1. he was insensitive to the needs of his aged father
او نسبت به خواسته های پدر پیرش بی اعتنا بود.
2. I don't want to be thought insensitive, but I do think we should go ahead despite the accident.
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم این فکر بی عاطفه باشم، اما فکر می کنم ما باید با وجود اتفاقی که افتاده پیش برویم
[ترجمه گوگل]من نمیخواهم حس حساسی داشته باشم، اما فکر میکنم باید با وجود حادثه، پیش برویم
3. I feel my husband is very insensitive about my problem.
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم شوهرم نسبت به مشکل من بی عاطفه است
[ترجمه گوگل]من احساس می کنم شوهرم نسبت به مشکل من بسیار حساس است
4. She's completely insensitive to my feelings.
[ترجمه ترگمان]او کاملا نسبت به احساسات من بی تفاوت است
[ترجمه گوگل]او به احساسات من کاملا حساس است
5. It was rather insensitive of you to mention his dead wife.
[ترجمه Sanaz nasseri] اشاره کردنت به همسر مرده اش تا اندازه ای بی ملاحظگی ( بی عاطفگی ) بود
[ترجمه ترگمان]به جای این که به همسر مرده اون اشاره کنی خیلی بی عاطفه بود
[ترجمه گوگل]به نظر شما همسرش مرده است؟
6. One insensitive official insisted on seeing her husband's death certificate.
[ترجمه ترگمان]یک مقام حساس اصرار داشت که گواهی فوت شوهرش را ببیند
[ترجمه گوگل]یکی از مقامات حساس در مورد دیدن گواهی مرگ شوهرش اصرار داشت
7. She said insensitive things to the overweight woman.
[ترجمه ترگمان]اون حرف های بی عاطفه رو به زن چاق گفت
[ترجمه گوگل]او گفت: چیزهای حساس به زن اضافه وزن
8. Companies that are insensitive to global changes will lose sales.
[ترجمه ترگمان]شرکت هایی که نسبت به تغییرات جهانی حساس هستند، فروش را از دست خواهند داد
[ترجمه گوگل]شرکت هایی که به تغییرات جهانی حساس هستند، فروش را از دست می دهند
9. He denied the announcement was clumsy and insensitive.
[ترجمه ترگمان]او انکار کرد که این خبر ناشیانه و بی عاطفه است
[ترجمه گوگل]او این را انکار کرد که ناخوشایند و غیرعادی بود
10. The staff at the consulate seemed not only insensitive, but professionally inadequate.
[ترجمه ترگمان]کارکنان کنسولگری نه تنها بی عاطفه بودند، بلکه به لحاظ حرفه ای کافی نبودند
[ترجمه گوگل]کارکنان کنسولگری به نظر می رسید نه تنها غیر حساس، بلکه حرفه ای ناکافی بودند
11. He had become insensitive to cold.
[ترجمه ترگمان]او نسبت به سرما بی حس شده بود
[ترجمه گوگل]او به سردی حساس شده بود
12. The police have been criticized for being insensitive to complaints from the public.
[ترجمه ترگمان]پلیس بخاطر حساسیت نسبت به شکایات عمومی مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]پلیس از نادیده گرفتن شکایت از مردم انتقاد کرده است
13. She's totally insensitive to Jack's feelings.
[ترجمه ترگمان]او کاملا نسبت به احساسات جک بی عاطفه است
[ترجمه گوگل]او کاملا احساسات جک را حس می کند
14. It bothers me that he can be so insensitive.
[ترجمه ترگمان]این منو آزار میده که اون میتونه اینقدر بی احساس باشه
[ترجمه گوگل]این باعث می شود که من بتوانم خیلی حساس باشم
15. His insensitive remarks hurt and she reacted accordingly.
[ترجمه ترگمان]حرف های بی عاطفه او درد می کرد و به همان نحو واکنش نشان می داد
[ترجمه گوگل]اظهارات غیر حساس او صدمه دیده است و او واکنش نشان داد