کلمه جو
صفحه اصلی

bring around

انگلیسی به فارسی

کسی را هم‌عقیده کردن، کسی را متقاعد کردن، سر عقل آوردن


چیزی همراه خود آوردن، آوردن


به هوش آوردن، به حرف آوردن


دور گردن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to encourage (one) to accept a certain line of thought; convince.
مشابه: win

(2) تعریف: to restore to conscious awareness.
مشابه: revive

مترادف و متضاد

convince, induce


Synonyms: argue, convert, draw, get, indoctrinate, persuade, prevail upon, prompt, prove, talk into, win over


Bring something with you when you visit


Get someone talking about something


جملات نمونه

1. He brought around a new employee this afternoon.
[ترجمه ترگمان]او امروز بعد از ظهر یک کارمند جدید را آورد
[ترجمه گوگل]این بعد از ظهر او یک کارمند جدید به ارمغان آورد

2. After the morning session, waiters brought around glasses of Saratoga water with spikes of Adirondack ice.
[ترجمه ترگمان]پس از جلسه صبح، پیشخدمت ها glasses همراه با spikes از یخ آدیرون داک آوردند
[ترجمه گوگل]پس از جلسه صبح، پیشخدمت ها عینک های آب ساراتوگا را با شمع های یخ آدررداک گرد آوردند

3. The trainer used smelling salt to bring around the boxer.
[ترجمه ترگمان]مربی استفاده از نمک را برای نزدیک کردن مشتزن به کار برد
[ترجمه گوگل]مربی با استفاده از نمک بوی بد برای آوردن بوکسور

4. I really get a kick out of bring around you.
[ترجمه ترگمان] من واقعا یه لگد به دور و بر تو می زنم
[ترجمه گوگل]من واقعا از زحمات شما خلاص می شوم

5. He did not propose to lose his temper, but merely to be persistent and agreeable, and by a few questions bring around a mild understanding of some sort.
[ترجمه ترگمان]میل نداشت خلق و خوی خود را از دست بدهد، بلکه فقط می خواست پشت کار و دل پذیری داشته باشد، و با چند سوال که از نوعی تفاهم ملایم برخوردار بود
[ترجمه گوگل]او پیشنهاد نکرد که خلقش را از دست بدهد، بلکه صرفا ماندگار و دلپذیر است، و با چند سوال، یک درک صحیح از نوع خاصی ایجاد می کند

6. He would have a lot of mending to do in order to bring around Democrats who are very bitter about the negative campaign that he has run," said Lichtman.
[ترجمه ترگمان]او می تواند کاره ای زیادی برای انجام دادن داشته باشد تا دموکرات ها را که در مورد کمپین منفی که او فرار کرده است، دور کند \"
[ترجمه گوگل]او می خواهد اقدامات زیادی انجام دهد تا بتواند دموکرات هایی را که درمورد مبارزات منفی که او اجرا کرده اند، تلخ کند، گفت: 'لیچمان'

7. To bridge the income gap, we must browse the brochure related, brief the reporters on the issue and bring around the policy-makers.
[ترجمه ترگمان]برای پر کردن شکاف درآمد، باید بروشور مربوط به این موضوع را مرور کنیم، به خبرنگاران در مورد مساله اشاره کنیم و سیاست گذاران را به همراه داشته باشیم
[ترجمه گوگل]برای برطرف کردن شکاف درآمد، ما باید بروشور مربوطه را مرور کنیم، خبرنگاران را در این موضوع مختل کرده و سیاستگذاران را جمع آوری کنیم

8. Indian Prime Minister Manmohan Singh told parliament Wednesday his government is trying to bring around its allies.
[ترجمه ترگمان]مانموهان سینگ، نخست وزیر هند، روز چهارشنبه به پارلمان گفت که دولت می کوشد تا متحدان خود را دور هم جمع کند
[ترجمه گوگل]منمحمد سینگ، نخست وزیر هند، روز چهارشنبه گفت که دولت وی در تلاش است تا متحدین خود را به دست آورد

پیشنهاد کاربران

به هوش آوردن،

قبولاندن عقیده یا فکری به کسی، سر راه آوردن، سر عقل آوردن، توی خط آوردن

Bring the ship around
= Turn the ship around

۱ - عوض کردن موضوع صحبت
۲ - به هوش آوردن
۳ - متقاعد کردن
۴ - کسی یه چیزی را به خانه آوردن


کلمات دیگر: