مفرط، فزون از نیاز، زیاده، وابسته به پرخونی، پر خون، فزون خون، زیاده plethoric volumes that collect dust in his house کتابهای زیادی که در خانهی او گرد و غبار جمع میکنند
plethoric
مفرط، فزون از نیاز، زیاده، وابسته به پرخونی، پر خون، فزون خون، زیاده plethoric volumes that collect dust in his house کتابهای زیادی که در خانهی او گرد و غبار جمع میکنند
انگلیسی به فارسی
وابسته به پرخونی، پر خون، فزون خون
مفرط، فزون از نیاز، زیاده
شگفت انگیز
انگلیسی به انگلیسی
• full, abundant, bountiful; suffering from plethora, suffering from an excess of blood cells
جملات نمونه
1. plethoric volumes that collect dust in his house
کتاب های زیادی که در خانه ی او گرد و غبار جمع می کنند
Plethoric volumes that collect dust in his house.
کتابهای زیادی که در خانهی او گرد و غبار جمع میکنند.
کلمات دیگر: