کلمه جو
صفحه اصلی

competitor


معنی : رقیب، حریف، هم اورد، هم کار، سبقت جو
معانی دیگر : مسابقه دهنده، هم چشم

انگلیسی به فارسی

رقیب، حریف، سبقت جو، هم اورد، هم کار


رقیب، هم‌چشم، حریف، هم‌اورد، همکار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a person or organization that competes.
مترادف: antagonist, competition, contestant, rival
مشابه: aspirant, candidate, challenger, entrant, fighter, foe, go-getter, participant

• rival, contestant, one who participates in a contest
companies that are competitors sell similar kinds of goods.
a competitor is a person who takes part in a competition.

مترادف و متضاد

رقیب (اسم)
adversary, antagonist, rival, competitor, corrival

حریف (اسم)
opponent, match, adversary, foe, rival, competitor

هم اورد (اسم)
supplement, adversary, antagonist, competitor, corrival

هم کار (اسم)
bloke, cohort, competitor, coadjutor, colleague, teammate, co-worker, counterpart, cooperator

سبقت جو (اسم)
competitor

person willing to enter contest


Synonyms: adversary, antagonist, challenger, competition, contestant, corival, dark horse, emulator, favorite, opponent, opposition, rival


جملات نمونه

Germany and its trade competitors

آلمان و رقبای بازرگانی آن


1. he is two points ahead of his competitor
او دو امتیاز از حریفش جلو است.

2. She was the only British competitor apart from Richard Meade.
[ترجمه ترگمان]او تنها رقیب بریتانیایی جدا از ریچارد مید بود
[ترجمه گوگل]او تنها رقیب بریتانیا بود که از ریچارد میاد جدا شد

3. The Japanese can outsell any competitor in the market.
[ترجمه ترگمان]ژاپنی ها هم می توانند هیچ رقیبی را در بازار پیدا کنند
[ترجمه گوگل]ژاپنی ها می توانند هر رقیبی را در بازار بیرون بیاورند

4. He's known in racing circles as a fierce competitor.
[ترجمه ترگمان]او در محافل racing به عنوان رقیب سرسخت شناخته می شود
[ترجمه گوگل]او در رشته های مسابقه به عنوان یک رقیب شدید شناخته شده است

5. Our competitor has filed for Chapter
[ترجمه ترگمان]رقیب ما برای فصل تشکیل شده است
[ترجمه گوگل]رقیب ما برای فصل است

6. A thirty-nine-year-old competitor collapsed half-way through the marathon and died shortly afterwards.
[ترجمه ترگمان]یک رقیب سی و نه ساله نیمی از راه را طی کرد و کمی بعد از آن فوت کرد
[ترجمه گوگل]یک رقیب سیزده و نه ساله نیمی از مسیر ماراتن را نابود کرد و مدت کوتاهی پس از آن فوت کرد

7. We soon knocked over our competitor.
[ترجمه ترگمان]ما خیلی زود رقیب مان را واژگون کردیم
[ترجمه گوگل]ما به زودی بر رقیب ما افتادیم

8. Mr Buzetta sold the newspaper's assets to its competitor and shut it down.
[ترجمه ترگمان]آقای Buzetta دارایی های این روزنامه را به رقیب خود فروخت و آن را تعطیل کرد
[ترجمه گوگل]آقای Buzetta دارایی روزنامه را به رقیب خود فروخت و آن را خاموش کرد

9. It is allowed to shin your competitor in some matches.
[ترجمه ترگمان]به شما این امکان را می دهد که در برخی از مسابقات ساق پای رقیب تان را پیدا کنید
[ترجمه گوگل]مجاز است رقیب خود را در برخی مسابقات بپردازد

10. The next competitor rode into the ring.
[ترجمه ترگمان]رقیب بعدی وارد حلقه شد
[ترجمه گوگل]رقیب بعدی به حلقه رفته

11. Its diesel competitor in the executive class is the Carlton, with a 3-litre engine in either turbocharged or normal form.
[ترجمه ترگمان]رقیب دیزل آن در کلاس اجرایی کارلتون، با موتور ۳ لیتری در هر دو حالت عادی یا عادی است
[ترجمه گوگل]رقیب دیزلی آن در کلاس اجرایی Carlton است که دارای موتور 3 لیتری در حالت توربوشارژ یا معمولی است

12. I've dished my competitor.
[ترجمه ترگمان] من رقیب خودم رو پیدا کردم
[ترجمه گوگل]رقیب من را رها کرده ام

13. This, and the fact that Mike was a competitor, seemed to get Dmitri edgy: his face went entirely deadpan.
[ترجمه ترگمان]این موضوع و این حقیقت که مایک یک رقیب محسوب می شد به نظر می رسید که قیافه او ساختگی است صورتش کاملا ساختگی بود
[ترجمه گوگل]این، و این واقعیت که مایک یک رقیب بود، به نظر می رسید که دیمیتری را می گرفت، صورتش کاملا بی رحمانه بود

14. She tied with her competitor.
[ترجمه ترگمان]او با رقیبش بسته شد
[ترجمه گوگل]او با رقیبش گره خورده است

15. Home Depot is a big competitor.
[ترجمه ترگمان]Home Depot یک رقیب بزرگ است
[ترجمه گوگل]خانه انبار یک رقیب بزرگ است

He too was one of the competitors in the race.

او نیز یکی از حریفان مسابقه بود.


پیشنهاد کاربران

Opponent

Rival

شرکت کننده


کلمات دیگر: