1. But they already possess the scheduling, communications, decision-making, oversight, and reporting skills needed.
[ترجمه ترگمان]اما آن ها در حال حاضر دارای برنامه ریزی، ارتباطات، تصمیم گیری، نظارت و گزارش مهارت های مورد نیاز هستند
[ترجمه گوگل]اما آنها در حال حاضر برنامه ریزی، ارتباطات، تصمیم گیری، نظارت و گزارش مهارت های مورد نیاز را دارند
2. Their physical layout and time scheduling are similar.
[ترجمه ترگمان]آرایش فیزیکی و زمان بندی زمانی آن ها مشابه است
[ترجمه گوگل]طرح فیزیکی و زمان بندی آنها مشابه هستند
3. Both parties are cooperating by scheduling hearings on President-elect Bush's Cabinet nominations.
[ترجمه ترگمان]هر دو طرف با برنامه ریزی جلسات برنامه ریزی برای نامزدی ریاست جمهوری بوش، رئیس جمهور منتخب، هم کاری می کنند
[ترجمه گوگل]هر دو طرف با برنامه ریزی جلسات دادرسی در مورد انتخابات ریاست جمهوری منتخب دولت بوش همکاری می کنند
4. In the area of planning and scheduling there are unlikely to be any legal implications either. 30.
[ترجمه ترگمان]در حوزه برنامه ریزی و برنامه ریزی، بعید است که هیچ نشانه قانونی وجود داشته باشد ۳۰
[ترجمه گوگل]در زمینه برنامه ریزی و برنامه ریزی، بعضی از مفاد قانونی نیز وجود ندارد 30
5. He tells Mae she should start scheduling those meetings about 9: 30.
[ترجمه ترگمان]او به می می گوید که باید برنامه ریزی این جلسات را در حدود ساعت ۹: ۳۰ شروع کند
[ترجمه گوگل]او به ما می گوید که او باید این جلسات را حدود 9:30 تنظیم کند
6. Have you spoken with Michael about the scheduling conflict?
[ترجمه ترگمان]آیا درباره اختلاف برنامه ریزی با مایکل صحبت کرده اید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما با مایکل در مورد درگیری برنامه ریزی صحبت کردید؟
7. Moreover, their duties included everything from scheduling classes to enforcing discipline to monitoring the lunchroom.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، وظایف آن ها شامل همه چیز از کلاس های برنامه ریزی گرفته تا اجرای نظم برای نظارت بر غذاخوری بود
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، وظایف آنها شامل همه چیز از کلاس های برنامه ریزی تا اجرای نظم و انضباط برای نظارت بر ناهارخوری بود
8. Mass faxing is also a doddle, as is scheduling.
[ترجمه ترگمان]شرکت Mass نیز یک doddle است، همان طور که برنامه ریزی شده است
[ترجمه گوگل]فکس تجمیلی نیز به عنوان برنامه ریزی شده است
9. The inflexible central scheduling of over-the-air broadcast transmissions severely limited the usefulness of educational television programs in individual classrooms.
[ترجمه ترگمان]برنامه ریزی مرکزی inflexible انتقال پخش برنامه های تلویزیونی به شدت کارآیی برنامه های تلویزیونی آموزشی را در کلاس های انفرادی محدود کرده است
[ترجمه گوگل]برنامهریزی مرکزی غیر انعطاف پذیری پخش بیش از حد هوا، سودمندی برنامههای تلویزیونی آموزشی را در کلاسهای فردی محدود می کند
10. In some cases the scheduling of records in departments under the guidance of the national archives is mandatory.
[ترجمه ترگمان]در برخی موارد برنامه ریزی اسناد در بخش های تحت راهنمایی آرشیو ملی اجباری است
[ترجمه گوگل]در بعضی موارد، برنامه ریزی پرونده ها در ادارات تحت هدایت آرشیو ملی اجباری است
11. The scheduling of payments should also be covered at an early stage.
[ترجمه ترگمان]برنامه ریزی پرداخت ها باید در مراحل اولیه نیز پوشش داده شود
[ترجمه گوگل]برنامه ریزی پرداخت ها باید در مرحله اولیه نیز پوشش داده شود
12. One last comment in regard to scheduling your research work when it involves travel time.
[ترجمه ترگمان]آخرین نظر در مورد برنامه ریزی کار تحقیق تان زمانی که شامل زمان سفر است
[ترجمه گوگل]آخرین نظر در مورد برنامه ریزی کار تحقیقاتی شما زمانی است که زمان سفر را شامل می شود
13. For them, what mattered was flexibility in scheduling, to make space for other things in their lives.
[ترجمه ترگمان]برای آن ها، چیزی که اهمیت داشت، انعطاف پذیری در برنامه ریزی بود تا فضا برای چیزهای دیگر در زندگی آن ها ایجاد شود
[ترجمه گوگل]برای آنها مهم بود انعطاف پذیری در برنامه ریزی، برای ایجاد فضا برای چیزهای دیگر در زندگی خود
14. And a scheduling function will be needed to determine how often a processing element should apply its transfer function.
[ترجمه ترگمان]و یک تابع زمان بندی برای تعیین اینکه چگونه یک عنصر پردازشی باید تابع انتقال خود را اعمال کند، مورد نیاز است
[ترجمه گوگل]و یک تابع زمان بندی برای تعیین اینکه اغلب عناصر پردازش باید عملکرد انتقال خود را اعمال کند، مورد نیاز است