1. sensory comprehension
ادراک حسی
2. Both motor and sensory functions are affected.
[ترجمه ترگمان]هر دو توابع حرکتی و حسی نیز تحت تاثیر قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]هر دو عملکرد موتور و حساس تحت تاثیر قرار می گیرند
3. All sensory forms are affected by proximity and this is particularly noticeable amidst networks of lines.
[ترجمه ترگمان]تمام اشکال حسی از نزدیکی تحت تاثیر قرار می گیرند و این به ویژه در میان شبکه های خطوط قابل توجه است
[ترجمه گوگل]تمام حواس های حسی از طریق نزدیکی تحت تاثیر قرار می گیرند و این به ویژه در شبکه های خطوط قابل توجه است
4. Their sensory perception as well as their motor responses - their behaviour - are thus totally consonant with their bodily form and function.
[ترجمه ترگمان]درک حسی آن ها و واکنش های موتور آن ها - رفتار آن ها - در نتیجه کاملا با شکل و عملکرد بدنی آن ها هماهنگ است
[ترجمه گوگل]بنابراین ادراک حسی و همچنین پاسخهای حرکتی آنها - رفتار آنها - کاملا با فرم و عملکرد بدن آنها سازگار است
5. Logogens accept input from both bottom-up sensory analysers, and top-down contextual mechanisms.
[ترجمه ترگمان]Logogens ورودی را از both حسی تحتانی، و مکانیسم های زمینه ای به پایین را می پذیرند
[ترجمه گوگل]Logogens ورودی از هر آنالایزر حسی بالا به پایین و مکانیسم های متنی از بالا به پایین را می پذیرد
6. He points out that sensory deprivation often leads to disturbances in perception and thinking.
[ترجمه ترگمان]او اشاره می کند که محرومیت حسی اغلب منجر به اختلالات ادراک و تفکر می شود
[ترجمه گوگل]او اشاره می کند که محرومیت حسی اغلب منجر به اختلالات در ادراک و تفکر می شود
7. He emphasized, instead, the role of sensory experience.
[ترجمه ترگمان]او تاکید کرد که در عوض، نقش تجربه حسی
[ترجمه گوگل]در عوض، نقش تجربه حسی را تأکید کرد
8. Capsaicin destroys small sensory nerve fibres if it is injected under the skin of newborn rats.
[ترجمه ترگمان]کپسایسین در صورت تزریق زیر پوست موش های تازه متولد شده، فیبرهای عصبی حسی کوچک را نابود می کند
[ترجمه گوگل]کپسایکین ادرار عصبی حسی کوچک را از بین می برد در صورت تزریق زیر پوست موش های تازه متولد شده
9. So the sensory and motor indriyas of all creatures are closely integrated within the mind structure of a creature.
[ترجمه ترگمان]بنابراین the حسی و حرکتی تمامی موجودات در ساختار ذهن یک موجود پیوند نزدیکی دارند
[ترجمه گوگل]بنابراین حواس واسطه های حسی و حرکتی همه موجودات در درون ساختار ذهن یک موجود، به خوبی در هم می آمیزند
10. An occupational therapist can help with motor or sensory reactivity and processing difficulties.
[ترجمه ترگمان]یک درمانگر حرفه ای می تواند با واکنش پذیری حرکتی یا حسی و مشکلات پردازش به شما کمک کند
[ترجمه گوگل]یک درمانگر شغلی می تواند با واکنش های حرکتی یا حس گر و مشکلات پردازش کمک کند
11. They also increase the amount of sensory stimulation it receives.
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنین مقدار تحریک حسی را که دریافت می کند را افزایش می دهند
[ترجمه گوگل]آنها همچنین میزان تحریک حساسیتی که دریافت می کنند را افزایش می دهد
12. This typical report contains many descriptions of direct sensory phenomena.
[ترجمه ترگمان]این گزارش معمول بسیاری از توصیفات پدیده های حسی مستقیم را شامل می شود
[ترجمه گوگل]این گزارش معمول شامل توضیحات بسیاری از پدیده های حسی واقعی است
13. During this stage, behavior is primarily sensory and motor.
[ترجمه ترگمان]در طول این مرحله، رفتار در درجه اول حسی و حرکتی است
[ترجمه گوگل]در این مرحله، رفتار در درجه اول حسی و حرکتی است
14. Perception was pretty much neurophysiology: sensory inhibition, Mach band phenomena, iconic storage, and the like.
[ترجمه ترگمان]ادراک بسیار پیچیده بود: مهار حسی، پدیده باند مچه، ذخیره سازی نمادین، و نظایر آن
[ترجمه گوگل]درک ادراک حس گرایی نوروفیزیولوژی، پدیده های گروه ماخ، ذخیره سازی نمادین و غیره، کاملا درک شده بود
15. They were stabled indoors without companions or sensory stimulation.
[ترجمه ترگمان]آن ها را در اصطبل به همراه companions یا تحریک حسی به خانه بردند
[ترجمه گوگل]آنها در داخل خانه بدون همدم یا تحریک حساسیتی پایدار بودند