کلمه جو
صفحه اصلی

humidity


معنی : رطوبت، نم، تری، مقدار رطوبت هوا
معانی دیگر : نمداری، نمناکی، میزان نمداری هوا، درجه ی رطوبت

انگلیسی به فارسی

رطوبت، تری، نم، مقدار رطوبت هوا


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: dampness or moistness, as of the atmosphere.
مشابه: damp, moisture

(2) تعریف: the amount of water vapor in the air, relative to the greatest amount possible at a given temperature; relative humidity.
مشابه: moisture

• dampness, moistness, mugginess
humidity is dampness in the air.

دیکشنری تخصصی

[خودرو] رطوبت
[شیمی] رطوبت
[عمران و معماری] رطوبت - نم - نمناکی
[مهندسی گاز] رطوبت، رطوبت هوا
[زمین شناسی] رطوبت
[نساجی] نم - رطوبت - نمناکی
[ریاضیات] رطوبت
[پلیمر] رطوبت
[آب و خاک] مقدار رطوبت، تری، رطوبت

مترادف و متضاد

رطوبت (اسم)
damp, wet, spit, moisture, humidity, dampness

نم (اسم)
weep, moisture, humidity, dampness

تری (اسم)
wet, humidity, wetness

مقدار رطوبت هوا (اسم)
humidity

very damp weather


Synonyms: clamminess, dampness, dankness, dew, dewiness, evaporation, fogginess, heaviness, humectation, humidness, moistness, moisture, mugginess, oppressiveness, sogginess, steam, steaminess, stickiness, sultriness, sweatiness, swelter, thickness, vaporization, wet, wetness


Antonyms: aridity, dryness


جملات نمونه

1. humidity caused the wood to spring
رطوبت موجب ترک خوردن چوب شد.

2. humidity makes wooden doors warp
رطوبت موجب می شود که درهای چوبی تاب بردارند.

3. high humidity combined with heat made breathing difficult
رطوبت زیاد همراه با گرما تنفس را دشوار کرده بود.

4. soil humidity
میزان نمداری خاک

5. relative humidity
(هواشناسی) رطوبت نسبی

6. heat and humidity enervate me
گرما و رطوبت مرا بی رمق می کند.

7. an instrument for the estimation of air humidity
اسبابی برای ارزیابی رطوبت هوا

8. The heat and humidity were insufferable.
[ترجمه ترگمان]گرما و رطوبت غیرقابل تحمل بود
[ترجمه گوگل]گرما و رطوبت ناخوشایند بود

9. I don't like the humidity of this climate.
[ترجمه ترگمان]از رطوبت هوا خوشم نمی آید
[ترجمه گوگل]من رطوبت این آب و هوا را دوست ندارم

10. The museum is equipped with sophisticated humidity controls.
[ترجمه ترگمان]این موزه مجهز به کنترل های پیچیده رطوبت است
[ترجمه گوگل]موزه مجهز به کنترل های رطوبتی پیچیده است

11. I can't bear this stifling humidity.
[ترجمه ترگمان]تحمل این هوای خفه کننده را نمی توانم تحمل کنم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم این رطوبت خشن را تحمل کنم

12. The milk powder has lumped because of humidity.
[ترجمه ترگمان]پودر شیر به دلیل رطوبت فشرده شده است
[ترجمه گوگل]پودر شیر به علت رطوبت توزیع شده است

13. The relative humidity will be about 80% today.
[ترجمه ترگمان]رطوبت نسبی امروز حدود ۸۰ درصد خواهد بود
[ترجمه گوگل]رطوبت نسبی امروز حدود 80 درصد خواهد بود

14. Humidity is a measure of moisture in the atmosphere.
[ترجمه ترگمان]رطوبت، معیاری برای رطوبت در اتمسفر است
[ترجمه گوگل]رطوبت اندازه گیری رطوبت در جو است

15. Extra humidity can often be provided by the use of well watered pot plants.
[ترجمه ترگمان]رطوبت اضافی اغلب با استفاده از گیاهان pot آبیاری شده فراهم می شود
[ترجمه گوگل]رطوبت بالا اغلب می تواند توسط استفاده از گیاهان گلدان به خوبی پیش رفته فراهم شود

16. Most leaf cuttings need warmth and humidity to strike quickly; keep covered as for softwood cuttings until well rooted.
[ترجمه ترگمان]اغلب برش برگ به گرما و رطوبت نیاز دارند تا به سرعت حمله کنند؛ مانند برش softwood، تا زمانی که به خوبی ریشه داشته باشند، پوشش داده شوند
[ترجمه گوگل]بیشتر قلمه های برگ به گرما و رطوبت نیاز دارند تا سریعا حمله کنند تا زمانی که به خوبی ریشه دارد، به عنوان قلمه چوب نرم پوشیده شود

High humidity combined with heat made breathing difficult.

رطوبت زیاد همراه با گرما تنفس را دشوار کرده بود.


soil humidity

میزان نم‌داری خاک


اصطلاحات

relative humidity

(هواشناسی) رطوبت نسبی


پیشنهاد کاربران


غلظت رطوبت ، چگالى رطوبت ، میزان بخار اب موجود در هوا، ترى ، نم ، مقدار رطوبت هوا

humidity ( علوم جَوّ )
واژه مصوب: رطوبت
تعریف: میزان بخار آب موجود در هوا

شرجی بودن


کلمات دیگر: