به سنگینی، دارای بار سنگین، سنگین بار (انه)، آهسته، با دشواری، به شدت، بااجحاف، بسنگینی، زیاد، به افسردگی، بزحمت، سخت، بسختی
heavily
به سنگینی، دارای بار سنگین، سنگین بار (انه)، آهسته، با دشواری، به شدت، بااجحاف، بسنگینی، زیاد، به افسردگی، بزحمت، سخت، بسختی
انگلیسی به فارسی
بسنگینی ،زیاد،به افسردگی ،بزحمت ،سخت ،بسختی
انگلیسی به انگلیسی
قید ( adverb )
• (1) تعریف: with or as if with a heavy weight.
• متضاد: lightly
• مشابه: plump
• متضاد: lightly
• مشابه: plump
- He moves heavily.
[ترجمه Hami] او با بار سنگین حرکت می کند
[ترجمه ترگمان] به سختی حرکت می کند[ترجمه گوگل] او به شدت حرکت می کند
• (2) تعریف: intensely or severely.
- They lost heavily in the stock market crash.
[ترجمه ش.] آن ها در سقوط بازار سهام پول بسیار زیادی از دست دادند.
[ترجمه ترگمان] آن ها به شدت در سقوط بازار سهام گم شدند[ترجمه گوگل] آنها در سقوط بازار سهام به شدت از دست دادند
• (3) تعریف: in great quantities or amounts.
• متضاد: lightly
• متضاد: lightly
- He drinks heavily.
[ترجمه ترگمان] او به شدت مشروب می خورد
[ترجمه گوگل] او به شدت می نوشند
[ترجمه گوگل] او به شدت می نوشند
- It snowed heavily.
[ترجمه Mona] برف شدیدی می بارید
[ترجمه ترگمان] برف سنگینی می بارید[ترجمه گوگل] آن را به شدت برف زد
• (4) تعریف: thickly.
• متضاد: sparsely
• متضاد: sparsely
- a heavily wooded area
[ترجمه ترگمان] منطقه ای پر درخت و پر درخت
[ترجمه گوگل] یک منطقه بسیار مسکونی
[ترجمه گوگل] یک منطقه بسیار مسکونی
• in a weighty manner; clumsily
if someone says something heavily, they say it in a slow way, showing sadness, tiredness, or annoyance.
see also heavy.
if someone says something heavily, they say it in a slow way, showing sadness, tiredness, or annoyance.
see also heavy.
مترادف و متضاد
laboriously
Synonyms: tediously, weightily, massively, ponderously, dully, gloomily, wearily, sluggishly, dejectedly, profoundly, densely, thickly
Antonyms: lightly, gently, easily
جملات نمونه
A heavily populated country.
کشوری که جمعیت زیاد دارد.
heavily armed
کاملاً مسلح
to rise heavily from one's seat
با دشواری از صندلی خود بلند شدن
The people were heavily taxed.
از مردم مالیات سنگینی گرفته میشد.
We are heavily in debt.
زیر بار قرض سنگینی هستیم.
1. heavily armed
کاملا مسلح
2. a heavily - traveled road
یک جاده ی پر رفت و آمد
3. a heavily burdened horse
اسبی که سنگین بار شده است
4. a heavily drugged patient
بیماری که به او مواد مخدر زیادی داده اند.
5. a heavily populated country
کشوری که جمعیت زیاد دارد.
6. a heavily trafficked road
یک جاده ی پر رفت و آمد
7. dealers are heavily discounting used cars
فروشندگان دارند به شدت قیمت ماشین های دست دوم را پایین می آورند.
8. he was heavily indebted to the bank
او سخت به بانک مقروض بود.
9. she was heavily made and there were all kinds of furbelows hanging around her neck
او هفت قلم بزک کرده بود و همه جور زلم زیمبو از گردنش آویزان بود.
10. taxes weighed heavily on the people
مالیات ها برای مردم طاقت فرسا بودند.
11. to rise heavily from one's seat
با دشواری از صندلی خود بلند شدن
12. we are heavily in debt
زیر بار قرض سنگینی هستیم.
13. he too was heavily implicated in the plan for a coup d'etat
او هم عمیقا در نقشه ی کودتا دست داشت.
14. he was puffing heavily when he reached the top of the hill
وقتی که به سر تپه رسید سخت نفس نفس می زد.
15. it would count heavily against you if you are absent!
اگر غایب بشوید سخت به ضررتان تمام خواهد شد!
16. the battleship was heavily armored
نبردناو دارای زره ضخیم بود.
17. the enemy lost heavily in officers, men, and material
تلفات دشمن از نظر افسر،سرباز و مهمات سنگین بود.
18. the media was heavily censored in germany
در آلمان رسانه ها سخت سانسور می شدند.
19. the people were heavily taxed
از مردم مالیات سنگینی گرفته می شد.
20. this forest is heavily populated by all kinds of animals
این جنگل دارای تعداد زیادی از انواع حیوانات است.
21. cigarettes are taxed rather heavily
مالیات نسبتا سنگینی بر سیگار بسته شده است.
22. the cancer patient was heavily doped
بیمار سرطانی را سخت تحت تاثیر مواد مخدر قرار داده بودند.
23. the lawyer's words weighed heavily with the jury
سخنان وکیل هیات منصفه را سخت تحت تاثیر قرار داد.
24. it is whispered that he is heavily in debt
شایع شده است که بسیار مقروض است.
25. the boundary between the two countries was heavily fortified
مرز بین دو کشور به شدت (از نظر نظامی) مستحکم شده بود.
26. Many self-employed people are heavily taxed.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد خود به تنهایی مالیات می گیرند
[ترجمه گوگل]بسیاری از افراد مشغول به کار مشغول به کار هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از افراد مشغول به کار مشغول به کار هستند
27. He was a compulsive gambler and often heavily in debt.
[ترجمه ترگمان]قماربازی اجباری بود و غالبا مقروض بود
[ترجمه گوگل]او قمارباز اجباری بود و اغلب به شدت در بدهی بود
[ترجمه گوگل]او قمارباز اجباری بود و اغلب به شدت در بدهی بود
28. Japanese has borrowed heavily from English.
[ترجمه ترگمان]ژاپنی ها به شدت از زبان انگلیسی قرض گرفته اند
[ترجمه گوگل]ژاپنی ها به شدت از زبان انگلیسی قرض گرفته اند
[ترجمه گوگل]ژاپنی ها به شدت از زبان انگلیسی قرض گرفته اند
29. They had doped the patient heavily before the operation.
[ترجمه ترگمان]آن ها بیمار را به سختی قبل از عمل تحریک کرده بودند
[ترجمه گوگل]آنها قبل از عملیات بیمار را به شدت دود کردند
[ترجمه گوگل]آنها قبل از عملیات بیمار را به شدت دود کردند
30. They invested heavily in 3G mobile phone networks.
[ترجمه ترگمان]آن ها به شدت در شبکه های تلفن همراه ۳ G سرمایه گذاری کردند
[ترجمه گوگل]آنها به شدت در شبکه 3G تلفن همراه سرمایه گذاری کردند
[ترجمه گوگل]آنها به شدت در شبکه 3G تلفن همراه سرمایه گذاری کردند
a heavily burdened horse
اسبی که سنگین بار شده است
پیشنهاد کاربران
To a great degree
greatly or severely; intensely
my heavily pregnant wife
همسر باردار من
همسر باردار من
بشدت
نامفهوم
به شدت
جدّا، واقعا، کاملا، شدیدا
تا حد زیادی
سهمگین
investing heavily in pedestrian infrastructure : سرمایه گذاری سهمگین بر زیرساخت پیاده روی
investing heavily in pedestrian infrastructure : سرمایه گذاری سهمگین بر زیرساخت پیاده روی
to a great degree; in large amounts
Completely, thoroughly, excessively, too much, very, over much
کاملاً، تماماً، خیلی زیاد، به طور کامل، بیش از حد
Ex:
Heavily armored
به طور کامل/ سر تا پا زره پوش
Completely, thoroughly, excessively, too much, very, over much
کاملاً، تماماً، خیلی زیاد، به طور کامل، بیش از حد
Ex:
Heavily armored
به طور کامل/ سر تا پا زره پوش
قویا
یقینا
یقینا
کلمات دیگر: