کلمه جو
صفحه اصلی

reserve


معنی : ذخیره، مدارا، حفاظ، احتیاط، یدکی، اندوخته، پس نهاد، عوضی، اندوختن، اختصاص دادن، رزرو کردن، کنار گذاشتن، منتقل کردن، از پیش حفظ کردن، پس نهاد کردن، تودار بودن
معانی دیگر : ویژه(ی کاری) بودن، مختص بودن، منحصر بودن، مخصوص بودن، ذخیره کردن، پس انداز کردن، پسداشت کردن، پسگذاشت کردن، (هتل و تئاتر و هواپیما و غیره) جا ذخیره کردن، از پیش جا گرفتن، پیشگرفت کردن، (ارتش - جمع) نیروی ذخیره، سربازان احتیاط، منبع، منطقه ی حفاظت شده (نظامی یا برای ایمنی حیوانات و غیره)، پارک طبیعی، قرارگاه، کوچگاه، داشتگاه، خودداری، شکیبایی، وقار، توداری، متانت، (انگلیس - در حراج های رسمی) حداقل قیمت (که فروشنده قبول می کند)، بهای تعیین شده، حفظ کردن، پاسداشت کردن، محفوظ کردن، (ورزش) بازیکن ذخیره، ورزشکار علی البدل، یار ذخیره، پسدار، (نقاشی و ادبیات و غیره) میانه روی در بیان، خودداری از غلو و زیاده روی، سنگینی، نگه داشتن، درمورد انسان تودار بودن

انگلیسی به فارسی

پس نهاد، کنار گذاشتن، پس نهاد کردن، نگه داشتن،اختصاص دادن، اندوختن، اندوخته، ذخیره، احتیاط،یدکی، (درمورد انسان) تودار بودن، مدارا


از پیش حفظ کردن، رزرو کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: reserves, reserving, reserved
(1) تعریف: to hold back or save for later use.
مترادف: hold, put aside, save, withhold
متضاد: spend
مشابه: hoard, keep back, retain, shelve, squirrel, stockpile, store up, warehouse

- They consumed a third of their meat ration on that occasion but reserved the rest for the remainder of the month.
[ترجمه A.A] آنها دراین مراسم یک سوم سهمیه گوشت خود را مصرف کردند ولی مابقی را برای بقیه ماه ذخیره کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها یک سوم جیره گوشت خود را در آن موقعیت صرف کردند، اما بقیه مدت را برای بقیه نگه داشتند
[ترجمه گوگل] آنها در این مراسم یک سوم جیره غذایی خود را مصرف کردند، اما بقیه را برای بقیه ماهها حفظ کردند

(2) تعریف: to set aside, or cause to be set aside, for a particular purpose or individual.
مترادف: allocate, allot, book, earmark, engage
مشابه: charter, designate, prearrange, schedule

- The host reserved a table by the window for one of the restaurant's best customers.
[ترجمه A.A] میزبان یک میز کنار پنجره برای یکی از بهترین مشتریان رستوران اختصاص داد
[ترجمه ترگمان] میزبان یک میز را برای یکی از بهترین مشتریان رستوران رزرو کرد
[ترجمه گوگل] میزبان یک پنجره را برای یکی از بهترین مشتریان رستوران مهیا کرد
- We should call the box office to reserve some tickets for this evening.
[ترجمه A.A] ما باید به باجه فروش بلیط زنگ بزنیم چند تا بلیط برای امشب رزرو کنیم
[ترجمه ترگمان] باید به دفتر کار زنگ بزنیم تا چند تا بلیط واسه امشب رزرو کنیم
[ترجمه گوگل] ما باید از دفتر جعبه تماس بگیریم تا بعضی از بلیط ها را برای این شب رزرو کنیم
- Have you reserved your seats for the concert yet?
[ترجمه A.A] فعلا صندلیهاتون را برای کنسرت رزرو کرده اید؟
[ترجمه ترگمان] صندلی هاتون رو برای کنسرت رزرو کردین؟
[ترجمه گوگل] آیا هنوز کرسی های خود را برای کنسرت حفظ کرده اید؟
- Please join us; I've reserved you a seat at our table.
[ترجمه A.A] لطفا به ما ملحق شو ، من سرمیزمان یک صندلی برایت رزرو کرده ام
[ترجمه ترگمان] لطفا به ما ملحق شوید؛ من شما را روی میز خودمان رزرو کرده ام
[ترجمه گوگل] لطفا به ما ملحق شوید من یک صندلی در میز ما را حفظ کرده اید
اسم ( noun )
عبارات: in reserve
(1) تعریف: something held back or kept for a particular purpose.
مترادف: reservoir, stock, stockpile, store, supply
مشابه: hoard, restraint

- Our mother had great reserves of strength.
[ترجمه ترگمان] مادر ما قوای ذخیره زیادی داشت
[ترجمه گوگل] مادر ما دارای ذخایر بزرگی بود
- The company ran into hard times and had to fall back on its cash reserves.
[ترجمه ترگمان] این شرکت به سختی شروع به کار کرد و مجبور شد به ذخایر نقدی خود باز گردد
[ترجمه گوگل] این شرکت در زمان های سخت به سر می برد و مجبور بود که پول نقد خود را از دست بدهد

(2) تعریف: formality and control in one's manner or feeling.
مترادف: formality, remoteness, reticence

- Her reserve kept her from expressing her joy at the news.
[ترجمه ترگمان] reserve او را از شنیدن این خبر خوشحال می کرد
[ترجمه گوگل] او رزرو او را از ابراز شادی او در اخبار نگه داشته است

(3) تعریف: a segment of public land specified for a particular purpose.
مشابه: preserve

- Hunting is not allowed in the wildlife reserve.
[ترجمه ترگمان] شکار در ذخیره حیات وحش مجاز نیست
[ترجمه گوگل] شکار در ذخایر حیات وحش مجاز نیست

(4) تعریف: the cash or other assets held back by a company to meet future needs.
مشابه: bank

(5) تعریف: (pl.) members of the armed forces not on active duty.
مترادف: National Guard, reinforcements
صفت ( adjective )
مشتقات: reservable (adj.)
• : تعریف: kept or held in reserve.
مترادف: backup, spare, stored up
مشابه: extra, unused
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: re-serves, re-serving, re-served
• : تعریف: to serve again.

• stock, supply; military force that is not on active duty but can be mobilized as needed; park, area of land set aside for a specific use; restraint, reticence, formality of behavior; supply of readily available cash (finance)
save for later, keep back for future use, retain; set aside for a specific purpose; order in advance (hotel room, airline ticket, etc.)
if something is reserved for a particular person or purpose, it is kept specially for that person or purpose.
a reserve is a supply of something that is available for use when needed.
if you have something in reserve, you have it available for use when needed.
in sport, a reserve is someone who is available to compete or play for a particular team if one of its members cannot take part.
a nature reserve is an area of land where animals, birds, and plants are officially protected.
if someone shows reserve, they keep their feelings hidden.
to reserve judgement: see judgement.
see also reserved.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] ذخیره
[برق و الکترونیک] رزرو
[فوتبال] رزرو
[صنعت] ذخیره احتیاطی
[حقوق] ذخیره کردن، اندوختن، قید کردن، شرط کردن، برای خود محفوظ داشتن، استثناء کردن
[نساجی] رزرو کردن - انبار کردن - ذخیره کردن - ذخیره
[ریاضیات] اضافی، ذخیره
[معدن] ذخیره (عمومی اکتشاف)

مترادف و متضاد

ذخیره (اسم)
stock, hoard, store, accumulation, reserve, supply, reservoir, reservation, spare, stockpile

مدارا (اسم)
forbearance, reserve, affability, toleration, condescension, moderateness, civility, lenity

حفاظ (اسم)
reserve, protection, shield, sconce, awning, safeguard, umbrella, scabbard, coverture, mantelet

احتیاط (اسم)
reserve, nicety, vigilance, reservation, caution, guard, precaution, prudence, discretion, forethought, circumspection

یدکی (اسم)
stock, reserve, refill

اندوخته (اسم)
hoard, store, reserve, nest egg

پس نهاد (اسم)
reserve

عوضی (صفت)
backup, standby, reserve, auxiliary, spare, duplicate, reserved

اندوختن (فعل)
lay in, accumulate, acquire, hive, salt away, store, reserve, pile, roll up, save, put by, salt down

اختصاص دادن (فعل)
appropriate, assign, reserve, allocate, devote, earmark, dedicate

رزرو کردن (فعل)
reserve, book

کنار گذاشتن (فعل)
shunt, reserve, deposit, overrule, bypass, shelf, lay away, pretermit

منتقل کردن (فعل)
transfer, reserve, carry over, move about, redeploy

از پیش حفظ کردن (فعل)
reserve

پس نهاد کردن (فعل)
reserve

تودار بودن (فعل)
reserve

supply


Synonyms: ace in hole, assets, backlog, cache, capital, drop, emergency fund, fund, hoard, insurance, inventory, nest egg, plant, provisions, rainy day fund, reservoir, resources, savings, stash, stock, stockpile, store, wealth


Antonyms: emptiness, nothing


coolness of manner


Synonyms: aloofness, backwardness, calmness, caution, coldness, constraint, coyness, demureness, diffidence, formality, inhibition, modesty, quietness, reluctance, repression, reservation, restraint, reticence, secretiveness, self-restraint, shyness, silence, suppression, taciturnity, uncommunicativeness, unresponsiveness


Antonyms: friendliness, warmth


keep, hold back


Synonyms: conserve, defer, delay, duck, have, hoard, hold, keep back, keep out, lay up, maintain, plant, possess, postpone, preserve, put away, put by, put off, retain, save, set aside, squirrel, squirrel away, stash, stockpile, store, store up, stow away, withhold


Antonyms: distribute, give, let go, offer


hold for future use


Synonyms: bespeak, book, contract, engage, prearrange, preengage, retain, schedule, secure


Antonyms: spend, use, waste


جملات نمونه

the country's foreign exchange reserves

ذخایر ارزی کشور


reserve funds

اندوخته‌های احتیاطی


1. reserve funds
اندوخته های احتیاطی

2. reserve mobilization
بسیج نیروهای احتیاط

3. reserve the right (to do something)
حق خود را (برای انجام کاری) محفوظ نگهداشتن

4. a reserve fund for contingencies
بودجه ی ذخیره برای رویدادهای پیش بینی نشده

5. a reserve supply
آماد ذخیره،ذخیره احتیاطی

6. to reserve a table at a restaurant
در یک رستوران میز رزرو (پیشگیر) کردن

7. in reserve
در ذخیره،در پسداشت،در احتیاط

8. without reserve
1- (به طور) نامحدود 2- بی تردید،بدون دودلی 3- (حراج) بدون بهای حداقل

9. a forest reserve
پارک جنگلی

10. a wild animal reserve
منطقه ی جانوران وحشی

11. for norooz we must reserve rooms now
از حالا باید برای نوروز اتاق پیشگرفت (رزرو) کنیم.

12. ring up beforehand to reserve a table
برای رزرو کردن میز از پیش تلفن بزنید.

13. the country's foreign exchange reserve
ذخیره ی ارزی کشور

14. we have mobilized our reserve forces for overseas duty
ما نیروهای احتیاطی خود را برای ماموریت در فرادریاها بسیج کرده ایم.

15. a woman who lacks all reserve and judgement
زنی که از خودداری و قضاوت بویی نبرده است

16. his behavior has lost its former reserve
رفتار او وقار پیشین خود را از دست داده است.

17. the painting sold for twice the reserve price
نقاشی به دو برابر بهای تعیین شده به فروش رفت.

18. at the time of need for more wheat, we can use our reserve pool
هنگام نیاز به گندم بیشتر می توانیم از ذخایر خود استفاده کنیم.

19. They capitalized the company's reserve funds.
[ترجمه ترگمان]آن ها سرمایه ذخیره شرکت را سرمایه گذاری کردند
[ترجمه گوگل]آنها دارایی های این شرکت را سرمایه گذاری کردند

20. I reserve Mondays for tidying my desk and answering letters.
[ترجمه ترگمان]من دوشنبه ها را برای مرتب کردن میز و جواب دادن به نامه ها نگه می دارم
[ترجمه گوگل]من دوشنبه ها را برای تمیز کردن میز من و پاسخ دادن به نامه ها رزرو می کنم

21. Her novels are an odd synthesis of English reserve and Welsh emotionalism.
[ترجمه ترگمان]رمان او ترکیبی عجیب از reserve انگلیسی و emotionalism ولز است
[ترجمه گوگل]رمان های او یک ترکیب متفاوتی از ذخایر انگلیسی و عاطفی بودن ویلز هستند

22. The area was declared a wildlife reserve, much to the chagrin of developers.
[ترجمه ترگمان]این منطقه به عنوان ذخیره حیات وحش شناخته شد و به the توسعه دهندگان تبدیل شد
[ترجمه گوگل]این ناحیه یک ذخیره حیات وحش اعلام شد، به شدت به دلایلی از توسعه دهندگان

23. We'll reserve the ticket for you till tomorrow noon.
[ترجمه ترگمان]این بلیط را تا فردا ظهر ذخیره می کنیم
[ترجمه گوگل]بلیط برای شما تا فردا بعد از ظهر است

24. I'd like to reserve a table for two.
[ترجمه ترگمان]دلم می خواهد یک میز برای دو نفر ذخیره کنم
[ترجمه گوگل]من می خواهم یک جدول را برای دو نفر ذخیره کنم

25. I'd like to reserve a table for eight.
[ترجمه Unknown] می خواهم برای ساعت هشت یک میز رزرو کنم.
[ترجمه ترگمان]دوست دارم برای هشت ساعت یک میز ذخیره کنم
[ترجمه گوگل]من می خواهم یک میز را برای هشت سال نگه دارم

26. The new proposal would create a reserve pool of cash.
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد جدید یک مخزن ذخیره نقدی ایجاد خواهد کرد
[ترجمه گوگل]پیشنهاد جدید یک صندوق ذخیره پول نقد ایجاد می کند

27. The crack troops were held in reserve behind the front line.
[ترجمه ترگمان]سربازان ترک در پشت خط مقدم جبهه نگه داشته شدند
[ترجمه گوگل]سربازان ترک در پشت خط مقدم نگه داشته شدند

28. He argued that unemployment created a useful reserve army of labour.
[ترجمه ترگمان]وی مدعی شد که بیکاری نیروی ذخیره مفید نیروی کار را ایجاد کرده است
[ترجمه گوگل]او استدلال کرد که بیکاری نیروی ذخیره سازی مفید کار را ایجاد کرد

Our cash reserves are dwindling fast.

اندوخته‌ی نقدی ما درحال نقصان است.


a forest reserve

پارک جنگلی


These seats are reserved for the elderly and the handicapped.

این صندلی‌ها مختص سالمندان و معلولان است.


This garden is reserved for the members of the club.

این باغ ویژه‌ی اعضای باشگاه است.


money reserved for emergencies

پولی که برای موارد غیرمنتظره (موارد اضطراری) پس انداز شده است


She reserved her criticism for a later occasion.

او انتقاد خود را به یک فرصت بعدی موکول کرد.


For Norooz we must reserve rooms now.

از حالا باید برای نوروز اتاق ذخیره (رزرو) کنیم.


reserve mobilization

بسیج نیروهای احتیاط


Reserves are not permanently ready for action but can be used in emergencies.

قوای ذخیره دائماً آماده‌ی عمل نیستند، ولی می‌توان در موارد ناگهانی از آن‌ها استفاده کرد.


a detachment of naval reserves

گروهی از افراد ذخیره‌ی نیروی دریایی


a reserve supply

آماده ذخیره، ذخیره احتیاطی


Iran's huge oil and gas reserves

منابع عظیم نفت و گاز ایران


a wild animal reserve

منطقه‌ی جانوران وحشی


His behavior has lost its former reserve.

رفتار او وقار پیشین خود را از دست داده است.


a woman who lacks all reserve and judgement

زنی که از خودداری و قضاوت بویی نبرده است


The painting sold for twice the reserve price.

نقاشی به دو برابر بهای تعیین‌شده به فروش رفت.


All rights reserved.

کلیه‌ی حقوق (وابسته به این کتاب) محفوظ است.


اصطلاحات

in reserve

در ذخیره، در پس‌انداز، در احتیاط


reserve the right (to do something)

حق خود را (برای انجام کاری) محفوظ نگه‌داشتن


without reserve

1- (به‌طور) نامحدود 2- بی‌تردید، بدون دودلی 3- (حراج) بدون بهای حداقل


پیشنهاد کاربران

ذخیره گاه ( منابع طبیعی )

( نظامی ) نیروهای ذخیره ، سربازان ذخیره

noun=store
verb=book

در نفت و گاز: مقدار هیدروکربور قابل بازیافت، از ذخایر نفت و گاز درجا، که با فناوری در دسترس و تحت شرایط اقتصادی واقع بینانه، قابلیت تولید دارد.

Repression, suppression, restraint، put aside
سرکوب کردن ( در مورد احساسات درونی ) ، کنار گذاشتن,
Unfortunately, Culture after culture anger is reserved for women, as the moral property
متاسفانه، تمدن پس از تمدن، خشم بعنوان یک ویژگی اخلاقی , در مورد زنان ، سرکوب و به کناری گذاشته میشود ) ( بد شمرده میشود )

منطقه حفاظت شده

اندوخته

همون معنی رزرو رومیده
رزرو

پیش گزینی

حق اینو داشتن


منطقه ی حفاظت شده


To retain for future use
To save
To keep
( Not use now )

ذخایر

Reserve judgement : نظر ندادن تا وقتیکه اطلاعات بیشتری راجع بهش بدست بیاری


کلمات دیگر: