کلمه جو
صفحه اصلی

miscreant


معنی : پست، خبیی، خونی، بدعت گذار، خدا نشناس، خدا نشناس، بی وجدان، رافضی، بی دین، خبیی، خراب
معانی دیگر : رذل، بدجنس، بداندیش، بدخواه، ادم پست، ادم خدا نشناس، شخص بی دین، خبیک

انگلیسی به فارسی

(آدم) پست، رذل، بدجنس، بداندیش، (آدم) خدا نشناس، (شخص) بیدین، رافضی، بدعت گذار، خبیث، بدخواه، بی وجدان


اشتباه، بدعت گذار، پست، خبیی، خدا نشناس، خونی، بی وجدان، بی دین، رافضی، خراب


انگلیسی به انگلیسی

• rascal, villain; one who holds a false or unorthodox religious belief

مترادف و متضاد

پست (اسم)
post, point, mail, miscreant

خبیی (اسم)
miscreant

خونی (اسم)
fiend, killer, murderer, cutthroat, villain, cannibal, miscreant, misdoer

بدعت گذار (اسم)
heretic, miscreant, innovator

خدا نشناس (اسم)
miscreant

خدا نشناس (صفت)
ungodly, miscreant, impious

بی وجدان (صفت)
miscreant, unconscionable

رافضی (صفت)
heretic, miscreant

بی دین (صفت)
ungodly, miscreant, impious, irreligious

خبیی (صفت)
abominable, devilish, evil, hellish, malicious, mischievous, miscreant

خراب (صفت)
desolate, bad, spoiled, rotten, ill, ruined, devastated, impaired, ruinous, miscreant, depraved, rotten-hearted, tumble-down, wasted

evil, immoral


Synonyms: corrupt, criminal, degenerate, depraved, flagitious, infamous, iniquitous, nefarious, perverse, rascally, reprehensible, reprobate, unhealthy, unprincipled, vicious, villainous, wicked


Antonyms: good, moral, nice


person who is very bad, immoral


Synonyms: blackguard, black sheep, bootlegger, bully, cad, caitiff, convict, criminal, culprit, delinquent, drunkard, evildoer, felon, fink, heel, hoodlum, jailbird, loafer, louse, lowlife, malefactor, outcast, outlaw, pickpocket, racketeer, rapscallion, rascal, rat, reprobate, rowdy, ruffian, scalawag, scamp, scoundrel, scum, sinner, sneak, vagabond, villain, wretch, wrongdoer


Antonyms: goody-goody


جملات نمونه

We need to discourage miscreants.

ما باید از بدجنسی جلوگیری کنیم.


1. We need tougher penalties to discourage miscreants.
[ترجمه ترگمان]ما به مجازات های سخت تر برای دلسرد کردن اشرار نیاز داریم
[ترجمه گوگل]ما مجازات های سخت تر را برای جلوگیری از متجاوزان می خواهیم

2. I ordered the miscreants to let me out.
[ترجمه ترگمان]من به اشرار دستور دادم که مرا آزاد کنند
[ترجمه گوگل]من دستورات غلط را برای من گذاشت

3. Are the miscreants aware that they are guilty of trespass and criminal damage?
[ترجمه ترگمان]آیا اشرار آگاه هستند که آن ها در مورد ورود غیر قانونی و غیر قانونی مقصر هستند؟
[ترجمه گوگل]آیا متجاوزان آگاه هستند که آنها مرتکب جرم و جنایت شده اند؟

4. And so the miscreants trooped back home to Bean Street, perhaps to bandage the wounds of their neighbourly dispute.
[ترجمه ترگمان]و بدین ترتیب اشرار به خانه بین خیابان لوبیا باز می گشتند، و شاید هم برای مرهمی که بر سر نزاع خود می گذاشتند به خیابان لوبیا باز می گشتند
[ترجمه گوگل]و به این ترتیب، گمراهان به خانه Bean Street بیرون ریختند، شاید بتوان به جراحت اختلافات همسایه خود بپردازند

5. In spite of their best efforts, the miscreants returned fishless.
[ترجمه ترگمان]اشرار علی رغم تلاش های خود، fishless را پس دادند
[ترجمه گوگل]به رغم بهترین تلاش های آنها، مهاجمان بی سر و صدا به بیرون رفتند

6. The sibling miscreants were in the grasp of the relentless and merciless Jack Clarke.
[ترجمه ترگمان]اشرار sibling در چنگال جک کلارک بی رحم و بی رحم قرار داشتند
[ترجمه گوگل]گمراهان خواهر و برادر در جک کلارک بی رحم و بی رحم بودند

7. The days of a judge telling a miscreant to join the Army or go to jail are over.
[ترجمه ترگمان]روزهایی که قاضی به a بگوید که به ارتش بپیوندند یا به زندان بروند به پایان رسیده است
[ترجمه گوگل]روزهایی که یک قاضی به یک متجاوز برای پیوستن به ارتش و یا رفتن به زندان پایان می دهد

8. Fugitive is pursued, caught and Punished for some miscreant act.
[ترجمه ترگمان]فراری آن را تعقیب می کند و به دنبال یک نمایش بی وجدان می گردد
[ترجمه گوگل]برای برخی از اقدامات غلط، فراری دنبال می شود، گرفتار و مجازات می شود

9. A pirate and smuggler, Baba was an obnoxious miscreant with a penchant for fisticuffs.
[ترجمه ترگمان]یک دزد دریایی و قاچاقچی، بابا یک آدم نفرت انگیز و نفرت انگیز بود که میل داشت با مشت و لگد به مشت و لگد بزند
[ترجمه گوگل]بابا، یک دزد دریایی و قاچاقچی، یک مظنون ناراحت کننده بود که علاقه زیادی به جاسوسی داشت

10. The beak-nosed pot-bellied miscreant had a habit of breaking into a nerve-wracking cackle whenever the mood struck his flighty little brain.
[ترجمه ترگمان]وقتی که خلق و خوی flighty مغزش را به هم می زد عادت داشت into را درهم بشکند
[ترجمه گوگل]هر گاه خلق و خوی مغرضانه به اوج خود رسید، عادت غلبه بر غضب دندانه دار دندانه دار بود

11. These were certainly on the mind of one miscreant as he broke into a home in Lanzhou, a city in northwest China, in May of 20
[ترجمه ترگمان]در ماه مه در home، شهری در شمال غربی چین، که در ماه مه در شمال غرب چین به خانه ای در Lanzhou، شهری در شمال غربی چین، تبدیل شد
[ترجمه گوگل]این ها قطعا در ذهن یکی از بدبختی ها بود؛ زیرا در ماه مه 20 به خانه ای در Lanzhou، یک شهر در شمال غربی چین تبدیل شد

12. Of course, there is the occasional miscreant standing in front of the classroom who encourages student failure as a backhanded compliment to his self-declared high standards.
[ترجمه ترگمان]البته گاهی اوقات مجرمانی وجود دارند که در مقابل کلاس حضور دارند و عدم موفقیت دانش آموز را به عنوان یک تعریف backhanded از استانداردهای بالای خود اعلام می کنند
[ترجمه گوگل]مطمئنا ایستادن گاه به گاه اشتباه در مقابل کلاس درس وجود دارد که ناراحتی دانشجو را به عنوان تعمق وارده به عقب به استانداردهای خود اعلام می کند

13. There is no obvious means to force a miscreant out, since euro membership is designed to be irrevocable.
[ترجمه ترگمان]هیچ روش آشکاری برای بروز a وجود ندارد، زیرا عضویت یورو به گونه ای طراحی شده است که برگشت ناپذیر باشد
[ترجمه گوگل]هیچ روش آشکاری برای خنثی کردن یک اشتباه وجود ندارد، زیرا عضویت یورو به صورت غیرقابل برگشت است

14. Local people demanded that the District Magistrate apprehend the miscreants.
[ترجمه ترگمان]مردم محلی درخواست کردند که دادرس پلیس این اشرار را دستگیر کند
[ترجمه گوگل]مردم محلی خواستار آن بودند که دادستان منطقه متخاصمین را دستگیر کند

Sometimes when Jim acts like a miscreant, his wife kicks him out of the house.

گاهی اوقات که جیم مثل یک آدم بدجنس رفتار می‌کند همسرش او را از خانه بیرون می‌کند.


پیشنهاد کاربران

بدکردار

خطاکار

در انگلیسی هندی:

دزد. راهزن

خلافکار
بزهکار
شرور
قانون شکن
Good for nothing
A person who breaks the law



کلمات دیگر: