کلمه جو
صفحه اصلی

simultaneous


معنی : هم زمان، مقارن، همبود، همزبان، چند مجهولی، باهم واقع شونده
معانی دیگر : توام

انگلیسی به فارسی

همبود، باهم واقع شونده، همزمان


همزمان، هم زمان، مقارن، همبود، همزبان، چند مجهولی، باهم واقع شونده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: simultaneously (adv.), simultaneity (n.), simultaneousness (n.)
• : تعریف: existing, occurring, or done at the same general time or at the same moment.
مترادف: coextensive, concurrent, synchronous
مشابه: coeval, coincident, concomitant, contemporaneous, immediate, parallel

- The good news was met with simultaneous sighs of relief around the room.
[ترجمه ترگمان] خبر خوب این بود که همزمان خبره ای خوشی در اتاق دیده می شد
[ترجمه گوگل] خبر خوبی بود که به راحتی در اطراف اتاق دیده می شد
- The sound of the gunshot and the sound of the explosion were simultaneous.
[ترجمه ترگمان] صدای شلیک گلوله و صدای انفجار همزمان بود
[ترجمه گوگل] صدای گلوله و صدای انفجار هم همزمان بود

• occurring at the same time, done at the same time, concurrent
simultaneous things or events happen or exist at the same time.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] هم زمان
[صنعت] همزمان، با هم اتفاق افتادن
[ریاضیات] به طور همزمان، با هم، همزمان، با هم، مقارن، هم جنس، توأم، هر دو، دو

مترادف و متضاد

هم زمان (صفت)
concurrent, simultaneous, synchronous, contemporary, contemporaneous, synchronic, isochronous, isochronal

مقارن (صفت)
related, simultaneous, contemporaneous

همبود (صفت)
simultaneous

همزبان (صفت)
simultaneous

چند مجهولی (صفت)
simultaneous

باهم واقع شونده (صفت)
simultaneous

happening at about the same time


Synonyms: accompanying, agreeing, at the same time, coetaneous, coeval, coexistent, coexisting, coincident, coinciding, concurrent, concurring, contemporaneous, contemporary, dead heat, in sync, synchronal, synchronic, synchronous, with the beat


Antonyms: asynchronous, different, divided, following, preceding, separate


جملات نمونه

1. simultaneous interpretation
ترجمه ی همزمان

2. simultaneous translation
ترجمه ی همزمان

3. The explosion was almost simultaneous with the announcement.
[ترجمه ترگمان]این انفجار تقریبا همزمان با اعلام این خبر صورت گرفت
[ترجمه گوگل]انفجار تقریبا همزمان با اعلام بود

4. They grabbed each other's hands in simultaneous panic.
[ترجمه ترگمان]هر دو دست یکدیگر را در وحشت همزمان گرفتند
[ترجمه گوگل]آنها هم دست یکدیگر را در ترس و وحشت به هم زدند

5. There will be a simultaneous translation in English and Chinese.
[ترجمه ترگمان]ترجمه همزمان در زبان انگلیسی و چینی وجود خواهد داشت
[ترجمه گوگل]ترجمه همزمان به زبان انگلیسی و چینی خواهد بود

6. There were several simultaneous explosions in different cities.
[ترجمه ارسلان] چند انفجار همزمان در شهرهای مختلف وجود داشت
[ترجمه ترگمان]چندین انفجار همزمان در شهرهای مختلف رخ داد
[ترجمه گوگل]چند انفجار همزمان در شهرهای مختلف وجود داشت

7. There were several simultaneous attacks by the rebels.
[ترجمه ترگمان]چندین حمله همزمان توسط شورشیان انجام شد
[ترجمه گوگل]چندین حمله همزمان توسط شورشیان وجود داشت

8. There will be simultaneous transmission of the concert on TV and radio.
[ترجمه ترگمان]پخش همزمان این کنسرت در تلویزیون و رادیو وجود خواهد داشت
[ترجمه گوگل]همزمان پخش کنسرت در تلویزیون و رادیو پخش خواهد شد

9. The withdrawal of British troops should be simultaneous with that of US forces.
[ترجمه ترگمان]عقب نشینی نیروهای انگلیسی باید همزمان با نیروهای آمریکایی باشد
[ترجمه گوگل]خروج نیروهای انگلیسی باید همزمان با نیروهای آمریکایی باشد

10. Simultaneous translation into English is available to delegates.
[ترجمه ترگمان]ترجمه همزمان به زبان انگلیسی برای نمایندگان موجود است
[ترجمه گوگل]ترجمه همزمان به زبان انگلیسی برای نمایندگان در دسترس است

11. The two simultaneous shots sounded like one.
[ترجمه ترگمان]دو عکس همزمان به صدا در آمد
[ترجمه گوگل]دو عکس همزمان به نظر می رسید

12. I could never do simultaneous equations.
[ترجمه ترگمان]من هرگز نمی توانم معادلات را به طور همزمان انجام دهم
[ترجمه گوگل]من هرگز نمیتوانم معادلات همزمان را انجام دهم

13. Any ceasefire would be simultaneous with the withdrawal of US forces.
[ترجمه ترگمان]هر آتش بس همزمان با خروج نیروهای آمریکایی خواهد بود
[ترجمه گوگل]هر آتش بس همزمان با خروج نیروهای آمریکایی خواهد بود

14. Up to twenty users can have simultaneous access to the system.
[ترجمه ترگمان]حدود ۲۰ کاربر می توانند دسترسی به سیستم را همزمان داشته باشند
[ترجمه گوگل]تا 20 نفر می توانند دسترسی همزمان به سیستم داشته باشند

simultaneous translation

ترجمه‌ی هم‌زمان


Two different biographies of him were published simultaneously.

دو زندگی‌نامه‌ی مختلف او هم‌زمان منتشر شدند.


پیشنهاد کاربران

هم زمان


مشترک

فی المجلس

همرخداد، همرویداد، همروند، همگاه، همپدید

همزمانه ( یکزمانه )


کلمات دیگر: