کلمه جو
صفحه اصلی

transaction


معنی : معامله
معانی دیگر : داد و ستد، کار، تبادل، رابطه، انجام، کردن، اجرا، (جمع) صورتجلسه، (گردهمایی های علمی) خلاصه ی نطق ها و رسالات، سودا

انگلیسی به فارسی

تراکنش، معامله


معامله، سودا، انجام


معامله، انجام، ترکنش، سودا


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: transactional (adj.), transactionally (adv.)
(1) تعریف: the act, process, or an instance of transacting or the fact of being transacted.
مترادف: prosecution
مشابه: completion, exchange, execution, handling, management

(2) تعریف: the thing transacted, such as a sale or other piece of business.
مشابه: business, commerce, deal, dealing, exchange, sale

(3) تعریف: (pl.) the record of proceedings, as of a convention or conference.
مترادف: minutes, proceedings
مشابه: record

• interaction between two parties, negotiation, settlement; business deal
a transaction is a business deal, usually involving buying and selling something.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] رویداد مالی _ فعالیت مالی
[صنعت] تراکنش، فعل و انفعال، معامله
[حقوق] معامله، داد و ستد، عملیات حسابداری یا بانکی، مذاکره
[نساجی] معاملات
[ریاضیات] تراکنش، دادوستد، فعالیت، معامله

مترادف و متضاد

معامله (اسم)
treatment, intercourse, bargain, transaction, dealing

business dealing; undertaking


Synonyms: act, action, activity, affair, agreement, bargain, bond, business, buying, compact, contract, convention, coup, covenant, deal, deed, disposal, doings, enterprise, event, execution, goings-on, happening, intercourse, matter, negotiation, occurrence, pact, performance, play, proceeding, purchase, purchasing, sale, selling, step


Antonyms: denial, refusal, rejection


جملات نمونه

1. the transaction between the viewer and the painting
رابطه ی میان بیننده و نقاشی

2. a profitable transaction
معامله ی پرسود

3. a profitable transaction
معامله ی پر سود

4. my brother was in no way a party to that transaction
برادر من به هیچ وجه در آن معامله دخیل نبود.

5. He left the transaction of the matter to his secretary.
[ترجمه الهام قدوسی] او موضوع را به منشی خود واگذار کرد.
[ترجمه اسکندری نژاد] او اجرای موضوع را به منشی اش واگذار کرد.
[ترجمه ترگمان]معامله را به منشی خود واگذار کرد
[ترجمه گوگل]او معامله این موضوع را به دبیر خود ترک کرد

6. Neither side would disclose details of the transaction.
[ترجمه ترگمان]هیچ کدام از طرفین جزئیات تراکنش ها را فاش نمی کنند
[ترجمه گوگل]هیچ یک از طرفین جزئیات معامله را اعلام نخواهند کرد

7. He pocketed a hundred dollars on the transaction.
[ترجمه ترگمان]صد دلار از این معامله در جیب گذاشت
[ترجمه گوگل]او یک صد دلار در معامله گذاشت

8. He was twenty dollars in pocket by the transaction.
[ترجمه ترگمان]این معامله بیست دلار در جیب بود
[ترجمه گوگل]او با معامله بیست دلار در جیب بود

9. Buying a house is an important transaction for most people.
[ترجمه ترگمان]خرید خانه یک تراکنش مهم برای اغلب مردم است
[ترجمه گوگل]خرید خانه یک معامله مهم برای اکثر مردم است

10. The bank charges a fixed rate for each transaction.
[ترجمه ترگمان]بانک نرخ ثابتی را برای هر تراکنش شارژ می کند
[ترجمه گوگل]این بانک نرخ ثابت برای هر معامله را پرداخت می کند

11. We need to monitor the transaction of smaller deals.
[ترجمه ترگمان]ما نیاز به نظارت بر تراکنش های کوچک تر داریم
[ترجمه گوگل]ما باید معامله معاملات کوچک را نظارت کنیم

12. There are no flies on this transaction.
[ترجمه ترگمان]هیچ مگس های توی این معامله وجود نداره
[ترجمه گوگل]در این معامله هیچ مگس وجود ندارد

13. Each transaction at the foreign exchange counter seems to take forever.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که هر تراکنش ها در باجه مبادله خارجی برای همیشه در نظر گرفته می شوند
[ترجمه گوگل]هر معامله ای در مبادله ارز خارجی به نظر می رسد

14. The transaction afforded him a good profit.
[ترجمه ترگمان]این معامله سود زیادی به او می داد
[ترجمه گوگل]معامله او سود خوبی را به او داد

15. All meetings for the transaction of business are open to the public.
[ترجمه ترگمان]تمام جلسات برای معاملات کسب وکار برای عموم باز است
[ترجمه گوگل]همه جلسات برای معامله کسب و کار برای عموم آزاد است

business transactions

معاملات بازرگانی


a profitable transaction

معامله‌ی پر‌سود


the transaction between the viewer and the painting

رابطه‌ی میان بیننده و نقاشی


پیشنهاد کاربران

تراکنش مالی

مبادله

social transactions = تعاملات اجتماعی

تعامل

رویداد

فعالیت مالی

سلام . خدا قوت
معانی ، باورپذیر و خوب هستن
تبادل
و نیز - تبادل مالی - هم معادل مناسبی ست

[کامپیوتر ( پایگاه داده ) ] تراکنش

تراکنش

مذاکره

وحدت عمل ( حقوق )

transaction ( مهندسی مخابرات )
واژه مصوب: تَراکُنش
تعریف: تبادل پیام های پرسش و پاسخ بین نقاط نشانک‏دهی/ سیگنال دهی


کلمات دیگر: