کلمه جو
صفحه اصلی

irritating


معنی : رنج اور، ازار دهنده
معانی دیگر : برانگیزنده، خشم اور، برخورنده، رنجاننده، سوزش اور، محرک، مهیج

انگلیسی به فارسی

برانگیزنده،خشم اور،برخورنده،رنجاننده،سوزش اور،محرک،مهیج


تحریک کننده، ازار دهنده، رنج اور


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: irritatingly (adv.)
• : تعریف: causing irritation; vexing; inflammatory.
مشابه: abrasive, annoying, tiresome

• aggravating, annoying, exasperating; causing inflammation or extreme sensitivity (medicine)
something that is irritating keeps annoying you.

مترادف و متضاد

رنج اور (صفت)
painful, agonizing, troublesome, irritating, nettlesome

ازار دهنده (صفت)
galling, irritating, nettlesome, pestiferous, worrisome

vexatious


Synonyms: bothersome, trying, disturbing, annoying, provoking


جملات نمونه

1. the rough, irritating sound of the loudspeaker
صدای گوش خراش و آزار دهنده ی بلند گو

2. They also have the irritating habit of interrupting.
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنین عادت آزار دهنده اختلال را دارند
[ترجمه گوگل]آنها همچنین عادت تحریک کننده ای را به قطع می کنند

3. He has the irritating habit of smoking during meals.
[ترجمه ترگمان]او عادت آزار دهنده سیگار کشیدن را در حین غذا دارد
[ترجمه گوگل]او عادت مضر سیگار کشیدن را در طول وعده های غذایی دارد

4. He wears a wristwatch with an irritating bleep.
[ترجمه ترگمان]اون یه ساعت مچی با یه ساعت مچی irritating داره
[ترجمه گوگل]او یک ساعت مچی با بوق زودرس می پوشد

5. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

6. She can be really irritating but I try to ignore her.
[ترجمه ترگمان]اون میتونه واقعا اعصاب خرد کنه اما من سعی می کنم اونو نادیده بگیرم
[ترجمه گوگل]او واقعا می تواند تحریک کننده باشد اما من سعی می کنم او را نادیده بگیرم

7. She found his preoccupation with money irritating.
[ترجمه ترگمان]علاقه او را با پول و آزار دهنده یافته بود
[ترجمه گوگل]او دغدغه خود را با تحریک پول پیدا کرد

8. The man's worse than irritating, he's a positive menace!
[ترجمه ترگمان]این مرد بدتر از آزار دهنده است، او یک تهدید مثبت است!
[ترجمه گوگل]مرد بدتر از تحریک، او تهدید مثبت است!

9. He has this irritating mannerism of constantly scratching his nose.
[ترجمه ترگمان]این طرز رفتار irritating مدام دماغش را می خاراند
[ترجمه گوگل]او این شیوه ی تحریک کننده را دارد که دائما در حال سقوط بینی خود است

10. He has the irritating habit of biting his nails.
[ترجمه ترگمان]اون عادت آزار دهنده ناخن هاش رو داره
[ترجمه گوگل]او عادت تحریک آمیز ناخن ها را دارد

11. The noise of the children was irritating me.
[ترجمه ترگمان]صدای بچه ها مرا آزار می داد
[ترجمه گوگل]سر و صدا کودکان من را تحریک کرد

12. She had an irritating habit of repeating everything I said to her.
[ترجمه ترگمان]او عادت داشت هر چیزی را که به او گفتم تکرار کند
[ترجمه گوگل]او یک عادت تحریک کننده را به تکرار همه چیز من به او گفت

13. She was adept at the fine art of irritating people.
[ترجمه ترگمان]او در هنر ظریف مردم irritating ماهر بود
[ترجمه گوگل]او در هنر زیبای افراد تحریک کننده آگاه بود

14. You're really irritating me.
[ترجمه ترگمان]تو واقعا منو آزار میدی
[ترجمه گوگل]شما واقعا من را تحریک می کنید

15. The car has several irritating rattles at the back.
[ترجمه ترگمان]این اتومبیل چندین بار آزاردهنده در پشت آن است
[ترجمه گوگل]این خودرو در پشت جرثقیل های تحریک کننده متعددی دارد

پیشنهاد کاربران

چیزی که انسان رو عصبانی کنه

اعصاب خورد کن

رو مخ بودن

مزخرف
عذاب آور


عذاب آور، آزاردهنده

She can be really irritating but I try to ignore her

ماده محرک، تحریک کننده

آزاردهنده

Annoying

Irritating
Bothering
Disturbing
Annoying

اذیت کننده
تحریک کننده


کلمات دیگر: