کلمه جو
صفحه اصلی

hull


معنی : کلبه، قشر، پوست، لاشه کشتی، تنه کشتی، پوست میوه یا بقولات، پوست کندن، ولگردی کردن
معانی دیگر : کوردل هال (وزیر برون مرز - امریکا)، پوست (یا نیام و غیره ی تخم و میوه را) کندن، (پوسته ی خارجی تخم و میوه ی گیاه) سبوس (گندم و غیره)، نیامک، نیام (لوبیا و غیره)، کجی (گردو و غیره)، گریبانه (توت فرنگی و غیره)، کاسه گل، (به طور کلی) پوشش، برونپوش، لفاف، پوشینه، بدنه ی کشتی (سوای دکل ها واتاق های روی عرشه و تجهیزات و غیره)، ناوتن (تنه ی هواپیمای آب نشین یا وسایل نقلیه ی خشکی - آبی و غیره که آب در آن رخنه نمی کند)، تنه (تانک و هواناو و غیره)، شهر هال (در انگلستان)، خانه رعیتی

انگلیسی به فارسی

پوست، قشر، پوست میوه یا بقولات، کلبه، خانه رعیتی،تنه کشتی، لاشه کشتی، پوست کندن، ولگردی کردن


پوست، قشر، پوست میوه یا بقولات، کلبه، تنه کشتی، لاشه کشتی، پوست کندن، ولگردی کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the outer shell or covering of various fruits, nuts, and seeds.

(2) تعریف: the outer covering or calyx of the flower buds of certain fruits like the strawberry.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hulls, hulling, hulled
مشتقات: huller (n.)
• : تعریف: to strip or break the outer coverings from (vegetables, seeds, or the like).
اسم ( noun )
(1) تعریف: the rigid frame and outer shell of a ship.

(2) تعریف: any similar casing, as on a missile or spacecraft.

• body of a ship; shell, outer covering (of a seed, fruit, etc.)
remove the hull, remove the outer covering of seeds or fruit
the hull of a boat or ship is the main part of its body.

دیکشنری تخصصی

[صنایع غذایی] پوسته : پوسته روی دانه های جو شلتوک و..
[ریاضیات] قشر، غلاف، پوست، پوسته، نیام

مترادف و متضاد

کلبه (اسم)
lodge, hull, shack, hutch, cabana, hut, cabin, cottage, shanty, hovel, cote, kraal

قشر (اسم)
shell, coat, stratum, hull, rind, crust, cortex, layer, peeling

پوست (اسم)
hide, shell, peel, hull, rind, skin, membrane, slough, husk, glume, crust, cortex, tegmen, cuticle, peeling, integument, peltry, tegument

لاشه کشتی (اسم)
hulk, hull

تنه کشتی (اسم)
hulk, hull

پوست میوه یا بقولات (اسم)
hull

پوست کندن (فعل)
hide, pelt, bark, peel, pare, hull, rind, flense, skin

ولگردی کردن (فعل)
lout, hull, vagabond, gallivant, loaf, mooch, saunter

skeleton, body


Synonyms: bark, case, casing, cast, covering, frame, framework, husk, mold, peel, peeling, pod, rind, shell, shuck, skin, structure


جملات نمونه

1. the hull of the ship loomed up suddenly
ناگهان بدنه ی کشتی نمودار شد.

2. to hull peas
نیام لوبیا سبز را کندن (یا جدا کردن)

3. to hull walnuts
گردو را پوست کندن

4. to hull wheat
سبوس (یا پوست) گندم را کندن و جدا کردن

5. a battleship's hull is thick
بدنه کشتی جنگی ضخیم است.

6. to seal a boat's hull
بدنه ی قایق را زاماسکه مالیدن

7. How many days'sail is it from Hull to Oslo?
[ترجمه ترگمان]چند روز طول می کشد تا از شهر هال به اسلو برود؟
[ترجمه گوگل]چند روز از هال تا اسلو چند روز است؟

8. He went to Hull University, where he studied History and Economics.
[ترجمه ترگمان]او به دانشگاه هال رفت و در آنجا تاریخ و اقتصاد را مطالعه کرد
[ترجمه گوگل]او به دانشگاه هال رفت و در آنجا به تحصیل در رشته تاریخ و اقتصاد رفت

9. An elderly man from Hull has confounded doctors by recovering after he was officially declared dead.
[ترجمه reza-amiri] یک مردمسن ازشهرهال، بابازگشت به زندگی، بعدازاینکه مرگ اورسمااعلام شد، دکترها رامبهوت کرد
[ترجمه ترگمان]یک مرد مسن از شهر هال پس از اینکه رسما اعلام شد که به طور رسمی مرده است، پزشکان را گیج کرده است
[ترجمه گوگل]یک مرد سالخورده از هال، پزشکان را پس از مرگ او به طور رسمی اعلام کرد

10. They careened the fishing boat to repaint the hull.
[ترجمه reza-amiri] آنهاقایق ماهیگیری رابه پهلو خواباندندتابدنه را رنگ کنند
[ترجمه ترگمان] اونا به قایق ماهیگیری دست می زنن تا بدنه کشتی رو دوباره روشن کنن
[ترجمه گوگل]آنها قایق ماهیگیری را برای بازنشستگی بدنه مراقبت کردند

11. You sense the stresses in the hull each time the keel meets the ground.
[ترجمه reza-amiri] هربارکه کف ( قایق ) بازمین تماس پیدامیکند، تنش وفشار رادر بدنه احساس میکنید
[ترجمه ترگمان]فشار داخل بدنه را هر بار که تخته به زمین می رسد حس می کنید
[ترجمه گوگل]هر بار تناسب اندام در بدنه را احساس می کنید

12. The Hull team had a bad reputation for playing rough.
[ترجمه reza-amiri] تیم ( شهر ) هال برای بازی کردن خشن، آوازه بدی داشت
[ترجمه ترگمان]تیم هال شهرت خوبی برای بازی کردن داشت
[ترجمه گوگل]تیم هال برای بازی خشن شهرت خوبی داشت

13. Fronted by Alan Hull, the band had a number of memorable hits.
[ترجمه reza-amiri] درکنار آلن هال، گروه ( باندموسیقی ) چند اجرای بیادماندنی داشت
[ترجمه ترگمان]این گروه در کنار آلن هال چندین ضربه به یاد ماندنی داشت
[ترجمه گوگل]گروه Alan Hull سرپرستی کرد و تعدادی از نمایش های قابل توجهی داشت

14. The company operates regular sailings between Hull and Zeebrugge.
[ترجمه reza-amiri] این شرکت سفرهای دریایی منظمی رابین ( شهر ) هال و ( شهر ) زیبروج انجام میدهد
[ترجمه ترگمان]این شرکت هواپیمایی منظم بین هال و Zeebrugge دارد
[ترجمه گوگل]این شرکت به طور منظم بین هال و زایبروج پرواز می کند

15. They climbed onto the upturned hull and waited to be rescued.
[ترجمه reza-amiri] آنهاازروی بدنه واژگون شده بالارفتند ومنتظرماندندتانجات داده شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها از روی بدنه واژگون شده بالا رفتند و صبر کردند تا نجات پیدا کنند
[ترجمه گوگل]آنها بر روی پوست صعود کردند و منتظر نجات شدند

16. He fixed the towing cradle round the hull.
[ترجمه ترگمان]او گهواره یدک کش را به اطراف بدنه کشتی دوخت
[ترجمه گوگل]او گهواره بکس را در اطراف بدنه ثابت کرد

to hull peas

نیام لوبیا سبز را کندن (یا جدا کردن)


to hull walnuts

گردو را پوست کندن


to hull wheat

سبوس (یا پوست) گندم را کندن و جدا کردن


A battleship's hull is thick.

بدنه کشتی جنگی ضخیم است.


پیشنهاد کاربران

۱. بدنه کشتی یا قایق - قسمت اصلی کشتی شامل زیر کشتی و پهلو و کناره های کشتی
۲. پوست و بدنه ی میوه ، دانه و . . .
۳. شهری فوق کثیف در شمال انگلستان با تعداد فوق العاده زیاد فقیرها و پر از دختر های فاحشه وپر از آدم های کثیف و درب و داغون و خلافکار و ۱۰ درصد محصل و ۹۰ درصد آدم کولی

بدنه کشتی ؛ پوست کندن , پاک کردن

– The battleship's hull is thick
– We sat in the garden hulling walnuts
– First wash and hull the strawberries

hull ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: بدنه 2
تعریف: بخش عمدة شناور که شامل دکل ها و بادبان ها و وسایل افزاربندی و موتورخانه و دیگر تجهیزات نمی شود


کلمات دیگر: