کلمه جو
صفحه اصلی

revulsion


معنی : تغییر ناگهانی، ردع، تنفر شدید، جابجا شدن درد، انحراف درد، جابجا ساختن درد
معانی دیگر : اشمئزاز، بیزاری شدید، دلزدگی زیاد، رمیدگی، چندش، (نادر) عقب نشینی، پس کشی، دگرگونی ناگهانی (عقیده یا احساسات و غیره)، عمل کشیدن

انگلیسی به فارسی

تنفر شدید، جابجا شدن درد، ردع، انحراف درد، جابجاساختن درد، تغییر ناگهانی، عمل کشیدن


تنفر شدید، ردع، جابجا شدن درد، تغییر ناگهانی، انحراف درد، جابجا ساختن درد


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: revulsive (adj.)
(1) تعریف: violent dislike and disgust; abhorrence; loathing.
مترادف: abhorrence, abomination, aversion, disgust, loathing, repugnance
متضاد: delight
مشابه: antipathy, horror, nausea, odium

- His stepfather's abuse of his mother filled him with revulsion.
[ترجمه ترگمان] سواستفاده stepfather از مادرش او را با انزجار پر کرده بود
[ترجمه گوگل] سوء استفاده پدربزرگش از مادرش او را با عصبانیت پر کرد

(2) تعریف: an abrupt change or reversal of taste or sentiment.
مترادف: turnabout, turnaround

• disgust, repugnance; sudden change in feeling toward a particular subject; withdrawal, act of drawing back; act of drawing blood from one area to another through counterirritation (medicine)
revulsion is a strong feeling of disgust or disapproval.

مترادف و متضاد

تغییر ناگهانی (اسم)
mutation, whim, quirk, revulsion, peripeteia

ردع (اسم)
revulsion

تنفر شدید (اسم)
revulsion

جابجا شدن درد (اسم)
revulsion

انحراف درد (اسم)
revulsion

جابجا ساختن درد (اسم)
revulsion

disgust, hatred


Synonyms: abhorrence, abomination, aversion, detestation, dislike, distaste, hate, horror, loathing, recoil, repugnance, repulsion


Antonyms: like, liking, love, loving


جملات نمونه

1. a revulsion of his mood
دگرگونی حال و حوصله ی او

2. a scene of utter revulsion
صحنه ای کاملا مشمئز کننده

3. I turned away in revulsion when they showed a close-up of the operation.
[ترجمه ata] من با حالت انزجار برگشتم وقتی انها یک نمای نزدیک از عملیات رو نشان دادند
[ترجمه ترگمان]من با انزجار به او نگاه کردم
[ترجمه گوگل]هنگامی که آنها نزدیکترین عملیات را نشان دادند، من را مجذوب خود کردند

4. He expressed his revulsion at/against/towards the whale hunting.
[ترجمه ترگمان]از این جهت نفرت خود را نسبت به وال گیری نسبت به وال نشان می داد
[ترجمه گوگل]او ابراز تاسف خود را در مقابل / در برابر / به سمت شکار نهنگ بیان کرد

5. He tried to conceal his instinctive revulsion at the idea.
[ترجمه ترگمان]می کوشید انزجار غریزی خود را در این فکر پنهان بدارد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد تا انزجار غریزی خود را در این ایده پنهان کند

6. The punishment should adequately reflect the revulsion felt by most people for this appalling crime.
[ترجمه ترگمان]مجازات باید به اندازه کافی بازتاب انزجار مردم برای این جنایت هولناک باشد
[ترجمه گوگل]مجازات باید به اندازه کافی منعکس کننده عصبانیتی است که اکثر مردم برای این جنایت ناخوشایند احساس می کنند

7. She felt a deep sense of revulsion at the violence.
[ترجمه ترگمان]او احساس انزجار عمیقی نسبت به خشونت داشت
[ترجمه گوگل]او احساس خشمگین بودن به خشونت را احساس کرد

8. She looked at him with revulsion.
[ترجمه ترگمان]با انزجار به او نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او با عصبانیت به او نگاه کرد

9. He was filled with hatred and revulsion for everything about her.
[ترجمه ترگمان]او سرشار از نفرت و نفرت نسبت به همه چیز بود
[ترجمه گوگل]او برای همه چیز در مورد او پر از نفرت و عصبانیت بود

10. She felt revulsion at his appearance.
[ترجمه ترگمان]در ظاهر خود احساس انزجار می کرد
[ترجمه گوگل]او در ظاهر خود عصبانی شد

11. The killing caused widespread revulsion.
[ترجمه ترگمان]این قتل باعث انزجار عمومی شد
[ترجمه گوگل]این کشتار باعث انزجار گسترده شد

12. She seems to feel revulsion towards her own children.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که نسبت به فرزندان خود احساس انزجار می کند
[ترجمه گوگل]او به نظر می رسد احساس ناراحتی نسبت به فرزندان خود دارد

13. I started to feel a revulsion against their decadent lifestyle.
[ترجمه ترگمان]احساس تنفر شدیدی نسبت به سبک زندگی منحط آن ها داشتم
[ترجمه گوگل]من شروع به احساس عصبانیت در برابر شیوه زندگی خود را فریبنده

14. She stared at the snake in revulsion.
[ترجمه ترگمان]او با تنفر به مار نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او در عجله به مار نگاه کرد

15. Choking with revulsion, Isabel tried to fight him, but her own fear made her helpless.
[ترجمه ترگمان]خفه شدن با تنفر، ایزابل سعی کرد با او بجنگد، اما ترس خودش او را ناتوان می کرد
[ترجمه گوگل]ایسابل سعی کرد با او مخالفت کند، اما ترس خود را ناخوشایند کرد

a scene of utter revulsion

صحنه‌ای کاملاً مشمئز‌کننده


a revulsion of his mood

دگرگونی حال و حوصله‌ی او


پیشنهاد کاربران

انزجار


a sense of disgust and loathing

اکراه، نفرت
حسِ ییزاری تنفر انزجار




کینه توزی


دافعه


کلمات دیگر: