(امریکا)، به قوطی حلبی (و چیزهای مشابه) تیر اندازی کردن، صدای جرنگ، دنگ، صدای دق دق کردن، صدای دنگ دنگ کردن
plink
(امریکا)، به قوطی حلبی (و چیزهای مشابه) تیر اندازی کردن، صدای جرنگ، دنگ، صدای دق دق کردن، صدای دنگ دنگ کردن
انگلیسی به فارسی
صدای دق دق کردن، صدای دنگ دنگ کردن
خراب کردن، صدای دق دق کردن، صدای دنگ دنگ کردن
انگلیسی به انگلیسی
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: plinks, plinking, plinked
حالات: plinks, plinking, plinked
• (1) تعریف: to make a series of short ringing or clinking sounds.
• مشابه: tinkle
• مشابه: tinkle
• (2) تعریف: (informal) to shoot at tin cans, bottles, or the like.
اسم ( noun )
مشتقات: plinker (n.)
مشتقات: plinker (n.)
• : تعریف: a short light ringing or clinking sound.
• مشابه: ring, tinkle
• مشابه: ring, tinkle
جملات نمونه
1. He plinked the litlle bell before them.
[ترجمه ترگمان]در مقابل آن ها صدای ناقوس کلیسا را شنید
[ترجمه گوگل]او قبل از آنها زنگ زنگ زده بود
[ترجمه گوگل]او قبل از آنها زنگ زنگ زده بود
2. The wind blew the bells to plink.
[ترجمه ترگمان]باد زنگ ها را به صدا در می آورد
[ترجمه گوگل]باد زلزله را به لرزه انداخت
[ترجمه گوگل]باد زلزله را به لرزه انداخت
3. The soldiers plinked cans from a riverbank.
[ترجمه ترگمان]سربازان در کنار رودخانه در کنار رودخانه قرار داشتند
[ترجمه گوگل]سربازان قوطی ها را از یک رودخانه ریختند
[ترجمه گوگل]سربازان قوطی ها را از یک رودخانه ریختند
4. No plink or plunk was quite the same as any other.
[ترجمه ترگمان]نه plink و نه plunk مثل بقیه بود
[ترجمه گوگل]هیچ انقباضی یا انقباض کاملا مشابه هر نوع دیگری بود
[ترجمه گوگل]هیچ انقباضی یا انقباض کاملا مشابه هر نوع دیگری بود
5. They plink on the vent pipe and plunk on the patio roof.
[ترجمه ترگمان]از دریچه دودکش خارج شدند و از روی بام حیاط خلوت بیرون رفتند
[ترجمه گوگل]آنها بر روی لوله خروجی قرار می گیرند و در سقف پاسیو قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]آنها بر روی لوله خروجی قرار می گیرند و در سقف پاسیو قرار می گیرند
6. The rhythm accelerates; plink follows plunk faster and faster until the sound is a roll of drums and the individual drops become an army marching over fields and rooftops.
[ترجمه ترگمان]ریتم به سرعت حرکت می کند؛ plink سریع تر و سریع تر حرکت می کند تا زمانی که صدای طبل ها و قطرات منفرد به ارتش در حال رژه بر روی دشت ها و پشت بام ها تبدیل شود
[ترجمه گوگل]ریتم تسریع می شود انفجار به دنبال انفجار سریعتر و سریعتر می شود تا صدای رول درام ها و قطره های فرد به ارتش رژه می رود که از روی زمین ها و پشت بام ها باشد
[ترجمه گوگل]ریتم تسریع می شود انفجار به دنبال انفجار سریعتر و سریعتر می شود تا صدای رول درام ها و قطره های فرد به ارتش رژه می رود که از روی زمین ها و پشت بام ها باشد
7. They plink on the pipe and plunk on the patio roof.
[ترجمه ترگمان]آن ها در حالی که پیپ می کشیدند و از روی بام حیاط خلوت با صدای بلند حرف می زدند
[ترجمه گوگل]آنها بر روی لوله قرار می گیرند و روی سقف پاسیو قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]آنها بر روی لوله قرار می گیرند و روی سقف پاسیو قرار می گیرند
8. He recalled the wraith's face staring back in the mirror, the vision of that music box winding down: plink .
[ترجمه ترگمان]صورت شبح را به یاد آورد که به آینه خیره شده بود، تصویر آن جعبه موسیقی که پیچ می خورد: plink
[ترجمه گوگل]او به چهره wraith که در آینه خیره شده بود، به یاد می آورد، چشم انداز آن جعبه موسیقی که موجب خرد شدن می شود
[ترجمه گوگل]او به چهره wraith که در آینه خیره شده بود، به یاد می آورد، چشم انداز آن جعبه موسیقی که موجب خرد شدن می شود
پیشنهاد کاربران
معنی تخصصی واژه plink در رشته تیراندازی: هدف زنی
کلمات دیگر: