کلمه جو
صفحه اصلی

fluently


روان، بروانی، باسلاست، فصیحانه

انگلیسی به فارسی

(سخن گفتن، نوشتن) خوب، راحت، روان، سلیس، به‌راحتی، به‌روانی، باشیوایی


انگلیسی به انگلیسی

• articulately, eloquently; fluidly, flowingly; gracefully

جملات نمونه

1. she speaks english fluently
او انگلیسی را روان صبحت می کند.

2. We were trained to speak fluently and without unnecessary hesitations.
[ترجمه ترگمان]ما آموزش دیده بودیم که حرف بزنیم و بدون شک و تردیدها هم حرف بزنیم
[ترجمه گوگل]ما آموزش داده شدیم که به صورت روان و بدون تردید غیر ضروری باشد

3. She can speak English fluently as she is always in practice.
[ترجمه ARSHIA QELICHI] او می تواند به صورت روان انگلیسی صحبت کند اگر همیشه تمرین کند
[ترجمه محمد م] او می تواند انگلیسی را به صورت روان صحبت کند چون که همیشه در حال تمرین است.
[ترجمه ملیکا] او می تواند انگلیسی را روان صحبت کند وقتی که او تمرین کند
[ترجمه rohamir] او میتواند انگلیسی را به صورت روان صحبت کند چون همیشه درحال تمرین است.
[ترجمه ....] او میتواند روان انگلیسی صحبت کند، چون همیشه تمرین میکند .
[ترجمه م] زمانی که او انگلیسی رادائم تمرین میکندمیتواندروان صحبت کند
[ترجمه ترگمان]او می تواند به راحتی انگلیسی صحبت کند چون همیشه در حال تمرین است
[ترجمه گوگل]او می تواند به صورت روان انگلیسی صحبت کند چون همیشه در عمل است

4. He can fluently study The Bible from Z to A.
[ترجمه ترگمان]او می تواند کتاب مقدس را از Z به A به راحتی مورد مطالعه قرار دهد
[ترجمه گوگل]او می تواند کتاب مقدس را از Z به A مطالعه کند

5. Alex didn't read fluently till he was nearly seven.
[ترجمه ترگمان]الکس به آرامی کتاب نمی خواند تا اینکه تقریبا هفت سالش بود
[ترجمه گوگل]الکس تا به حال نزدیک به هفت نفر به راحتی خواندن نداشت

6. He speaks English very fluently.
[ترجمه ترگمان]او به انگلیسی سلیس حرف می زند
[ترجمه گوگل]او به زبان انگلیسی بسیار روان صحبت می کند

7. I'd like to speak English fluently.
[ترجمه ترگمان]دوست دارم انگلیسی حرف بزنم
[ترجمه گوگل]من می خواهم انگلیسی روان صحبت کنم

8. He boasted that he could speak six languages fluently.
[ترجمه ترگمان]او به خود می بالید که می تواند با شش زبان شیوا صحبت کند
[ترجمه گوگل]او افتخار می کند که می تواند به طور شفاهی صحبت کند

9. She speaks French very fluently, but her pronunciation lets her down.
[ترجمه ترگمان]خیلی خوب فرانسوی حرف می زند، اما تلفظ او را پایین می گذارد
[ترجمه گوگل]او فرانسوی بسیار روان صحبت می کند، اما تلفظ او به او اجازه می دهد

10. Speaking the language fluently certainly smoothed our path.
[ترجمه ترگمان]صحبت با زبانی که حرف می زد، مسیر ما را صاف کرد
[ترجمه گوگل]صحبت کردن با زبان مسلطانه قطعا مسیر ما را مساوی کرد

11. He speaks German fluently.
[ترجمه سید رضا] او به زبان آلمانی روان صحبت می کند
[ترجمه ترگمان]او به راحتی آلمانی صحبت می کند
[ترجمه گوگل]وی به زبان روان صحبت می کند

12. The playing here was fluently lyrical and of great understanding.
[ترجمه ترگمان]بازی کردن در اینجا، روان و روان بود و درک عمیقی از آن به وجود می آورد
[ترجمه گوگل]بازی در اینجا به صورت روان و منسجم و درک خوبی بود

13. He spoke French fluently.
[ترجمه علی رضا] او فرانسوی را سلیس و روان صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]به زبان فرانسه حرف می زد
[ترجمه گوگل]او به زبان فرانسوی روان صحبت کرد

14. She answered effortlessly, fluently, without hesitancy, aided by her innate gift for words.
[ترجمه ترگمان]او بدون تردید و بدون اطمینان، با استفاده از استعداد ذاتی خودش به کلمات پاسخ می داد
[ترجمه گوگل]او به زحمت، روان و بدون تردید پاسخ داد، با کمک هدیه ذاتی خود برای کلمات

15. He switched easily and fluently from speaking English to French to German.
[ترجمه ترگمان]آرام و سلیس حرف می زد و انگلیسی را به زبان آلمانی به زبان آلمانی صحبت می کرد
[ترجمه گوگل]او به راحتی و روان صحبت کرد و از زبان انگلیسی به فرانسوی به زبان آلمانی صحبت کرد

پیشنهاد کاربران

شیوایی

سلیس

سلیس. روان. فضیح

روان - باسلاست

صریحا , به راحتی حرف زدن

روان

بدون اشکال و روان

کاملا

روان
سلیس

به صورت روان

مثل بلبل سلیس حرف زدن

به طور روان

سلیس و روان
I like to speak English fluently ➰
دوست دارم انگلیسی را روان صحبت کنم

روان. بدون اشتباه

به طور روان _ روان

به سهولت

به طور روان، شیوا


کلمات دیگر: