کلمه جو
صفحه اصلی

dummy


معنی : ادمک، عروسک، مانکن، ادم ساختگی، شخص لال و گیج و گنگ، تصنعی، مصنوعی، ساختگی، بطور مصنوعی ساختن
معانی دیگر : آدمک، (هرچیز گول زنک و ساختگی که به جای چیز واقعی تعبیه شود مثلا کشو دروغین یا دری که روی دیوار نقاشی کرده باشند) دروغین، گول زنک، گول زنه، بدلی، دست نشانده (کسی که باطنا برای شخص ثالثی کار می کند)، عامل سری، آلت دست، (خودمانی) آدم ابله، پخمه، خنگ، (مهجور) لال، گنگ، (چاپ و صحافی) ماکت

انگلیسی به فارسی

ساختگی، تصنعی، زائد


شخص لال و گیج و گنگ، آدم ساختگی، مانکن، مصنوعی، به‌طور مصنوعی ساختن، آدمک


ساختگی، ادمک، عروسک، مانکن، ادم ساختگی، شخص لال و گیج و گنگ، بطور مصنوعی ساختن، مصنوعی، تصنعی


انگلیسی به انگلیسی

• figure shaped like a person on which clothes are displayed; fake, imitation, counterfeit; (british) pacifier; (slang) fool, stupid person; (slang) penis
fake, imitation; counterfeit
make a dummy of; fake a pass or kick (in soccer)
a baby's dummy is a rubber or plastic object that you give the baby to suck so that it feels comforted.
a tailor's dummy is a model of a person that is used to display clothes.
you use dummy to describe things that are not real. for example, a dummy car is not a real car, but has been made to look or behave like a real car.

دیکشنری تخصصی

[خودرو] ماکتهای انسانی از جنس پلاستیک که در تستهای تصادف مورد استفاده هستند. بر روی این ماکتها سنسورهای متعددی قرار گرفته و بدین ترتیب میزان و نقاط آسیب احتمالی انسانها در تصادفات واقعی محاسبه میشود.
[عمران و معماری] مجازی - خیالی - فرضی
[کامپیوتر] زائد ؛ تصنعی ؛ ساختگی
[برق و الکترونیک] ساختگی، کاذب نشانی، دستورالعمل یا اطلاعات ساختگی دیگری که برای تامین شرایط خاص ( نظیر طول کلمه یا بلوک ) و بدون تاثیر برکار اصلی برنامه رایانه ای در آن قرار داده می شود .
[زمین شناسی] زاید، ساختگی، تصنعی کیف پرشده یا ماسه، رس و امثال آن که برای پرکردن یک سوراخ که در آن منفجره کار گذاشته شده به کار می رود .
[صنعت] ساختگی، مجازی، موهومی
[ریاضیات] ظاهری

مترادف و متضاد

mannequin


ادمک (اسم)
dummy, homunculus, robot, caricature, manikin

عروسک (اسم)
dummy, toy, doll, puppet, dolly

مانکن (اسم)
dummy, manikin, mannequin

ادم ساختگی (اسم)
dummy

شخص لال و گیج و گنگ (اسم)
dummy

تصنعی (صفت)
sophisticated, dummy, mannered, put-on, self-imposed

مصنوعی (صفت)
accrete, artificial, false, sophisticated, dummy, feigned, artful, forged, made-up, factitious, factitive, postiche, nonrepresentational

ساختگی (صفت)
artificial, false, dummy, bogus, make-believe, fictitious, apocryphal, fictional, phony, phoney, made-up, fictive, factitious, factitive

بطور مصنوعی ساختن (فعل)
dummy

Synonyms: copy, counterfeit, duplicate, figure, form, imitation, manikin, model, ringer, sham, stand-in, sub, substitute


Antonyms: being, entity


stupid person


Synonyms: blockhead, dimwit, dolt, dullard, dunce, fool, idiot, ignoramus, moron, numskull, oaf, simpleton


Antonyms: brain, genius


جملات نمونه

1. dummy run
آزمایش،تمرین،امتحان

2. dummy up
(خودمانی) خود را به خریت زدن،تظاهر به ندانستن کردن،انکار کردن

3. a dummy corporation whose real aim was . . .
شرکت قلابی که هدف واقعی آن . . . بود.

4. a dummy window painted on the wall
پنجره ی دروغین که بر دیوار نقاشی شده بود

5. they put james' clothes on a dummy and paraded the city
لباس جیمز را به آدمکی پوشاندند و آن را دور شهر گرداندند.

6. to deceive the enemy, they placed around the airports several dummy tanks made of wood
برای گول زدن دشمن،چندین تانک دروغی را که از چوب ساخت بودند در اطراف فرودگاه قرار دادند.

7. The local elections can be seen as a dummy run for the national election next year.
[ترجمه ترگمان]انتخابات محلی را می توان به عنوان یک شرکت ساختگی برای انتخابات ملی در سال آینده دید
[ترجمه گوگل]انتخابات محلی می تواند به عنوان یک حرکت ساختگی برای انتخابات ملی سال آینده دیده شود

8. He viciously bayoneted the straw dummy.
[ترجمه ترگمان]شریرانه بر سر این آدمک چوبی ضربه می زند
[ترجمه گوگل]او به طور سمبلیک ساختگی نی را بیرون کشید

9. Do a dummy run to see how long it will take.
[ترجمه A.A] یک آزمایش انجام بده تا معلوم شود چقدر طول می کشد
[ترجمه ترگمان]یه احمق راه بنداز تا ببینیم چقدر طول می کشه
[ترجمه گوگل]یک ساختار ساختگی برای دیدن اینکه چه مدت طول خواهد کشید

10. No, you dummy. The other hand.
[ترجمه ترگمان] نه، احمق اون یکی دست
[ترجمه گوگل]نه، شما مجذوب دست دیگر

11. Only a dummy would ignore the safety warnings.
[ترجمه ترگمان]فقط یک آدمک هشدارهای ایمنی را نادیده می گیرد
[ترجمه گوگل]فقط یک ساختگی هشدارهای ایمنی را نادیده می گیرد

12. Don't just stand there you dummy.
[ترجمه ترگمان]فقط اونجا واینسا و احمق نشو
[ترجمه گوگل]نه فقط در این جا نشستی

13. She played a jack from dummy.
[ترجمه ترگمان]اون با یه جک احمق بازی می کرد
[ترجمه گوگل]او جک را از ساختگی بازی کرد

14. That's what I just said, dummy.
[ترجمه ترگمان]این چیزیه که من گفتم، آدمک
[ترجمه گوگل]این چیزی است که من فقط گفتم، ساختگی

15. In a recent dummy run, the 4th Marine Brigade stormed a beach on Catalina Island.
[ترجمه ترگمان]در یک حمله ساختگی اخیر، تیپ نظامی ۴ تفنگدار دریایی به ساحلی در جزیره Catalina حمله کرد
[ترجمه گوگل]در یک حرکت فشرده اخیر، تیپ چهارم دریایی یک ساحل در جزیره کاتالینا را به آتش کشید

16. Two microphones, one in each ear of a dummy or human head, pick up the sound reaching the ears.
[ترجمه ترگمان]دو میکروفن که یکی در هر گوش یک مانکن یا سر انسان بود به گوش می رسید که به گوش می رسید
[ترجمه گوگل]دو میکروفن، در هر گوش یک سر و صدا یا سر انسان، صدا را به گوش می رسانند

They put James' clothes on a dummy and paraded the city.

لباس جیمز را به آدمکی پوشاندند و آن را دور شهر گرداندند.


To deceive the enemy, they placed around the airports several dummy tanks made of wood.

برای گول زدن دشمن، چندین تانک دروغی را که از چوب ساخت بودند در اطراف فرودگاه قرار دادند.


a dummy window painted on the wall

پنجره‌ی دروغین که بر دیوار نقاشی شده بود


a dummy corporation whose real aim was ...

شرکت قلابی که هدف واقعی آن ... بود.


Paris is not the capital of England, dummy!

خنگ خدا، پایتخت انگلیس پاریس نیست!


اصطلاحات

dummy run

آزمایش، تمرین، امتحان


dummy up

(عامیانه) خود را به خریت زدن، تظاهر به ندانستن کردن، انکار کردن


پیشنهاد کاربران

تو ورزش راگبی ، این کلمه به معنی "فریبنده" است.

ساختگی، تصنعی

دست و پا چلفتی

گی، بی حواس، خنگ

Simulated

کسی که زیادی خنگ است،
دیوونه هست ،
و یا خودش را به خنگ بودن میزند.
شخص خل و چل

Dummy variable:متغیر ظاهری

پستونک

متغیر

اسگول ، احمق ، دیوانه

جعلی

مجازی
موهومی


در متن زیر دامی را dummy در نظر بگیرید
دامی یک نوع عروسک است که شبیه انسان است
عروسک گردان ها میتوانند کاری کنند که دامی ها صحبت کنند
صنعت اتومبیل سازی از دامی ها برای نشان دادن این که ماشین ها حین تصادف چقدر امن هستند استفاده میکنند

یک دامی همچنین میتونه چیزی باشه که شبیه به جنس واقعی اون چیز هست ولی کار نمیکنه , چیز جعلی یا ماکت یه چیز

بازیگران در یک صحنه ممکنه از یک سری وسایل استفاده کنند که دامی باشه
مثلا یک اسلحه دامی

دامی همچنین میتونه به عنوان یک توهین استفاده بشه که به یک فرد نادان گفته میشه


در مورد نوزادان و کودکان به معنای شیشه شیر و پستانک می باشد

dummy pronoun = ضمیر تهی


کلمات دیگر: