کلمه جو
صفحه اصلی

poorly


معنی : بطور ناچیز، بطور غیر کافی، بطور فقیرانه
معانی دیگر : بد، ناکافی، به طور بد، کم (رجوع شود به: poor)، (نظر) مخالف، (داوری) بد، (عامیانه) ناسالم، بیمار، دارای نقاهت، دارای کسالت، ناخوش

انگلیسی به فارسی

بطور فقیرانه، بطور ناچیز، بطور غیر کافی


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: in a poor manner; badly; inadequately.
متضاد: well
مشابه: badly

- He did poorly on the test.
[ترجمه ترگمان] اون توی امتحان ضعیف بود
[ترجمه گوگل] او در آزمون تدریس نکرد
- a poorly conceived plan
[ترجمه ترگمان] نقشه ضعیفی داشت،
[ترجمه گوگل] یک برنامه ضعیف درک شده
صفت ( adjective )
• : تعریف: (informal) in somewhat ill health.

- I feel poorly today.
[ترجمه ملینا] من احساس بد و کسالت دارم
[ترجمه ترگمان] امروز حالم بد شد
[ترجمه گوگل] امروز احساس بدی میکنم

• ill, sick, in poor health
awfully, horribly, miserably
if someone is poorly, they are ill; an informal word.

مترادف و متضاد

Antonyms: satisfactorily, well


بطور ناچیز (قید)
poorly

بطور غیر کافی (قید)
poorly

بطور فقیرانه (قید)
poorly

not well


Synonyms: ailing, below par, failing, ill, indisposed, low, mean, out of sorts, rotten, sick, sickly, under the weather, unwell


Antonyms: healthy, well


unsatisfactorily


Synonyms: badly, crudely, defectively, inadequately, incompetently, inexpertly, inferiorly, insufficiently, meanly, shabbily, unsuccessfully


جملات نمونه

He played poorly.

او بد بازی کرد.


a poorly planned attack

حمله‌ی بد طرح‌ریزی‌شده


1. a poorly assorted pair
زن و شوهر ناجور

2. a poorly planned attack
حمله ی بد طرح ریزی شده

3. he played poorly
او بد بازی کرد.

4. they thought poorly of my proposal
آنها نسبت به پیشنهاد من نظر خوبی نداشتند.

5. they speak arabic poorly
آنها بد عربی حرف می زنند.

6. he still speaks english poorly
هنوز هم انگلیسی بد حرف می زند.

7. she had been feeling poorly lately
این اواخر ناخوش شده بود.

8. a mine that has yielded poorly
معدنی که بازده خوبی نداشته است

9. the boss pitched into me and said i was working poorly
رئیس به من توپید و گفت بد کار می کنم.

10. Our candidate fared poorly in the election .
[ترجمه ترگمان]کاندیدای ما در انتخابات ضعیف عمل کرد
[ترجمه گوگل]کاندیدای ما در انتخابات ضعیف بود

11. The poorly designed bridge needs remedial work to make It'safe.
[ترجمه ترگمان]این پل با طراحی ضعیف به کاره ای درمانی نیاز دارد تا آن را ایمن سازد
[ترجمه گوگل]پل طراحی شده به خوبی کار می کند تا کار درستی انجام شود

12. They did poorly in the examination.
[ترجمه ترگمان]آن ها در ازمایشات خیلی بد انجام دادن
[ترجمه گوگل]آنها در معاینه ضعیف بودند

13. The roads around the town have been very poorly maintained.
[ترجمه ترگمان]جاده های اطراف این شهر حفظ و نگهداری نشده است
[ترجمه گوگل]جاده ها در اطراف شهر بسیار ضعیف نگهداری شده اند

14. He entertains his guest very poorly.
[ترجمه اصغر] او از مهمانش خیلی بد پذیرایی می کنه
[ترجمه ترگمان]مهمانش را خیلی ضعیف می کند
[ترجمه گوگل]او مهمان خود را بسیار ضعیف می کند

15. A business as poorly managed as that one doesn't deserve to succeed.
[ترجمه ترگمان]یک کسب وکار آن قدر خوب اداره می شود که شایستگی موفقیت را ندارد
[ترجمه گوگل]یک کسب و کار به عنوان مدیریت ضعیف به عنوان آن یک نفر مستحق موفقیت نیست

They speak Arabic poorly.

آن‌ها بد عربی حرف می‌زنند.


They thought poorly of my proposal.

آنها نسبت به پیشنهاد من نظر خوبی نداشتند.


She had been feeling poorly lately.

این اواخر ناخوش شده بود.


پیشنهاد کاربران

به طور ضعیف

بیچاره . . . . . . . . بدبخت . . . . . . . . فقیر . . . . . . . تنگ دست . . . . . . . ضعیف از نظر مالی


in a way that is unsatisfactory or inadequate
badly
awfully
terribly

به طور ناشایست
به طور ناکافی

بد و ضعیف

بطور ( نامناسب، ناقص، ناچیز )

The invaders laid siege to the poorly defended city.
تازشگران شهر از لحاظ پشتیبانی و دفاعی ضعیف ( ≠ بی دفاع )
را به تصرف درآوردند.

افعال زیر به معنی: به تصرف درآوردن -
( محاصره کردن - فرا گرفتن - احاطه کردن - پیراگیری کردن )
surround= siege= besiege = lay to siege



کلمات دیگر: