1. "I think relinquishment is a bad idea for three reasons, " says Kurzweil.
[ترجمه ترگمان]کرزویل می گوید: \" من فکر می کنم این ایده به سه دلیل ایده بدی نیست \"
[ترجمه گوگل]Kurzweil می گوید: 'من فکر می کنم رها کردن یک ایده بد به سه دلیل است '
2. Relinquishment of burdens and fears begins where adoration and worship of God become the occupation of the soul. ----Frances J. Roberts.
[ترجمه ترگمان]ترس از بار و ترس از جایی آغاز می شود که پرستش و پرستش خدا به منزله سرگرمی روح باشد - فرانسیس جی رابرتز
[ترجمه گوگل]ترک اعتیاد و ترس از جایی شروع می شود که عبادت و پرستش خدا به اشغال روح تبدیل شود ---- فرانسیس ج رابرتز
3. British relinquishment of power in India was accompanied by the partition of the country; the western part of the Punjab became Pakistani territory, the eastern part Indian.
[ترجمه ترگمان]جدایی بریتانیا از قدرت در هند با تجزیه و تحلیل این کشور همراه بود؛ قسمت غربی پنجاب به قلمرو پاکستان، بخش شرقی هند تبدیل شد
[ترجمه گوگل]ترک انگلیس از قدرت در هند همراه با تقسیم کشور بود؛ بخش غربی پنجاب سرزمین پاکستان، بخش شرقی هند بود
4. Our curriculum trains for the relinquishment of judgment as the necessary condition of salvation.
[ترجمه ترگمان]برنامه های درسی ما برای انصراف از قضاوت به عنوان شرط ضروری رستگاری است
[ترجمه گوگل]برنامه درسی ما برای رها کردن داوری به عنوان شرط لازم برای رستگاری است
5. Certainly it involves relinquishment of stinginess, clinging and greed.
[ترجمه ترگمان]البته این موضوع شامل relinquishment و طمع و حرص و طمع است
[ترجمه گوگل]قطعا این شامل رها کردن خستگی، چسبیده شدن و حرص و طمع است
6. The spiritual journey is the relinquishment, or unlearning of fear and the acceptance of love back into our hearts.
[ترجمه ترگمان]سفر روحانی، انصراف، یا از یاد بردن عشق و پذیرش عشق به قلب ما است
[ترجمه گوگل]سفر معنوی، رها شدن یا نادیده گرفتن ترس و پذیرش عشق به قلب ما است
7. One kind of love is called relinquishment.
[ترجمه ترگمان]یک نوع عشق، انصراف نامیده می شود
[ترجمه گوگل]یک نوع عشق، لغو نامیده می شود
8. Dedicator understands that such relinquishment of all rights includes the relinquishment of all rights to enforce those copyrights in the Work.
[ترجمه ترگمان]dedicator درک می کند که این حق انصراف از همه حقوق شامل انصراف از حق تمام حقوق برای اجرای آن حق چاپ در کار است
[ترجمه گوگل]دانش آموز می فهمد که چنین رخصتی از همه حقوق شامل رها کردن تمام حقوق برای اجرای این حق نسخه برداری در کار است
9. That relinquishment of all we had been born with was what were to aim for.
[ترجمه ترگمان]آن وقت متوجه شدیم که ما با هم به دنیا آمده ایم که چه هدفی داریم
[ترجمه گوگل]آنچه که برای ما اهمیت داشت، رهائی از آنچه که ما از آن متولد شده بودیم
10. There is, to be sure, a certain logic in the view which advocates the relinquishment of doomed creatures to eternity.
[ترجمه ترگمان]برای اطمینان، منطق خاصی در این نظریه وجود دارد که انصراف از relinquishment موجودات محکوم به ابدیت را تایید می کند
[ترجمه گوگل]مطمئنا یک منطق خاصی وجود دارد که از جانب موجودات محکوم به ابد حمایت می کند
11. I suppose she wept for lost gladness and the relinquishment of true friends.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم به خاطر خوشحالی و the از دوستان واقعی گریه کرده
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم او برای خوشبختی از دست رفته و از بین بردن دوستان واقعی گریه می کند
12. The story of the Internet is one of piecewise relinquishment of government control and empowerment of private individuals and organizations.
[ترجمه ترگمان]داستان اینترنت یکی از صرف نظر کردن از کنترل دولت و توانمندسازی افراد و سازمان های خصوصی است
[ترجمه گوگل]داستان اینترنت یکی از مواردی است که از کنترل دولتی و توانمندسازی افراد و سازمان های خصوصی جدا شده است
13. Licenses are usually granted on the basis of an initial term with specific provisions for the timing and amount of relinquishment prior to entering the next phase of the contract.
[ترجمه ترگمان]Licenses معمولا براساس یک دوره اولیه با مواد خاص برای زمان بندی و مقدار انصراف از ورود به مرحله بعدی قرارداد پذیرفته می شوند
[ترجمه گوگل]مجوز معمولا براساس یک اصطلاح اولیه با مقررات خاصی برای زمان بندی و مقدار رخصتی قبل از ورود به مرحله بعدی قرارداد اعطا می شود
14. For life is a paradox: it enjoins us to cling to its many gifts even while it ordains their eventual relinquishment.
[ترجمه ترگمان]زیرا زندگی، یک پارادوکس است: به ما اجازه می دهد حتی در حالی که این حق را از دست می دهد، به بسیاری از هدایای خود وفادار بماند
[ترجمه گوگل]برای زندگی یک پارادوکس است که ما را به پیروزی از هدایای بسیاری هدایت می کند حتی در حالی که آن ها در نهایت خود را کنار می گذارند