کلمه جو
صفحه اصلی

invisibly


بطور ناپیدایا ناپدید، بطور غیرمرئی، چنانکه دیده نشود، بطورنامعلوم

انگلیسی به فارسی

نامرئی


انگلیسی به انگلیسی

• in an invisible manner, imperceptibly, in a manner which is impossible to see

جملات نمونه

1. He had learnt how to melt invisibly into the background.
[ترجمه ترگمان]او یاد گرفته بود که چگونه خود را در اعماق جنگل ذوب کند
[ترجمه گوگل]او آموخته بود که چگونه به طور غیرمعمول ذوب شود

2. A thin coil of smoke rose almost invisibly into the sharp, bright sky.
[ترجمه ترگمان]حلقه نازکی از دود در زیر آسمان روشن و روشن به چشم می خورد
[ترجمه گوگل]یک کویل نازک از دود تقریبا نامرئی به آسمان تیز و روشن افزایش یافت

3. He moved away invisibly into the background.
[ترجمه ترگمان]به طور نامرئی در پس زمینه گم شد
[ترجمه گوگل]او به طور ناگهانی به پس زمینه نقل مکان کرد

4. " Where's the torn place? "" It's been invisibly mended. ”
[ترجمه ترگمان]\"محل پاره شده کجاست؟\" به طور نامرئی تعمیر شده است \"
[ترجمه گوگل]'جایی که پاره شده است کجاست؟ '' این غیر قابل انکار است '

5. Like ghosts, emotions were passing invisibly through the aisles of my body.
[ترجمه ترگمان]درست مثل ارواح، احساسات در میان راهروهای بین من رد و بدل شده بودند
[ترجمه گوگل]مانند ارواح، احساسات از طریق عبور از بدن من غیرممکن بودند

6. These minute, supple spheres rest invisibly on the surface of the skin.
[ترجمه ترگمان]این فضاهای نرم و انعطاف پذیر به طور نامریی بر روی سطح پوست قرار دارند
[ترجمه گوگل]این لحظه ها، کره های انعطاف پذیر بر روی سطح پوست نشسته اند

7. A lone cat was padding almost invisibly along in the lee of a low wall.
[ترجمه ترگمان]یک گربه تنها در زیر سایه یک دیوار کوتاه تقریبا در تاریکی فرورفته بود
[ترجمه گوگل]یک گربه تنها در تقریبا یکنواخت در کنار دیواره پایین قرار داشت

8. Run it invisibly, so you can catch, asas deter, problem coworkers, visitors, family members, or managers.
[ترجمه ترگمان]آن را به طور نامریی اجرا کنید تا بتوانید به همکاران، مهمانان، اعضای خانواده و یا مدیران برخورد کنید
[ترجمه گوگل]آن را نامرئی انجام دهید، بنابراین می توانید از کارشناسان، بازدیدکنندگان، اعضای خانواده یا مدیران خود اطمینان حاصل کنید

9. Every movement or transition should be invisibly prepared by half - halt.
[ترجمه ترگمان]هر حرکت یا گذار باید به طور نامرئی توسط نیمه متوقف شود
[ترجمه گوگل]هر حرکت یا گذار باید نیمه متوقف شود

10. Now it can be done invisibly, remotely and automatically.
[ترجمه ترگمان]اکنون می تواند به طور نامریی، از راه دور و به طور خودکار انجام شود
[ترجمه گوگل]اکنون می توان آن را نامرئی، از راه دور و به صورت خودکار انجام داد

11. These social conditions invisibly raised the status of women.
[ترجمه ترگمان]این شرایط اجتماعی به طور نامرئی جایگاه زنان را بالا برد
[ترجمه گوگل]این شرایط اجتماعی نامتناهی وضعیت زنان را افزایش داد

12. Slowly, invisibly, your death will come upon you.
[ترجمه ترگمان]آهسته، invisibly، مرگت فرا خواهد رسید
[ترجمه گوگل]به آرامی، نامرئی، مرگ شما بر شما خواهد آمد

13. But being forgettable was part of her job; a jigsaw piece that fitted invisibly into any puzzle.
[ترجمه ترگمان]اما از یاد بردن آن قسمتی از کار او بود؛ یک تکه سنگی که در دل هر معما شده بود
[ترجمه گوگل]اما فراموش شدن بخشی از کار او بود؛ قطعه اره منبت کاری اره مویی که به شکل نامرئی به هر پازل متصل می شود


کلمات دیگر: