمه ترگمان]رویای تو در خواب، هر جا که دلت می خواهد، برو، چون فقط یک زندگی و یک شانس داری که هر کاری دلت می خواهد بکنی
[ترجمه گوگل]رویای چیزی که میخواهید رویای آن را داشته باشید بروید کجا می خواهید بروید همان چیزی است که می خواهید، زیرا فقط یک زندگی دارید و یک فرصت برای انجام همه چیزهایی که می خواهید انجام دهید

29. The dream was always running ahead of me. To catch up, to live for a moment in unison with it, that was the miracle.
[ترجمه ترگمان]رویا همیشه از من جلوتر بود برای گرفتن، برای یک لحظه با آن زندگی کردن، این معجزه بود
[ترجمه گوگل]رویای همیشه جلوتر از من بود برای به دست آوردن، برای یک لحظه در کنار آن زندگی کنید، این معجزه بود

30. The whole plan went like a dream.
[ترجمه ترگمان]کل نقشه مثل یه رویا بود
[ترجمه گوگل]کل برنامه رفت و یک رویا بود

I dreamt of angels knocking on a tavern door

خواب دیدم که ملائک در میخانه زدند


Last night I dreamed that my father was alive.

دیشب خواب دیدم که پدرم زنده است.


a golden dream

خواب طلایی


dream interpretation

تعبیر خواب


His dream was to become rich.

رؤیای او این بود که پول‌دار بشود.


He lives in a world of dreams.

او در عالم خواب و خیال زندگی می‌کند.


His dreams turned into ashes.

آرزوهای او تبدیل به خاکستر شد.


Our relationship was a dream that didn't last long.

رابطه‌ی ما رؤیایی بود که دیری نپایید.


No, I wouldn't dream of going.

نه، فکر رفتن اصلاً به مغزم خطور نکرده است.


She dreamed her youth away.

جوانی خود را با خواب و خیال سپری کرد.


my dream house

خانه‌ی رؤیایی من


who has dreamed up this foolish plan?

چه کسی این نقشه‌ی احمقانه را در سر پرورانده است؟


She cooks like a dream.

او عالی آشپزی می‌کند.


I never dreamed of finding her.

هرگز در خواب هم نمی‌دیدم که او را بیابم.


a wife of my dreams

همسر رؤیایی من


اصطلاحات

beyond one's wildest dreams

خیلی بهتر از انتظار، (به طور غیرمترقبه) عالی


dream up

(عامیانه) در سر پروراندن، خیال‌پردازی کردن، خواب چیزی را دیدن


like a dream

عالی، رؤیایی، خیال‌انگیز


never dreamed

هرگز فکر نمی‌کرد (کردم و غیره)


person (or thing) of your dreams

شخص (یا چیز) رؤیایی


پیشنهاد کاربران

خیال پردازی رویا

رویا ، آرزو

آرزو رویا


رویای خوابی

dream:wishes
ارزو. . . . یا رویا. . . چیزی که همیشه ما انجامش میدیم. . . . خیال پردازی😏

آرزو یا خیال پردازی


آرزو. خواسته

I love your eyes and your eyes are the dream of my life and this is the most universal affection

آرزو


dream home یعنی خانه رویایی و مجلل

i though someone came into the bedroom but it was just a dream

What you hope for and want to happen but it is not very likely

رویا

1 - خوابی و رویایی که میبینیم که هم میتونه خوب باشه هم بد ( nightmare فقط خواب بده، کابوس )
2 - رویا، آرزو، خواب و خیال
3 - رویا پردازی کردن، خیال پردازی کردن، خیال بافی کردن
4 - خواب دیدن
You can only dream about it
مگر اینکه تو خواب ببینی

اگر رویاهای هر کسی برای او واقعیت پیدا میکرد ، دنیا یا بسیار زیبا ویا خیلی زشت میشد ، بیائیم رویاهای خود را در مورد خواسته هایمان زیبا کنیم .

If you' say home I say Hagwarts
If you say prison I say Azkaban
If you say soccer I say Quidditch
My name is Hermione granger
And I study in hagwarts
Hagwarts is a reality
I say true it isn't lie

خیال پردازی در خواب

رویا
what you hope for and want to happen but it is not very likely
کانون زبان ایران__ ترم Reach3

dream
واژه ی دریم همریشه با :

" تَرانه " taraane پارسی است !!!

تَرانه هم سُرودن رویا ها و آرزو های آدمی ست.
با این یافت میتوان واژه ای پارسی برای رویا برابرنهاد :

تَران ، taraan
وات "د" و " م" در دریم به " ت" و "ن" دِگریده شده است و واک ها هم خود را با گویش پارسی نو هماهنگ کرده است .

خواب و رویا

خواب
خیال
رویا
آرزو
آرمان ( آرزو )

خواب ، رویا

رویا . خیال پردازی تصور ذهنی

Dream about یعنی خواب دیدن
I dream about you every night.

Dream of رویا در سر داشتن. رویاپردازی کردن
I dream of buying a new house.

در برخی جملات بر حسب کاربرد "کابوس" هم معنا می دهد.

what you hope for and want to happen but it is not very likely


A series of thoughts, images , and feeling that you experience when you are asleep

رویا، خواب یا در بعضی جاها کابوس

به معنی رویا و خیال و بعضی جا ها هم به معنای هدف و آرزو و معانی مختلف دیگه هم داره که پرکاربرد ترین معنیش رویا و خیال هست

Dream means :
What you hope for and want to happen but it is not very likely.
Kanon zaban.
Reach 3 🥰

what you hope for and want to happen but it is not very likely
به معنی
رو یا پردازی
خواب دیدن
خیال
reach 3


خواب دیدن
رویا پردازی

رؤیاپردازی
رؤیاپردازی کردن

خیال، خواب، خواب دیدن، رویا دیدن of ) ممکن پنداشتن، دلخواه پنداشتن، پنداشتن، ( با: out و away ) به خواب و خیال گذراندن، خیال پردازی کردن، ایده آل، آرمانی، کمال مطلوب، روز خوابی کردن، ( در روز ) چرت زدن



رُویاییدن.

I had a dream
I slept in Aslandooz's house, in my bed room
A boy with a black khaki car ( sleeping ) in the room is lying on his car. The boy is wearing a button - down shirt with long black leggings. He looks very much like my father.
He tells me you know me, I am proud that you do not introduce yourself to me that I do not know you
I and I have a family relationship
He gets up and comes to the room where I stood and approaches me
خواب دیدم
تو خونه اصلاندوز خوابیدم تو اتاق تو تخت
یک پسر با یک ماشین مشکی خاکی ( خوابیده ) تو اتاق ، روی ماشینش دراز کشیده هست پسر پیراهن دکمه دار با شلوار دم پا مشکی بلند پوشیده هست خیلی شبیه پدرم هست
به من میگوید تو من رو میشناسی من باغرور میگم تا خودت را به من معرفی نکنید که من تورا نمیشناسم
من و با هم نسبت فامیلی داریم
بلند میشه میاد درم در اتاق که من ایستادم و نزدیکم میشود

I had a dream
I went to the mosque with my mother and recited Fateha for your uncle
Your mother goes to your house with some women
My mother says I have a new shirt with me, we should go with them
We are at your house
I tell my mother who is Sakineh Khanum, midwife
My mother says I talk to Sakineh Khanum for an hour
Your mother also hears the words and laughs
Your mother says in the crowd, "Thank you for coming. Your mother was laughing and in a good mood. "
She tells the ladies that Venus is my bride
We have all taken off your mother black


کلمات دیگر: