کلمه جو
صفحه اصلی

resuscitate


معنی : بهوش اوردن، زنده کردن، احیا کردن
معانی دیگر : (از اغما یا بیهوشی و غیره) به هوش آوردن، باز جان بخشیدن، نجات دادن، نوجان کردن، اجحیا کردن

انگلیسی به فارسی

زنده کردن، احیا کردن، بهوش آوردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: resuscitates, resuscitating, resuscitated
مشتقات: resuscitable (adj.), resuscitative (adj.), resuscitation (n.)
• : تعریف: to bring back to life or consciousness; revive.
مشابه: raise, revive

- The child had stopped breathing, but the doctors were able to resuscitate her.
[ترجمه ترگمان] بچه نفس نمی کشید، اما پزشک ها نتوانستند او را نجات دهند
[ترجمه گوگل] کودک تنفس را متوقف کرد، اما پزشکان توانستند او را احیا کنند

• revive, restore to life; restore to consciousness
if you resuscitate someone who has lost consciousness, for example because they are ill or have been injured, you cause them to become conscious again.
if you resuscitate something, you make it become active or successful again.

مترادف و متضاد

بهوش اوردن (فعل)
sober, bring to, resuscitate, revive, revivify

زنده کردن (فعل)
vivify, vitalize, quicken, resuscitate, resurrect

احیا کردن (فعل)
vivify, resuscitate, revive, resurrect, reconstruct

revive


Synonyms: arouse, awaken, breathe new life into, bring back to life, bring to, come to life, energize, enkindle, enliven, give mouth-to-mouth resuscitation, invigorate, perform CPR, rejuvenate, renovate, restore, resurrect, revitalize, save, wake up


جملات نمونه

1. to resuscitate a country's economy
اقتصاد کشوری را احیا کردن

2. A policeman and then a paramedic tried to resuscitate her.
[ترجمه ترگمان]یک مامور پلیس و یک بهیار در تلاش بودند تا او را نجات دهند
[ترجمه گوگل]یک پلیس و سپس یک متخصص ارشد تلاش کرد تا او را احیا کند

3. The ambulance crew swung into action to resuscitate the patient.
[ترجمه ترگمان]خدمه آمبولانس وارد عمل شدند تا بیمار رو نجات بدن
[ترجمه گوگل]خدمه آمبولانس اقدام به احیای بیمار شد

4. He has submitted a bid to resuscitate the struggling magazine.
[ترجمه ترگمان]او پیشنهاد داده است که به مجله مبارزه بپیوندد
[ترجمه گوگل]او یک پیشنهاد برای احیای مجله مبارزه ارسال کرده است

5. Poisoning An ambulance crew tried to resuscitate him before taking him to Arrowe Park Hospital where he died soon afterwards.
[ترجمه ترگمان]مسموم کردن یک آمبولانس برای نجات او قبل از اینکه او را به بیمارستان پارک Arrowe ببرد، به زودی مرد
[ترجمه گوگل]مسمومیت خدمه آمبولانس تلاش کرد تا او را قبل از اینکه به بیمارستان آرروو پارک منتقل کند و پس از آن درگذشت

6. Officers tried to resuscitate him but he did not regain consciousness.
[ترجمه ترگمان]افسران سعی کردند او را نجات دهند اما به هوش نیامده بود
[ترجمه گوگل]افسران سعی کردند او را احیا کنند اما آگاهی نیافت

7. We can only resuscitate, we can't resurrect.
[ترجمه ترگمان]ما فقط می تونیم احیا کنیم، ما نمی تونیم دوباره احیا کنیم
[ترجمه گوگل]ما فقط می توانیم دوباره احیا شود، نمی توانیم دوباره زنده شویم

8. Why didn't you at least try to resuscitate her, give her the kiss of life?
[ترجمه ترگمان]چرا حداقل سعی نکردی نجاتش بدی و اون بوسه زندگی رو بهش بدی؟
[ترجمه گوگل]چرا شما حداقل سعی نکردید او را احیا کنید، به او بوسه زندگی بدهید؟

9. Monsters resuscitate with the same alacrity as angels.
[ترجمه ترگمان]هیولاها با همان چابکی فرشتگان زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]هیولاها با همان بلایی که به عنوان فرشته ها به سر می برند احیا می شوند

10. Meanwhile, Farini had been hired to resuscitate the failing fortunes of the Royal Westminster Aquarium.
[ترجمه ترگمان]در همین حال، Farini برای کاهش ثروت های آکواریوم سلطنتی وستمینستر به کار گرفته شد
[ترجمه گوگل]در همین حال، Farini استخدام شده بود برای احیای فرصت های شکست در آکواریوم سلطنتی وست مینستر

11. A personal physician first tried to resuscitate Michael Jackson at his home before paramedics arrived.
[ترجمه ترگمان]یک پزشک شخصی ابتدا سعی کرد تا قبل از رسیدن پیراپزشکان، مایکل جکسون را در خانه اش به قتل برساند
[ترجمه گوگل]یک پزشک شخصی برای اولین بار تلاش کرد تا مایکل جکسون را در خانه اش زنده بماند

12. It took twenty minutes to resuscitate him by mouth-to-mouth.
[ترجمه ترگمان]بیست دقیقه طول کشید تا با دهان باز او را نجات دهد
[ترجمه گوگل]بیست دقیقه طول کشید تا او را از طریق دهان به دهان بازجویی کند

13. Despite ef - forts to resuscitate her she was pronounced dead a short time later.
[ترجمه ترگمان]با وجود این که او را نجات داده بود، کمی بعد مرده بود
[ترجمه گوگل]با وجود تلاش برای احیای مجدد او، او مدت کوتاهی بعد از مرگ خوابیده بود

14. Such policies are equivalent to trying to resuscitate a patient long since dead.
[ترجمه ترگمان]چنین سیاست هایی برابر با تلاش برای resuscitate یک بیمار از زمان فوت است
[ترجمه گوگل]چنین سیاست هایی معادل تلاش برای احیای یک بیمار از زمان مرگ است

15. To resuscitate a severe airway obstruction, an emergency tracheotomy is required, which, however, results in a higher frequency of stomal recurrence later.
[ترجمه ترگمان]برای ایجاد یک مانع تنفسی شدید، یک عمل جراحی نای بری ضروری است، که، با این حال، منجر به فرکانس بالاتر stomal بعد از آن می شود
[ترجمه گوگل]برای احیای انسداد شدید راه هوایی، نیاز به یک تراکوتومی اورژانسی ضروری است، که با این وجود، در بعضی موارد بیشتر از عود مجدد دچار می شود

He resuscitated a nearly drowned boy by artificial respiration.

پسری را که تقریباً خفه شده بود، با تنفس مصنوعی از مرگ نجات داد.


to resuscitate a country's economy

اقتصاد کشوری را احیا کردن


پیشنهاد کاربران

احیا کردن ، به هوش آوردن ، زنده کردن
Day of Healing, Day of Health - Reincarnation
روز شفا بخشی ، روز سلامت یعنی جان دوباره بخشیدن
cure ، Medicine, the power of life
دارو ، پزشکی ، نیروی زندگی ، قدرت زندگی

احیا فردی که هوشیاری خود را از دست داده
To resuscitate is to revive a person who has lost consciousness. In recent years it's become important for people to learn CPR so that they might resuscitate someone who loses consciousness, and many schools and hospitals offer classes in CPR.


کلمات دیگر: