کلمه جو
صفحه اصلی

antipathy


معنی : انزجار، احساس مخالف، نا سازگاری
معانی دیگر : بیزاری، پادسوهش، پادانگیزه، ناهمدردی، چیز یا شخص مورد بیزاری

انگلیسی به فارسی

احساس مخالف، ناسازگاری، انزجار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: antipathies
(1) تعریف: a deep, continuing dislike; aversion; hatred.
مترادف: abhorrence, aversion, hatred, loathing, repugnance, revulsion
متضاد: affection, affinity, devotion, propensity, sympathy, taste
مشابه: animosity, animus, antagonism, bad blood, detestation, disgust, disinclination, dislike, distaste, enmity, hostility, ill will, nausea, rancor

- She had always had an antipathy to politics.
[ترجمه ترگمان] همیشه از سیاست بدش می آمد
[ترجمه گوگل] او همیشه به سیاست علاقه داشت
- He was always keenly aware of his father's antipathy toward him.
[ترجمه ترگمان] همیشه از نفرت پدرش نسبت به او آگاه بود
[ترجمه گوگل] او همیشه از نگرانی پدرش نسبت به او آگاه بود

(2) تعریف: the object of such a feeling.
مترادف: detestation
مشابه: antithesis, aversion

• aversion, enmity, loathing, animosity
antipathy is a strong feeling of dislike or hostility.

مترادف و متضاد

انزجار (اسم)
abhorrence, disgust, antipathy, nausea, phobia, pique, scunner

احساس مخالف (اسم)
antipathy

نا سازگاری (اسم)
antipathy, aversion, conflict, inconvenience, discord, contrariness, disagreement, incompatibility, repugnance, incongruity, inconsistency, incoherence, inconsistence, variance, incongruence, contrariety, insalubrity, intransigence

strong dislike, disgust


Synonyms: abhorrence, allergy, animosity, animus, antagonism, aversion, avoidance, bad blood, contrariety, distaste, dyspathy, enmity, escape, eschewal, evasion, hate, hatred, hostility, ill will, incompatibility, loathing, opposition, rancor, repellency, repugnance, repulsion


Antonyms: admiration, appreciation, approval, esteem, honor, like, liking, love, rapport, regard, respect, sympathy


جملات نمونه

1. all of the co-workers had antipathy toward him
همه ی همکاران از او بدشان می آمد.

2. we both shared a common antipathy to communism
هر دوی ما نسبت به کمونیسم احساس بیزاری مشترک داشتیم.

3. They have a mutual antipathy to each other.
[ترجمه ترگمان]آن ها از یکدیگر نفرت دارند
[ترجمه گوگل]آنها دغدغه متقابل یکدیگر را دارند

4. She felt no antipathy towards younger women.
[ترجمه ترگمان]نسبت به زنان جوان بدش نمی آمد
[ترجمه گوگل]او هیچ احساس ناخوشایندی نسبت به زنان جوان احساس نمی کرد

5. He showed a marked antipathy to foreigners.
[ترجمه ترگمان]از خارجی ها نفرت نشان می داد
[ترجمه گوگل]او نشان داد که انگیزه ناخوشایندی برای خارجی ها دارد

6. He is a private man with a deep antipathy to/towards the press.
[ترجمه ترگمان]او شخصی است که نفرت عمیقی نسبت به مطبوعات دارد
[ترجمه گوگل]او یک مرد خصوصی است که با نگرانی عمیق نسبت به مطبوعات فاصله دارد

7. I feel an antipathy against their behaviour.
[ترجمه ترگمان]نسبت به رفتار آن ها احساس انزجار می کنم
[ترجمه گوگل]من احساس برانگیخته ای نسبت به رفتار آنها دارم

8. There was a lot of antipathy between the two doctors.
[ترجمه ترگمان]در میان این دو پزشک، نفرت فراوان دیده می شد
[ترجمه گوگل]در میان دو پزشک چندین تناقض وجود داشت

9. She'd often spoken of her antipathy towards London.
[ترجمه ترگمان]اغلب از نفرت او نسبت به لندن سخن می گفت
[ترجمه گوگل]او اغلب از نگرانی او نسبت به لندن سخن می گفت

10. I feel a profound antipathy to using any weapon.
[ترجمه ترگمان]من نفرت عمیقی دارم که از هر سلاحی استفاده می کنم
[ترجمه گوگل]من احساس ناامیدی عمیقی در استفاده از سلاح دارم

11. Declarations of racial antipathy against ethnic minorities will not be tolerated.
[ترجمه ترگمان]انزجار نژادی از اقلیت های نژادی تحمل نخواهد شد
[ترجمه گوگل]اعلامیه های ضد دموکراسی نژادی علیه اقلیت های قومی تحمل نخواهد شد

12. In part, the present high level of antipathy toward foreign travel is easy to explain.
[ترجمه ترگمان]در بخشی دیگر، سطح بالایی از نفرت نسبت به سفره ای خارجی آسان است
[ترجمه گوگل]به طور جزئی، سطح بالایی از نگرانی نسبت به سفر خارجی به راحتی قابل توضیح است

13. In Iowa, exit polls reflected similar voter antipathy.
[ترجمه ترگمان]در لوا، رای گیری خارج از رای گیری انزجار رای دهندگان مشابهی را منعکس کرد
[ترجمه گوگل]نظرسنجی های خروج در آیووا منعکس کننده ی انگیزه های رای دهندگان رایج بود

14. The interviews also revealed strong antipathy toward Congress.
[ترجمه ترگمان]مصاحبه ها همچنین نفرت شدید نسبت به کنگره را آشکار کرد
[ترجمه گوگل]مصاحبه ها نشان دادند که نگرانی های شدید نسبت به کنگره وجود دارد

15. But their antipathy goes much deeper than one presidential campaign.
[ترجمه ترگمان]اما نفرت آن ها عمیق تر از یک مبارزه ریاست جمهوری است
[ترجمه گوگل]اما نگرانی آنها نسبت به یک انتخابات ریاست جمهوری بسیار عمیق تر می شود

All of the co-workers had antipathy toward him.

همه‌ی همکاران از او بدشان می‌آمد.


We both shared a common antipathy to communism.

هر دوی ما نسبت به کمونیسم احساس بیزاری مشترک داشتیم.


پیشنهاد کاربران

بیزاری

aversion

a deep - seated feeling of aversion
hostility
hatred
hate



کلمات دیگر: