کلمه جو
صفحه اصلی

update


معنی : جدید کردن، بصورت امروزی در اوردن، بهنگام در اوردن
معانی دیگر : (گزارش یا حساب و غیره) به روز آورده، به روز آوردن، امروزی کردن، روزآمد کردن، بهنگام کردن، در جریان (آخرین اطلاعات، تحولات و غیره) گذاشتن، به روز آوری، امروزی سازی، بهنگام سازی

انگلیسی به فارسی

به روز رسانی، جدید کردن، به صورت امروزی در آوردن


به هنگام در آوردن


به روز رسانی، جدید کردن، بصورت امروزی در اوردن، بهنگام در اوردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: updates, updating, updated
• : تعریف: to provide with new or current information; bring up to date.

- He updated me on his progress.
[ترجمه سحر] او مرا از روند پیشرفتش مطلع ساخت.
[ترجمه ب گنج جو] اطلاعات منو در مورد پیشرفت کار بروز کرد.
[ترجمه ترگمان] او پیشرفت او را به روز رسانی کرد
[ترجمه گوگل] او به پیشرفت خود ادامه داد
- I updated the accounts.
[ترجمه Hossein] من حساب ها را بروزآوری ( بروزرسانی ) کردم.
[ترجمه ترگمان] من حساب را به روز کردم
[ترجمه گوگل] من حسابها را به روز کردم
اسم ( noun )
مشتقات: updater (n.)
(1) تعریف: an act or instance of bringing up to date.

(2) تعریف: new or recent information in a particular area.

• bring up to date, modernize, make current
more current version of something
if you update something, you make it more modern, usually by adding newer parts to it.
an update is a news item which has been rewritten so that it includes the very latest developments in a situation.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] بهنگام رساندن
[کامپیوتر] بهنگام در آوری ؛ به روز در آوردن ؛ به هنگام در آوردن
[برق و الکترونیک] روز آمد کردن 1. اعمال تغییرات لازم در پرونده ی اصلی کامپیوتر با اطلاعات جاری. 2. اصلاح دستورالعمل به صورتی که اعداد نشانی محتوی آن با هر بار انجام دستورالعمل به مقدار معینی افزایش پیدا کند . - به روز رسانی
[صنعت] به هنگام کردن، به روز کردن
[ریاضیات] به هنگام آوردن، به روز در آمدن، به تاریخ روز، به روز رساندن، بهنگام درآوردن، به روز درآوردن، بهنگام کردن، بموقع کردن، بوقت کردن، تازه کردن
[پلیمر] به هنگام درآمدن، روزامد کردن

مترادف و متضاد

جدید کردن (فعل)
update

بصورت امروزی در اوردن (فعل)
update

بهنگام در اوردن (فعل)
update

bring up to date


Synonyms: amend, modernize, refresh, refurbish, rejuvenate, renew, renovate, restore, revise


Antonyms: antique, make old


جملات نمونه

1. They decided to update the computer systems.
[ترجمه MiR] آن ها تصمیم گرفتند که سامانه های رایانه ای را بهنگام سازی کنند.
[ترجمه ترگمان]آن ها تصمیم گرفتند که سیستم های کامپیوتری را به روز کنند
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند سیستم های کامپیوتری را به روز رسانی کنند

2. We do not have the resources to update our computer software.
[ترجمه ترگمان]ما منابعی برای به روز رسانی نرم افزار کامپیوتری خود نداریم
[ترجمه گوگل]ما منابع برای به روز رسانی نرم افزار رایانه ای ما نداریم

3. I called the office to update them on the day's developments.
[ترجمه A.A] من به اداره تلفنی تحولات روز را به آنها اعلام کردم
[ترجمه ترگمان]من دفتر را صدا زدم تا آن ها را در پیشرفت روز به روز کنم
[ترجمه گوگل]من دفتر را برای به روز رسانی آنها در تحولات روز به نام گذاشتم

4. We'll update you on this news story throughout the day.
[ترجمه A.A] ما درطول روز آخرین جریان این خبر را به اطلاع شما میرسانیم
[ترجمه ترگمان]ما شما را در این داستان خبری در طول روز به روز خواهیم کرد
[ترجمه گوگل]ما در طول روز به شما این اخبار را به روز می کنیم

5. The report gives an update on the currency crisis.
[ترجمه ترگمان]این گزارش به روز رسانی در مورد بحران ارز کمک می کند
[ترجمه گوگل]این گزارش بروز بحران ارز را به روز می کند

6. Airlines would prefer to update rather than retrain crews.
[ترجمه ترگمان]خطوط هوایی ترجیح می دهند به جای خدمه retrain به روز رسانی کنند
[ترجمه گوگل]خطوط هوایی ترجیح می دهند به جای ارتقاء مهارت ها به روز رسانی شوند

7. Could you update me on how the work is progressing?
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید من را در مورد نحوه پیشرفت کار به روز رسانی کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید به من در مورد چگونگی پیشرفت کار مراجعه کنید؟

8. Can you update me on what's been happening?
[ترجمه ترگمان]می تونی به من خبر بدی که چه اتفاقی داره می افته؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید به آنچه که اتفاق می افتد برسید؟

9. Jo's just doing an update on the mailing list.
[ترجمه ترگمان]جو داره یه خبر جدید توی لیست mailing می ده
[ترجمه گوگل]Jo فقط انجام یک بروز رسانی در لیست پستی

10. The newsletter gives an update on current activities.
[ترجمه ترگمان]این خبرنامه به روز رسانی فعالیت های فعلی را به روزرسانی می کند
[ترجمه گوگل]خبرنامه به روز رسانی در مورد فعالیت های فعلی می دهد

11. It's an update of an old 60's movie.
[ترجمه ترگمان]یه خبر جدید از یه فیلم دهه ۶۰ - ه
[ترجمه گوگل]این به روز رسانی یک فیلم 60 ساله است

12. We need an update to the mailing list.
[ترجمه ترگمان]ما به به روز رسانی در فهرست پستی نیاز داریم
[ترجمه گوگل]ما به یک لیست به روز رسانی نیاز داریم

13. This course is designed for people wishing to update their computer skills.
[ترجمه ترگمان]این درس برای افرادی طراحی شده است که می خواهند مهارت های کامپیوتری خود را به روز کنند
[ترجمه گوگل]این دوره برای افرادی که مایل به به روز رسانی مهارت های کامپیوتری خود هستند طراحی شده است

14. You need to update your anti-virus software regularly.
[ترجمه ترگمان]شما باید نرم افزار آنتی ویروس خود را به طور مرتب به روز رسانی کنید
[ترجمه گوگل]شما باید نرم افزار ضد ویروس خود را به طور منظم به روز کنید

The files must be updated.

پرونده‌ها باید به روز آورده شوند.


پیشنهاد کاربران

به روز کردن

روزآمد کردن

تغییر دادن

به روزنمایی

روزآمد، به روز، بهنگام، امروزی، نوین

به روز رسانی
در جریان اتفاقات گذاشتن

به روز رسانی، تازه کردن ( اطلاعات، مهارت و . . . )

( تجهیزات و. . . ) نوسازی کردن

امروزی کردن

به روز رسانی کردن تازه سازی

به روز رسانی کردن

WELL, YOU LIVED IN A VERY REMOTE PLAC
خب ، تو جای خیلی ( پرَتی ) زندگی میکردی.
IN THAT CASE, I'LL GIVE YOU AN UPDATE.
در اینصورت ، در جریان اتفاقات قرارت میدم.

بِروزرسانیدن.

اطلاعات جدید

Your system is latest version

Please update your app to the latest version. The version you are using is out of date and will stop working soon.


کلمات دیگر: