کلمه جو
صفحه اصلی

logy


معنی : کند، سنگین، بطی ء، سنگین در فکر وحرکت
معانی دیگر : (عامیانه) کسل و لخت (در اثر پرخوری)، loggy سنگین، بطی، کند
logy_
پسوند:، (نوع ویژه ی) سخن [eulogy]

انگلیسی به فارسی

( loggy ) سنگین، سنگین در فکر وحرکت، بطی، کند


logy، سنگین، سنگین در فکر وحرکت، بطی ء، کند


انگلیسی به انگلیسی

پسوند ( suffix )
(1) تعریف: science, study, or doctrine of.

- biology
[ترجمه ترگمان] بیولوژی
[ترجمه گوگل] زیست شناسی

(2) تعریف: writing; expression; discourse; collection of.

- chronology
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل] تاریخچه
- methodology
[ترجمه ترگمان] روش
[ترجمه گوگل] روش شناسی
صفت ( adjective )
حالات: logier, logiest
مشتقات: logily (adv.), loginess (n.)
• : تعریف: tired and unenergetic; sluggish; lethargic.
مترادف: drowsy, lethargic, listless, sluggish, torpid
متضاد: sprightly
مشابه: comatose, dormant, dull, fain�ant, inactive, inanimate, indolent, inert, lackadaisical, laggard, languid, lazy, lifeless, sleepy, slow, spiritless, supine, tired, weary

• lethargic, lacking enthusiasm, lacking vitality

مترادف و متضاد

کند (صفت)
late, tardy, heavy, slack, dull, slow, lagging, blate, sluggish, blunt, lazy, loggy, logy, dilatory, unapt, unready, leaden, low-speed, snail-paced

سنگین (صفت)
hard, serious, earnest, sober, laden, heavy, ponderous, burdensome, onerous, lumpish, lumpy, grave, hefty, weighty, cumbersome, loggy, logy, demure, unwieldy, saturnine, stodgy, weighted

بطی ء (صفت)
slack, sluggish, lazy, cumbersome, loggy, logy, snail-paced

سنگین در فکر و حرکت (صفت)
loggy, logy

جملات نمونه

1. The nation could ill afford a logy commander-in-chief in the event of nuclear attack.
[ترجمه ترگمان]این کشور توان مالی یک فرمانده عملیاتی را در صورت وقوع حمله هسته ای نداشت
[ترجمه گوگل]ملت می تواند در صورت حمله هسته ای، فرمانده کلانتری را در اختیار داشته باشد

2. Meanwhile, this theory accords with the logy of literary theory's development in those years, and has certainty and necessity.
[ترجمه ترگمان]در عین حال، این نظریه با مفهوم توسعه نظریه ادبی در آن سال ها همخوانی دارد، و قطعیت و ضرورت دارد
[ترجمه گوگل]در همین حال، این نظریه با منطق توسعه تئوری ادبی در آن سال ها هماهنگ است و دارای اطمینان و ضرورت است

3. Based on the practice, the concept and methods logy of selecting the regimes for thermal balance, blasting, slag-making and charging are given.
[ترجمه ترگمان]براساس این روش، مفهوم و روش های انتخاب رژیم ها برای تعادل گرمایی، انفجار، ضایعات آهنگری و شارژ، ارایه شده است
[ترجمه گوگل]بر اساس این روش، مفهوم و روش های انتخاب رژیم های تعادل حرارتی، انفجار، سرباره و شارژ داده می شود

4. Zhongshan Juchuang Electronic Science And Techno- logy Co., Ltd specializes in researching, manufacturing and temperature controlling products.
[ترجمه ترگمان]شرکت Techno Juchuang Science و شرکت logy، با مسئولیت محدود در تحقیق، تولید و کنترل دما تخصص دارد
[ترجمه گوگل]Zhongshan Juchuang الکترونیک علم و فناوری شرکت با مسئولیت محدود متخصص در تحقیق، تولید و محصولات کنترل دما

5. I'm feeling rather logy after all that eating and drinking last night.
[ترجمه ترگمان]بعد از این همه خوردن و نوشیدن دیشب احساس سنگینی می کنم
[ترجمه گوگل]بعد از همه چیز که شب گذشته خوردن و نوشیدن داشتم، احساس می کردم که انگار نه انگار

6. Furthermore, different porous silicon samples were prepared, and whose surface morpho-(logy) analysis and thermal conductivity measurement using micro-raman technology were performed.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، نمونه های مختلف سیلیکون porous تهیه شدند و آنالیز سطح آن با استفاده از فن آوری میکرو - انجام شد
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، نمونه های سیلیکونی متخلخل متخلخل تهیه شد و سطح مورفو (logy) آن و اندازه گیری هدایت حرارتی با استفاده از تکنولوژی میکرو رام انجام شد

7. In this same leisurely manner I studied zo? logy and botany.
[ترجمه ترگمان]در همین حالت، من زوئی رو مطالعه کردم؟ سنگین و گیاه شناسی
[ترجمه گوگل]در این روش به طرز شادابانه من زو را مطالعه کردم؟ logy و گیاه شناسی

8. It reserves a high homo- logy between rice, monocotyledonous plant and tobacco, dicotyledonous.
[ترجمه ترگمان]این کشور به صورت homo بلند بین برنج، گیاه monocotyledonous و تنباکو، dicotyledonous مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]این یک همبستگی عالی بین برنج، گیاه یکجانبه و تنباکو، دوتایی دارد

9. If teenage period appears grow logy, expression inflexible, complexion bad, love falls ill wait for a circumstance, want to notice to seek an account from food.
[ترجمه ترگمان]اگر دوره نوجوانی رشد به نظر می رسد، چهره inflexible، رنگ و رویش بد است، عشق در انتظار یک موقعیت بد است، می خواهد توجه کند که به دنبال یک حساب از غذا باشد
[ترجمه گوگل]اگر دوره نوجوانی به نظر می رسد رشد می کند، بیان بی رحم، رنگ بد، عشق می افتد صبر کردن برای یک وضعیت، می خواهید توجه کنید که به دنبال یک حساب کاربری از مواد غذایی است

10. Now add 30 or 40 slices of cheesecake on top of that, and a fella starts to feel a little logy.
[ترجمه ترگمان]حال ۳۰ یا ۴۰ برش از cheesecake را بر روی آن اضافه کنید، و یک آدم شروع به کمی logy می کند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر اضافه کردن 30 یا 40 برش پنیر کیک در بالای آن، و یک fella شروع به احساس کمی اسلیم

11. This article analyzes current state and development of alumina techno logy in China.
[ترجمه ترگمان]این مقاله، وضعیت فعلی و توسعه of alumina در چین را تجزیه و تحلیل می کند
[ترجمه گوگل]این مقاله وضعیت فعلی و توسعه تکنولوژی آلومینا در چین را تحلیل می کند

12. Its economy grows situation will be unusually slow, won't have inside the near future change greatly, and its pick up speed also very will logy.
[ترجمه ترگمان]وضعیت رشد اقتصاد آن به طور غیر معمول کند خواهد بود، در آینده نزدیک تغییر زیادی نخواهد داشت، و سرعت برداشت آن نیز به تدریج کاهش خواهد یافت
[ترجمه گوگل]اقتصاد آن رشد می کند وضعیت به طرز غیرعادی آهسته خواهد شد، در آینده نزدیک تغییر زیادی نخواهد داشت و سرعت آن نیز بسیار زیاد خواهد شد

13. The first part of the word, techn actually did mean "art" or "craft" from Greek, while the second half logy means more literally "the writings on" or "the accumulated knowledge about. "
[ترجمه ترگمان]بخش اول این واژه در واقع به معنای \"هنر\" یا \"هنر\" از زبان یونانی بود، در حالی که نیمه دوم به معنای \"نوشته های روی\" یا \"دانش جمع شده در مورد آن\" است
[ترجمه گوگل]بخش اول کلمه، techn به معنای 'هنر' یا 'هنر' از یونانی است، در حالی که نیمه دوم نیمه دوم به معنای واقعی کلمه 'نوشته ها' یا 'دانش انباشته شده در مورد' است '

14. Then we can combine the theory and method of semi logy, environment art and mold-block design to inductive standard method and formula of color design.
[ترجمه ترگمان]سپس می توانیم تئوری و روش semi، هنر محیط و طراحی بلوک قالبی را به روش استاندارد استقرایی و فرمول طراحی رنگ ترکیب کنیم
[ترجمه گوگل]سپس ما می توانیم تئوری و روش نیمه ورودی، هنر محیط زیست و طراحی قالب بلوک را به روش استاندارد القاء و فرمول طراحی رنگ ترکیب کنیم

پیشنهاد کاربران

شناختن و شناسی

مطالعه

پسوند ب معنای شناسی


لوس



کلمات دیگر: