کلمه جو
صفحه اصلی

real time


زمان واقعی (همزمانی رویداد و گزارش آن در رادیو یا تلویزیون و غیره)، نادرنگی، (کامپیوتر) بلادرنگ، بی درنگ، بی وقفه، بلا درنگ، علوم نظامى : زمان حقیقى یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها

انگلیسی به فارسی

به موقع، بلا درنگ


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: real-time (adj.)
(1) تعریف: the actual time in which an event occurs, esp. one being reported simultaneously with its occurrence.

(2) تعریف: the actual time required for a computer to complete a computation, the result being necessary to control a currently ongoing process, such as the simultaneous booking of airline tickets.

• nickname for a calculation methodology whereby the computer arranges information quickly and reacts in a short period of time; actual time which passes during some act or operation
as something happens, at the same time as when it happens
if you do something in real time, there is no noticeable delay between your action and its effect or consequences; a technical expression.
real-time processing is a type of computer programming or data processing in which the information received is processed by the computer almost immediately; a technical expression, spelt real-time for themeaning here.

دیکشنری تخصصی

[خودرو] در حالت عادی چرخهای جلو محرک هستند ولی اگر چرخهای جلو هرز گردی کنند سیستم بصورت اتوماتیک نیروی موتور را به چرخهای عقب منتقل میکند.
[کامپیوتر] بلادرنگ، زمان حقیقی ،آنی، بی درنگ، بازده بلادرنگ، بازده فوری
[برق و الکترونیک] زمان -حقیقی انجام محاسبه ای در حین فرایند فیزیکی مربوط به آن، به طوری که نتایج آن برای هدایت فرایند فیزیکی در دسترس باشد . این کار در کنترل صنعتی معمول است. - بلادرنگ، زمان حقیقی
[زمین شناسی] زمان واقعی - پردازش داده هایی که نتایج آن بلافاصله آماده می شود و در نتیجه اثرگذاری بر پردازش بعدی داده ها را ممکن می سازد.
[ریاضیات] سیستم بازده فوری

مترادف و متضاد

actual time for action or event


Synonyms: actual time, problem-solving time


جملات نمونه

1. The images are created in real time.
[ترجمه ترگمان]تصاویر در زمان واقعی ایجاد می شوند
[ترجمه گوگل]این تصاویر در زمان واقعی ایجاد شده است

2. Real Time Systems Manager software, optimised for parallel processing applications, is also provided.
[ترجمه ترگمان]نرم افزار مدیر سیستم های زمان واقعی، که برای کاربردهای پردازش موازی بهینه شده است نیز ارایه شده است
[ترجمه گوگل]نرم افزار مدیریت زمان واقعی سیستم، بهینه سازی شده برای برنامه های پردازش موازی، نیز ارائه شده است

3. Why doesn't one just stick to the ordinary, real time that we understand?
[ترجمه ترگمان]چرا آدم فقط به یه زمان معمولی پایبند نیست که ما درک کنیم؟
[ترجمه گوگل]چرا کسی فقط به زمان عادی و معمولی که ما می فهمند بستگی دارد؟

4. Then abruptly I am back in real time, bobbing up and down in the river, powerless against its current.
[ترجمه ترگمان]سپس ناگهان به صورت واقعی بر می گردم و در رودخانه بالا و پایین می روم و در مقابل جریان آب مقاومت می کنم
[ترجمه گوگل]سپس به طور ناگهانی در زمان واقعی به عقب برگشتم و در رودخانه برافروختم

5. In the real time direction, this inevitably leads to singularities, places where space-time comes to an end.
[ترجمه ترگمان]در جهت زمان واقعی، این امر به ناچار منجر به نقاط تکین خود می شود، مکان هایی که در آن زمان فضا به پایان می رسد
[ترجمه گوگل]در جهت زمان واقعی، این به ناچار منجر به تکینگی، مکان هایی که در آن فضا زمان به پایان می رسد

6. In real time, Peter worked out, Emor began towards the end of 1963 and flourished for nearly two years.
[ترجمه ترگمان]پیتر در زمان واقعی کار می کرد، Emor در اواخر سال ۱۹۶۳ شروع به کار کرد و حدود دو سال رشد کرد
[ترجمه گوگل]در زمان واقعی، پیتر کار می کرد، Emor شروع به پایان سال 1963 و تقریبا دو ساله رونق گرفت

7. Continuity is how things work in real time when they are in sync.
[ترجمه ترگمان]دوام این است که همه چیز در زمان واقعی زمانی که در سینک هستند کار می کنند
[ترجمه گوگل]تداوم این است که چطور همه چیز در زمان واقعی در هماهنگی کار می کند

8. The action occurs in real time, and damage shows on a vehicle and affects its performance.
[ترجمه ترگمان]این عمل در زمان واقعی رخ می دهد و آسیب به وسیله نقلیه نشان داده می شود و بر عملکرد آن تاثیر می گذارد
[ترجمه گوگل]این عمل در زمان واقعی رخ می دهد، و آسیب نشان می دهد در یک وسیله نقلیه و بر عملکرد آن تاثیر می گذارد

9. Real time ultrasound is a simple method of measuring gastric emptying which has been validated by previous studies.
[ترجمه ترگمان]فراصوت زمانی واقعی یک روش ساده برای اندازه گیری خالی کردن شکم است که توسط مطالعات قبلی تایید شده است
[ترجمه گوگل]سونوگرافی زمان واقعی یک روش ساده برای اندازه گیری تخلیه معده است که توسط مطالعات قبلی مورد تایید قرار گرفته است

10. I said we needed a weekend, real time, for both of us, and you said give it time.
[ترجمه ترگمان]من گفتم که ما برای هر دوی ما به یک آخرهفته، زمان واقعی، برای هر دوی ما نیاز داشتیم، و شما گفتید به آن زمان بدهید
[ترجمه گوگل]من گفتم ما برای آخر هفته، زمان واقعی، برای هر دو ما نیاز داریم، و شما گفتید وقت آن است

11. In other words, this is all happening in real time.
[ترجمه ترگمان]به عبارت دیگر، این موضوع در زمان واقعی اتفاق می افتد
[ترجمه گوگل]به عبارت دیگر، این همه در زمان واقعی اتفاق می افتد

12. To make the training realistic the simulation operates in real time .
[ترجمه ترگمان]برای درست کردن این تمرین، شبیه سازی در زمان واقعی انجام می شود
[ترجمه گوگل]شبیه سازی در واقع زمان واقعی انجام تمرین واقعی است

13. Text chat is a generic term for communicating in real time over the Net using your keyboard to type messages.
[ترجمه ترگمان]گپ متن یک اصطلاح عمومی برای برقراری ارتباط در زمان واقعی بر روی شبکه با استفاده از صفحه کلید برای تایپ کردن پیغام ها می باشد
[ترجمه گوگل]چت متن یک اصطلاح عمومی برای برقراری ارتباط در زمان واقعی بر روی شبکه با استفاده از صفحه کلید خود برای تایپ پیام است

14. It was news because it was an unpredictable event unfolding in real time.
[ترجمه ترگمان]این خبر به این دلیل بود که رویدادی غیرقابل پیش بینی در زمان واقعی به وقوع پیوست
[ترجمه گوگل]خبر این بود که این یک رویداد غیر قابل پیش بینی در زمان واقعی بود

15. The neural network approach requires fewer resources than conventional statistical methods, and further, can process data in real time.
[ترجمه ترگمان]رویکرد شبکه عصبی به منابع کمتری نسبت به روش های مرسوم آماری نیاز دارد، و بیشتر، می تواند داده ها را در زمان واقعی پردازش کند
[ترجمه گوگل]رویکرد شبکه عصبی به منابع کمتر از روش های آماری معمولی نیاز دارد و همچنین می تواند داده ها را در زمان واقعی پردازش کند

پیشنهاد کاربران

آنی، لحظه ای

لحظه ای
هر لحظه

در آن واحد - بصورت لحظه ای و آنلاین -

- به موقع
- درلحظه
- آنی

real time ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: زمان واقعی
تعریف: زمان در مفهوم معمول آن |||متـ . زمان تقویمی

پیشنهاد من برای واژه real time کلمه همزمان است


زمان یکسان - همزمان - در یک زمان

بهنگام

همزمان، بهنگام

درجا ، در دَم ، همان دَم ، همان گاه ، فوری

به موقع

آنی

زمان واقعی

تخصصی - زیست شناسی
بی وقفه - بلا درنگ

مهندسی پزشکی: بلادرنگ

همزمان، در هر زمان.

به موقع و صحیح

درمهندسی برق قدرت:انلاین

هم زمان

در لحظه

زمان وقوع

مداوم

https://fa. wikipedia. org/wiki/بی درنگ

توی تلوزیون: پخش زنده

در مخابرات:به صورت زنده، لایو، انلاین

بلادرنگ

زنده درست ترین و پر کاربردترین معنی برای این واژه مرکب هستش

در لحظه - به صورت لحظه ای


کلمات دیگر: