کلمه جو
صفحه اصلی

inimical


معنی : مضر، نامساعد، معاند، غیر دوستانه، دشمنانه
معانی دیگر : دشمن وار، خصم آمیز، نادوستوار، ضد، پاد، مخالف، مغایر، خصمانه

انگلیسی به فارسی

دشمنانه، خصمانه، غیردوستانه، نامساعد، مضر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: inimically (adv.), inimicality (n.)
(1) تعریف: like an enemy; hostile.
مترادف: hostile, ill-disposed, unfriendly
متضاد: friendly
مشابه: antagonistic, antipathetic, bellicose, belligerent, hateful, ill, inhospitable, malevolent, mean, rancorous, unkind

- These inimical neighbors had clashed with each other for decades.
[ترجمه ترگمان] این همسایگان همسایه برای دهه ها با هم درگیر شده بودند
[ترجمه گوگل] این همسایگان مخرب برای چندین دهه با یکدیگر همبستگی داشتند

(2) تعریف: having or tending to have a bad effect; harmful or adverse.
مترادف: adverse, damaging, dangerous, deleterious, detrimental, harmful, injurious
متضاد: favorable
مشابه: baneful, contrary, destructive, hurtful, ill, noxious, pernicious, poisonous, ruinous, toxic, unhealthy

- The nation's hostile threats are inimical to its efforts to gain world respect.
[ترجمه ترگمان] تهدیدهای خصمانه مردم نسبت به تلاش های این کشور برای کسب احترام جهانی یک سان است
[ترجمه گوگل] تهدیدات خصمانه این کشور به تلاش های آن ها برای بدست آوردن احترام جهانی منجر می شود

• hostile, unfriendly; harmful
conditions that are inimical to something make it hard for it to develop or survive; a formal word.

مترادف و متضاد

مضر (صفت)
bad, adverse, obnoxious, evil, harmful, detrimental, noxious, damaging, pernicious, inimical, malefic, tortious, baneful, hurtful, pestiferous, nocuous, injurious, derogatory, noisome, unwholesome, inadvisable, impairing, insanitary, nocent

نامساعد (صفت)
bad, unfavorable, inimical, inadequate, uneven, unfair, unclear

معاند (صفت)
obstinate, stubborn, inimical, bitter-end, rancorous, spiteful, contumacious

غیر دوستانه (صفت)
ill, inimical

دشمنانه (صفت)
inimical

antagonistic, contrary


Synonyms: adverse, antipathetic, destructive, disaffected, harmful, hostile, hurtful, ill, ill-disposed, inimicable, injurious, noxious, opposed, oppugnant, pernicious, repugnant, unfavorable, unfriendly, unwelcoming


Antonyms: friendly, hospitable, kind


جملات نمونه

1. laws inimical to freedom
قوانین مغایر آزادی

2. they are inimical toward our family
آنان نسبت به خانواده ی ما خصومت دارند.

3. Excessive managerial control is inimical to creative expression.
[ترجمه ترگمان]کنترل مدیریتی بیش از حد مغایر با بیان خلاقانه است
[ترجمه گوگل]کنترل مدیریت بیش از حد به بیان خلاقانه است

4. These policies are inimical to the interests of society.
[ترجمه ترگمان]این سیاست ها مغایر با منافع جامعه هستند
[ترجمه گوگل]این سیاست ها به منافع جامعه منحرف می شود

5. Another factor inimical to corals is prolonged emersion, but resistance to this varies with the species.
[ترجمه ترگمان]عامل دیگری که مغایر با مرجان ها است، طولانی مدت است، اما مقاومت در برابر این موضوع با گونه ها فرق می کند
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از عوامل مخرب مرجان، خارش طولانی است، اما مقاومت در برابر این گونه ها متفاوت است

6. Authoritarianism is historically inimical to genuine invention.
[ترجمه ترگمان]Authoritarianism از لحاظ تاریخی مغایر با اختراع حقیقی است
[ترجمه گوگل]اقتدارگرا از لحاظ تاریخی اختراع واقعی است

7. He argued that our existing governmental arrangements are inimical to forging a sense of fraternity.
[ترجمه ترگمان]او استدلال می کند که مقررات دولتی فعلی ما مخالف ایجاد حس برادری است
[ترجمه گوگل]وی استدلال کرد که ترتیبات دولتی فعلی ما را مجبور می کند تا احساس برادری را جبران کند

8. Indeed, perhaps inimical to ours, in view of the hostility of such long standing between man and rat.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، شاید با وجود دشمنی که بین مرد و موش وجود داشت، شاید inimical نسبت به ما با هم مخالف بود
[ترجمه گوگل]در واقع، با توجه به خصومت چنین مدت طولانی بین انسان و موش، ما به خودمان متضرر می شویم

9. Force is inimical to the laws.
[ترجمه ترگمان]نیرو مغایر با قوانین است
[ترجمه گوگل]نیرو به قوانین غلط است

10. A Quaker child in an inimical New England settlement is stoned by the other children.
[ترجمه ترگمان]یک کودک Quaker در یک اقامتگاه جدید نیوانگلند به وسیله بچه های دیگر سنگسار شده است
[ترجمه گوگل]فرزند کوئیکر در محل سکونت نیو انگلند گمراه شده توسط دیگر فرزندان سنگسار می شود

11. Yet many have said that government support is inimical to artistic development.
[ترجمه ترگمان]با این حال بسیاری گفته اند که حمایت دولت مغایر با توسعه هنری است
[ترجمه گوگل]با این حال بسیاری از آنها گفته اند که حمایت دولت برای توسعه هنری خصمانه است

12. How to eliminate the inimical mentality of a person with the swiftest method?
[ترجمه ترگمان]چگونه ذهنیت inimical فرد را با سریع ترین روش حذف کنیم؟
[ترجمه گوگل]چگونگی از بین بردن ذهنیت غلط فردی با روش سریع؟

13. Lack of ambition is inimical to success.
[ترجمه ترگمان]فقدان جاه طلبی متناقض با موفقیت است
[ترجمه گوگل]عدم وجود جاه طلبی به موفقیت منفی است

14. His policies are inimical to academic freedom.
[ترجمه ترگمان]سیاست های او مغایر با آزادی تحصیلی است
[ترجمه گوگل]سیاست های او آزادی آکادمیک است

15. The action of calcium as a protective agent inimical ions is not a highly specific function.
[ترجمه ترگمان]عمل کلسیم به عنوان یک عامل حفاظتی، عملکرد بسیار ویژه ای ندارد
[ترجمه گوگل]عمل کلسیم به عنوان یک عامل حفاظتی یونهای مضر عملکرد بسیار خاصی نیست

They are inimical toward our family.

آنان نسبت به خانواده‌ی ما خصومت دارند.


laws inimical to freedom

قوانین مغایر آزادی


پیشنهاد کاربران


آسیب زا

مغایر
مغایرت
مخالف

ستیزه گر_ آسیب زا_ سر ستیز داشتن ( فعل )


کلمات دیگر: