کلمه جو
صفحه اصلی

one thing lead to another

پیشنهاد کاربران

چیزها دست به دست هم دادن

کاری که نتیجه اش اتفاقی میشه که شما پیش بینیش نمی کردین و برنامه ای نداشتین براش

I agreed to help him paint the house, and one thing led to another until I ended up helping him fix his kitchen.

اوضاع طوری رقم خورد


کلمات دیگر: