کلمه جو
صفحه اصلی

anthropomorphism


معنی : قالی شدن جنبه انسانی برای خدا، تصور شخصیت انسانی برای چیزی
معانی دیگر : (قائل شدن خصوصیات انسانی برای خدا یا حیوان یا اجسام) انسان پنداری، انسان انگاری، قائل شدن جنبه انسانی برای خدا

انگلیسی به فارسی

قائل شدن جنبه انسانی برای خدا، تصور شخصیت انسانی برای چیزی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: anthropomorphist (n.)
• : تعریف: the attribution of human qualities to a god, animal, or object.

• act of giving human qualities to things which are not human
anthropomorphism is the belief that animals and things have human feelings.

مترادف و متضاد

قالی شدن جنبه انسانی برای خدا (اسم)
anthropomorphism

تصور شخصیت انسانی برای چیزی (اسم)
anthropomorphism

جملات نمونه

1. anthropomorphism was one of the characteristics of the ancient roman religion
یکی از ویژگی های دین رومیان باستان انسان انگاری بود.

2. What is this anthropomorphism, and why do I see this landscape as male?
[ترجمه ترگمان]این anthropomorphism چیست، و چرا من این منظره را به عنوان مرد می بینم؟
[ترجمه گوگل]این انسان شناسی چیست و چرا این چشم انداز را به عنوان مردی می بینم؟

3. The plant analogy guaranteed freedom from anthropomorphism.
[ترجمه ترگمان]قیاس گیاه آزادی را از anthropomorphism تضمین می کند
[ترجمه گوگل]این قاعده گیاهی از آزادی انسان تضمین شده است

4. Nor was it a half-hearted anthropomorphism.
[ترجمه ترگمان]و همین طور هم یک زن نیمه شاد هم نبود
[ترجمه گوگل]این یک انسان شناسی نیمه دل نیست

5. It does not refer to naive anthropomorphism, to childish notions of a kind of finite Person resident somewhere.
[ترجمه ترگمان]آن به anthropomorphism ساده، به تصورات کودکانه از نوعی فرد محدود در جایی اشاره نمی کند
[ترجمه گوگل]این به انسان شناسی ساده و بی نظیر اشاره نمی کند، به مفهوم کودکانه نوعی از مهاجرین محدود در جایی

6. Then, according to the design principle of anthropomorphism, we conclude the concrete method of increasing the attraction of street green land by analyzing the affin. . .
[ترجمه ترگمان]سپس با توجه به اصل طراحی anthropomorphism، روش عینی افزایش جذابیت سرزمین سبز خیابانی را با تحلیل the به پایان می بریم
[ترجمه گوگل]سپس با توجه به اصل طراحی انسان شناختی، روش بتنی برای افزایش جاذبه زمین سبز خیابانی با تجزیه و تحلیل آلفین به دست می آید

7. Anthropomorphism, a distinct feature of Greek Mythology, is characterized as the similarity between gods and men, not only in appearance, but also in psychology, temperament and behavior.
[ترجمه ترگمان]anthropomorphism، یکی از ویژگی های متمایز Mythology یونانی، به عنوان شباهت بین خدایان و مردان، نه تنها در ظاهر بلکه در روانشناسی، خلق و خوی و رفتار شناخته می شود
[ترجمه گوگل]انسان شناسی، ویژگی مشخصی از اسطوره شناسی یونانی، به عنوان شباهت بین خدایان و مردان، نه تنها در ظاهر، بلکه در روانشناسی، خلق و خو و رفتار شناخته شده است

8. Or is this just rampant anthropomorphism?
[ترجمه ترگمان]یا این فقط یه anthropomorphism rampant؟
[ترجمه گوگل]یا این فقط انسان شناسی شایع است؟

9. One uses the language of anthropomorphism in saying that God sees, hears, knows, and loves.
[ترجمه ترگمان]یکی از زبان anthropomorphism در گفتن اینکه خدا می بیند، می شنود، می شناسد و دوست دارد، استفاده می کند
[ترجمه گوگل]یکی از زبان های انسان شناسی، در گفتن این که خدا می بیند، شنید، می داند و دوست دارد، از زبان آنتروپومورفیسم استفاده می کند

10. This study sheds new light on anthropomorphism — the natural human tendency to interpret animal behavior in human terms, Horowitz said.
[ترجمه ترگمان]Horowitz گفت که این مطالعه، نور جدیدی را بر anthropomorphism - گرایش طبیعی انسان برای تفسیر رفتار حیوانات در شرایط انسانی، می اندازد
[ترجمه گوگل]هورویتز گفت: در این مطالعه، نور جدیدی در مورد انسان شناسی - تمایل طبیعی انسان به تفسیر رفتار حیوانات در شرایط بشر قرار دارد

11. Really? Or is this just rampant anthropomorphism ?
[ترجمه ترگمان]واقعا؟ یا این فقط یه anthropomorphism rampant؟
[ترجمه گوگل]واقعا؟ یا این فقط انسان شناسی شایع است؟

12. This is a safety net to avoid anthropomorphism.
[ترجمه ترگمان]این یک شبکه امن برای جلوگیری از anthropomorphism است
[ترجمه گوگل]این یک شبکه ایمنی برای جلوگیری از انفجار انسان است

13. The comments on webcam sites are rife with anthropomorphism, not surprisingly, and even when this is pointed out, the contributors are often undaunted.
[ترجمه ترگمان]نظراتی که در مورد وب سایت webcam وجود دارد مملو از anthropomorphism است، نه به طرز شگفت انگیزی، و حتی زمانی که این موضوع مورد اشاره قرار می گیرد، مشارکت کنندگان اغلب دلیرانه (دلیرانه)هستند
[ترجمه گوگل]نظرات در مورد سایت های وب کم با انسان شناسی، بسیار شگفت آور نیست، و حتی زمانی که این اشاره شد، همکاران اغلب ناامید می شوند

14. The canine and anthropomorphism are also a leitmotif in Carlos Amorales' Manimal (200 as well.
[ترجمه ترگمان]سگ و سگ هم یک leitmotif در Carlos کارلوس Amorales (۲۰۰)نیز هستند
[ترجمه گوگل]کونین و انسان شناسی نیز یک اثر هنری در Manimal کارلوس Amorales (200 نیز هست

Anthropomorphism was one of the characteristics of the ancient Roman religion.

یکی از ویژگی‌های دین رومیان باستان انسان‌انگاری بود.


پیشنهاد کاربران

anthropomorphism ( باستان‏شناسی )
واژه مصوب: انسان انگاری
تعریف: اطلاق شکل و خصیصه های انسانی به اشیا و موجودات غیرانسانی

انسانوارانگاری، پنواشتن یک امر بر وفق اندیشه خود

noun
the attribution of human characteristics or behavior to a god, animal, or object

انسان انگاری، انسان دیسی یا انسان وارگی به معنای تعبیر انسان گونه از هر گونه مفهوم یا چیزی است که لزوماً خصلت یا شکل انسانی نداشته باشد.

به طور مثال، در معماری، برخی مفاهیم ریشه انسان انگارانه دارند یا نسبت دادن خواص انسانی ( مثل دست و پا و غیره ) به خدا یا موجودات فضایی.

در اسلام
مقالهٔ اصلی: الله و تجسیم
طبق گفته قرآن خداوند در بیان فلاسفه اسلامی تعریف پذیر نیست چون به حد و رسم شناخته نمی شود و ماهیت ندارد یعنی خدا را نمی توان دید و نمی توان آن را وصف کرد. با این وجود در برخی کتب اسلام صحبت از جسم بودن خدا گردیده، و اینکه مانند انسان می خندد، می گرید، دست و پا و چشم دارد، و روز قیامت پای خود را داخل آتش جهنم می کند، با اینحال، تعابیر اینچنینی در نزد اغلب مکاتب اسلام ( از جمله تشیع ) مردود می باشد.



اَنترُ پُمُر فیزِم

نسبت دادن ویژگی های انسانی به خدا یا حیوانات یا موجودات دیگر؛ انسان انگاری؛ انسان پنداری؛ انسان دیسی؛ انسان وارگی؛ نسبت دادن صفات انسانی به موجودات غیر انسان؛ تصور شخصیت انسانی برای موجودات.
[فلسفه] توصیف موجودات مادی و غیر مادی ( حتی خدا ) در هیأت و شکل انسانی؛ انسان وار دیدن اشیاء و مخلوقات؛ تعبیر انسان انگارانه از هر مفهوم یا شیء.


کسوت وارگی


کلمات دیگر: