کلمه جو
صفحه اصلی

boon


معنی : بخشش، خوبی، احسان، لطف، مزیت، خیر، استدعاء، فرمان یادستوری بصورت استدعا، عیاش، خوشدل
معانی دیگر : تمنا، خواهش، استدعا، سود، فایده، بهره وری، نعمت الهی، (قدیمی)، (قدیمی) مهربان، گشاده دست، باسخاوت، خوشایند، عطیه

انگلیسی به فارسی

درخواست، فرمان یا دستوری به‌صورت خواهش، عطیه، لطف، احسان، بخشش


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: something beneficial, as a favor or blessing.
متضاد: curse
مشابه: benefit, blessing, favor, positive

- Moving closer to her workplace was a boon.
[ترجمه ترگمان] نزدیک تر شدن به محل کار، نعمتی بود
[ترجمه گوگل] حرکت به سمت محل کار خود، یک مزیت بود
صفت ( adjective )
• : تعریف: congenial; jolly.

- They were boon traveling company.
[ترجمه ترگمان] آن ها یک شرکت مسافرتی بودند
[ترجمه گوگل] آنها شرکت مسافرتی خوبی داشتند

• favor; kind deed; granted request; blessing
a boon is something that makes life better or easier for someone.

مترادف و متضاد

بخشش (اسم)
release, present, profusion, forgiveness, remission, remittal, bounty, tip, grant, grace, boon, pardon, gift, generosity, mercy, baksheesh, bakshish, benefaction, beneficence, bestowal, munificence, largess, pity

خوبی (اسم)
good, boon, excellence, beauty, goodness, kindness, kindliness, fairness, comeliness, good quality, excellency

احسان (اسم)
benefit, boon, benefaction, beneficence, benignity

لطف (اسم)
boon, kindness, beneficence, benignity, ethereality

مزیت (اسم)
benefit, advantage, privilege, boon, preponderance, excellence, superiority, preference, profit, behoof, vantage

خیر (اسم)
good, well, benefit, boon, alms, handout, welfare, almsdeed, philanthropy, aught, property, benefaction, weal, well-doing

استدعاء (اسم)
supplication, entreaty, boon, plea

فرمان یادستوری بصورت استدعا (اسم)
boon

عیاش (صفت)
wanton, boon, jovial, bacchanal, epicurean, pleasurable, rackety, free-living, voluptuary, sybaritic

خوشدل (صفت)
boon, vivacious, merry, gay, benevolent, gleeful, charitable, gaysome, gleesome, lightsome

advantage


Synonyms: benefaction, benefit, benevolence, blessing, break, compliment, donation, favor, gift, godsend, good, good fortune, grant, gratuity, help, largess, present, windfall


Antonyms: disadvantage


جملات نمونه

1. the king granted his boon
سلطان تمنای او را اجابت کرد.

2. These machines have proved a real boon to disabled people.
[ترجمه امیری] این ماشین ها یک مزیت واقعی برای افراد معلول شده است.
[ترجمه ترگمان]این ماشین ها یک لطف واقعی برای افراد معلول را ثابت کرده اند
[ترجمه گوگل]این ماشین ها به افراد معلول ثابت شده است

3. Radio is a boon to the blind.
[ترجمه ترگمان]رادیو برای نابینایان نعمتی است
[ترجمه گوگل]رادیو به شر کور است

4. Parks are a great boon to people in big cities.
[ترجمه ترگمان]پارک ها برای مردم شهرهای بزرگ نعمتی است
[ترجمه گوگل]پارک ها برای مردم در شهرهای بزرگ یک مزیت بزرگ هستند

5. The building scheme comes as an enormous boon for the building industry.
[ترجمه ترگمان]طرح ساختمانی به عنوان یک لطف بزرگ برای صنعت ساخت وساز به حساب می آید
[ترجمه گوگل]طرح ساختمان به عنوان یک مزیت بزرگ برای صنعت ساختمان می آید

6. A car is a real boon when you live in the country.
[ترجمه ترگمان]زمانی که شما در این کشور زندگی می کنید، یک اتومبیل واقعا نعمتی است
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما در کشور زندگی می کنید، یک ماشین واقعی است

7. Boon walked in and quieted the engine.
[ترجمه ترگمان]فرشته اقبال وارد شد و موتور را ساکت کرد
[ترجمه گوگل]بون راه می رفت و موتور را خفه می کرد

8. The new software will prove a boon to home computer users.
[ترجمه ترگمان]این نرم افزار جدید برای کاربران خانگی سودمند خواهد بود
[ترجمه گوگل]این نرم افزار جدید به نفع کاربران خانگی خانگی خواهد بود

9. A warm coat is a real boon in cold weather.
[ترجمه ترگمان]پوشش گرم یک موهبت واقعی در آب و هوای سرد است
[ترجمه گوگل]یک کت گرم یک هوشی واقعی در هوای سرد است

10. Guide dogs are a great boon to the partially sighted.
[ترجمه نگار درویشی] سگ های راهنما برای افراد نابینا یک موهبت بزرگ اند
[ترجمه ترگمان]سگ های راهنما یک موهبت بزرگ برای the هستند
[ترجمه گوگل]سگهای هدایتی به خوبی از بین رفته اند

11. The bus service is a real boon to people in the village.
[ترجمه ترگمان]سرویس اتوبوس یک لطف واقعی برای مردم این روستا است
[ترجمه گوگل]خدمات اتوبوس برای مردم در روستای محترم است

12. A bicycle is a real boon when you live in a small town.
[ترجمه ترگمان]زمانی که شما در یک شهر کوچک زندگی می کنید یک دوچرخه واقعا نعمتی است
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما در یک شهر کوچک زندگی می کنید، یک دوچرخه دارای یک مزیت واقعی است

13. Bill and Bob are boon companions.
[ترجمه ترگمان]بیل و باب همراهان خوبی هستند
[ترجمه گوگل]بیل و باب همراهان بنیان هستند

14. Aeration used intelligently is a boon to the maintenance of the health and vitality of the fishes.
[ترجمه ترگمان]Aeration که به روش هوشمندانه مورد استفاده قرار می گیرند، برای حفظ سلامتی و سرزندگی ماهی ها مفید واقع می شوند
[ترجمه گوگل]هوای استفاده شده به صورت هوشمندانه، حفظ سلامت و حیاتی ماهی است

15. But I would crave a boon for myself and my successors.
[ترجمه ترگمان]اما آرزوی سعادت برای خود و جانشینان خود را دارم
[ترجمه گوگل]اما برای خودم و جانشینانم دلم تنگ شده است

The king granted his boon.

سلطان تمنای او را اجابت کرد.


Electricity and T.V. are among the boons of civilization.

برق و تلویزیون جزو نعمتهای تمدن هستند.


پیشنهاد کاربران

موهبت

نعمت

مزیت


غنیمت، موهبت،
لنگه کفشی در بیابان نعمت است؟؟

موهبت , نعمت

# Radio is a boon to the blind
# a warm coat is a real boon in cold weather
# Guide dogs are a great boon to the partially sighted
# Parks are a great boon to people in big cities


کلمات دیگر: