کلمه جو
صفحه اصلی

detention


معنی : توقیف، بازداشت، حبس
معانی دیگر : دستگیری، زندانی سازی

انگلیسی به فارسی

بازداشت، توقیف، حبس


بازداشت، حبس، توقیف


انگلیسی به انگلیسی

• delay, detainment; confinement
detention is the arrest or imprisonment of someone.

دیکشنری تخصصی

[خودرو] به نا منظم کار کردن موتور (نا منظم شدن احتراق) بعد از احتراق ترکیب سوختی توسط جرقه شمع گفته میشود.
[عمران و معماری] نگهداشت
[زمین شناسی] نگهداشت، توقف مقدار آب حاصل از باران به صورت آب جاری . ذخیره گودالی، بخشی از نهگداشت در نظر گرفته نمی شود . ( ریچارد و مک کوئیتین – 1968 ) مترادف : ذخیره نگداشت – نگداشت سطحی .
[آب و خاک] نگهداشت، انباشت

مترادف و متضاد

توقیف (اسم)
suppression, execution, custody, apprehension, arrest, detention, internment, arrestment, seizing, constraint, sequestration, holdup, lockup, nabbing

بازداشت (اسم)
curb, arrest, detention, arrestment, deterrence, backset, dissuasion, forbiddance, stoppage

حبس (اسم)
custody, detention, jail, bail, imprisonment, prison, lockout, calaboose, durance, lockup

confinement, imprisonment


Synonyms: apprehension, arrest, arrestation, bust, custody, delay, detainment, hindrance, holding back, holding pen, immurement, impediment, incarceration, internment, keeping in, nab, pen, pickup, pinch, quarantine, restraint, retention, time up the river, withholding


Antonyms: freedom, liberation, release


جملات نمونه

1. his detention by the police lasted five hours
بازداشت او توسط پلیس پنج ساعت طول کشید.

2. preventive detention
بازداشت احتیاطی

3. people protested against their leader's detention without trial
مردم نسبت به بازداشت بدون محاکمه ی رهبر خود اعتراض کردند.

4. He was kept in detention by the police.
[ترجمه ترگمان]پلیس او را بازداشت کردند
[ترجمه گوگل]او توسط پلیس در بازداشت نگه داشته شد

5. Willis was held in detention for five years.
[ترجمه میلاد] ویلیس به مدت زمان 5 سال در بازداشتگاه نگهداری شد
[ترجمه ترگمان]ویلیس در مدت پنج سال در بازداشت به سر می برد
[ترجمه گوگل]ویلیس پنج سال در بازداشت نگه داشته شد

6. He described the detention without trial of political opponents as a cowardly act.
[ترجمه ترگمان]او این بازداشت را بدون محاکمه مخالفان سیاسی به عنوان یک اقدام بزدلانه توصیف کرد
[ترجمه گوگل]او بازداشت بدون محاکمه مخالفان سیاسی را به عنوان یک عمل بدبخت توصیف کرد

7. Arbitrary arrests and detention without trial were common.
[ترجمه ترگمان]بازداشت های خودسرانه و بازداشت بدون محاکمه علنی بود
[ترجمه گوگل]دستگیری های خودسرانه و بازداشت بدون محاکمه معمول بود

8. A public outcry secured her release from detention.
[ترجمه ترگمان]یک فریاد عمومی آزادی وی را از بازداشت به دست آورد
[ترجمه گوگل]یک اعتراض عمومی موجب آزادی او از بازداشت شد

9. He was held in detention from 1991 to 200
[ترجمه ترگمان]او از سال ۱۹۹۱ تا ۲۰۰ میلادی در بازداشت به سر می برد
[ترجمه گوگل]او در بازداشت از 1991 تا 200 نگه داشته شد

10. Reports of torture and mass executions in Serbia's detention camps have outraged the world's religious leaders.
[ترجمه ترگمان]گزارش های شکنجه و اعدام دسته جمعی در اردوگاه های بازداشت صربستان، رهبران مذهبی جهان را عصبانی کرده است
[ترجمه گوگل]گزارش های شکنجه و اعدام های دسته جمعی در اردوگاه های بازداشتگاه صربستان رهبران مذهبی جهان را خشمگین کرده است

11. 147 of the illegal immigrants remain in detention.
[ترجمه ترگمان]۱۴۷ مورد از مهاجران غیرقانونی در بازداشت هستند
[ترجمه گوگل]147 مهاجر غیرقانونی در بازداشت نگهداری می شوند

12. The prisoners were discharged from the detention camp.
[ترجمه ترگمان]زندانیان از بازداشتگاه مرخص شدند
[ترجمه گوگل]زندانیان از اردوگاه زندان آزاد شدند

13. The teacher kept the boys in detention after school.
[ترجمه ترگمان]معلم بچه ها را بعد از مدرسه بازداشت کرد
[ترجمه گوگل]معلم پسران پس از مدرسه را در بازداشت نگهداشت

14. They were sentenced to months' detention in a young offender institution.
[ترجمه ترگمان]آن ها به چند ماه حبس در یک موسسه جوان مجرم محکوم شدند
[ترجمه گوگل]آنها به بازداشت چند ماهه در یک موسسه مجرمان جوان محکوم شدند

15. The pilot is serving 22 days detention for going AWOL.
[ترجمه ترگمان]این خلبان به مدت ۲۲ روز در حال گذراندن ۲۲ روز حبس ابد است
[ترجمه گوگل]خلبان 22 روز بازداشت را برای رفتن به AWOL در اختیار دارد

16. He made the confession while under detention.
[ترجمه ترگمان]او اعتراف کرد که بازداشت شده است
[ترجمه گوگل]او در حالی که تحت بازداشت قرار داشت، اعتراف کرد

17. Concern has been expressed about the death in detention of a number of political prisoners.
[ترجمه ترگمان]نگرانی در مورد مرگ تعدادی از زندانیان سیاسی ابراز شده است
[ترجمه گوگل]نگرانی در مورد مرگ در بازداشت تعدادی از زندانیان سیاسی بیان شده است

His detention by the police lasted five hours.

بازداشت او توسط پلیس پنج ساعت طول کشید.


People protested against their leader's detention without trial.

مردم نسبت به بازداشت بدون محاکمه‌ی رهبر خود اعتراض کردند.


پیشنهاد کاربران

دستگیر کردن

تاخیر ، دیرکرد

حبس

تنبیه ماندن در مدرسه بعد از اتمام کلاس

۱. بازداشت - حبس n
The jail only used for brief detentions

۲. مجازاتی که مدرسه به دانش آموز میده. میگه بعد کلاس وایسا باهات صحبت کنم. بعضی اوقات والدینت هم ممکنه فراخونده بشن به مدرسه n
با get میادش
I got three detentions
He gers detention



کلمات دیگر: