کلمه جو
صفحه اصلی

methodical


معنی : علمی
معانی دیگر : روشمند، روش دار، شیوه دار، آرنگ دار، اسلوبی، حساب و کتاب دار، منظم و مرتب، باقاعده (methodic هم می گویند)، اسلوب دار، مرتب، باروش

انگلیسی به فارسی

اسلوب دار،مرتب،منظم،باروش


انگلیسی به انگلیسی

• performed in a systematic way; orderly; conducted according to a set procedure or plan of action; thorough, fundamental
a methodical person does things carefully and in order.

مترادف و متضاد

علمی (صفت)
scientific, methodical, theoretical, theoretic

organized


Synonyms: all together, analytical, businesslike, careful, deliberate, disciplined, efficient, exact, fixed, framed, grooved, logical, methodic, methodized, meticulous, neat, ordered, orderly, painstaking, planned, precise, regular, scrupulous, set up, structured, systematic, tidy, together, well-regulated


Antonyms: chaotic, disorganized


organized, precise


Synonyms: all together, analytical, businesslike, by the book, by the numbers, careful, cut-and-dried, deliberate, disciplined, efficient, exact, fixed, framed, in a groove, logical, methodized, meticulous, neat, ordered, orderly, painstaking, planned, regular, scrupulous, set-up, structured, systematic, tidy, together, well-regulated


Antonyms: confused, disorderly, disorganized, imprecise, unmethodical/unmethodic


جملات نمونه

1. he is a methodical person
او منظم و اهل حساب و کتاب است.

2. Da Vinci was methodical in his research, carefully recording his observations and theories.
[ترجمه ترگمان]داوینچی در تحقیقات خود methodical بود و با دقت مشاهدات و تئوری ها را ضبط می کرد
[ترجمه گوگل]داوینچی روش تحقیق خود را با دقت مشاهدات و نظریه های خود را ضبط کرد

3. He always checked every detail in a methodical way.
[ترجمه ترگمان]او همیشه تمام جزئیات را با یک روش منظم چک می کرد
[ترجمه گوگل]او همیشه به روش های متداول هر جزئیات را بررسی می کند

4. Tom is a very methodical person.
[ترجمه ترگمان]تام آدم خیلی methodical
[ترجمه گوگل]تام یک فرد بسیار متدیست است

5. She's very good at methodical work, but useless when there's a lot of pressure.
[ترجمه ترگمان]او در کاره ای منظم خیلی خوب است، اما وقتی فشار زیادی وجود دارد، بی فایده است
[ترجمه گوگل]او در کار روش شناسی بسیار خوب است، اما وقتی که فشار زیادی وجود دارد، بی فایده است

6. She is very slow but methodical in her work.
[ترجمه ترگمان]خیلی آهسته اما منظم کار می کند
[ترجمه گوگل]او در کار خود بسیار کند اما متدلوژی است

7. He's methodical to the nth degree.
[ترجمه ترگمان]او برای یک درجه یک منظم است
[ترجمه گوگل]او روش درجه یک است

8. A scientist is usually a methodical person.
[ترجمه ترگمان]یک دانشمند معمولا یک فرد methodical است
[ترجمه گوگل]یک دانشمند معمولا یک فرد متدین است

9. Tom is a very methodical person and writes lists for everything.
[ترجمه ترگمان]تام یک آدم بسیار منظم است و برای همه چیز می نویسند
[ترجمه گوگل]تام بسیار متدین است و لیست ها را برای همه چیز می نویسد

10. He had a neat methodical mind.
[ترجمه ترگمان]ذهنی مرتب و منظم داشت
[ترجمه گوگل]او تفکر روشمند شایسته داشت

11. There was strong evidence of a slow but methodical spread of this knowledge.
[ترجمه ترگمان]شواهد محکمی وجود داشت که در این دانش گسترده بود
[ترجمه گوگل]شواهد قوی در مورد گسترش آگاهانه و روشمند این دانش وجود دارد

12. Poirot, always deliberate and methodical, made a list of all the possible suspects.
[ترجمه ترگمان]Poirot، که همواره سنجیده و روشمند بود، فهرستی از تمام مظنونان احتمالی خود تهیه کرد
[ترجمه گوگل]پوآرو، همیشه متفکر و روشمند، لیستی از تمام مظنونین احتمالی را ایجاد کرد

13. I shall offer here a methodical approach to answering such questions.
[ترجمه ترگمان]من برای جواب دادن به این سوالات، یک روش منظم برای جواب دادن به اینجا خواهم داد
[ترجمه گوگل]من باید روشی روشمند برای پاسخ دادن به چنین سوالاتی ارائه دهم

14. The year includes the presentation of a methodical approach to programming and contact with different programming environments.
[ترجمه ترگمان]سال شامل ارائه یک رویکرد روشمند به برنامه ریزی و ارتباط با محیط های برنامه نویسی مختلف است
[ترجمه گوگل]سال شامل ارائه رویکرد روش شناسی به برنامه نویسی و ارتباط با محیط برنامه نویسی مختلف می باشد

15. Shrewd, methodical, and determined, Banks combined business acumen with political trimming.
[ترجمه ترگمان]Shrewd، روشمند، و مصمم، فراست تجاری خود را با trimming سیاسی ترکیب کردند
[ترجمه گوگل]شکنجه، متدین و متعهد، بانک ها با توجه به تغییرات سیاسی، مشغول کسب و کار هستند

He examined the data methodically and patiently.

او داده‌ها را با نظم و شکیبایی بررسی کرد.


He is a methodical person.

او منظم و اهل حساب و کتاب است.


پیشنهاد کاربران

methodologist اسلوب شناس

رَوِشمندانه


کلمات دیگر: