کلمه جو
صفحه اصلی

disengage


معنی : باز کردن، از قید رها کردن، از گیر در اوردن
معانی دیگر : رها کردن، ول کردن، بازکردن یا شدن، از گیر درآمدن یا درآوردن، (دنده ی اتومبیل) خلاص کردن، (کلاج) گرفتن، جدا شدن یا کردن، (از قید چیزی ) آزاد کردن، رهانیدن، (از تعهد و غیره) درآوردن

انگلیسی به فارسی

رها کردن، از قید رها کردن، باز کردن، از گیر در اوردن


از گیر در آوردن، از قید رها کردن، باز کردن


انگلیسی به انگلیسی

• disconnect, untie, release; become disconnected
if you disengage things that are linked or connected, you separate them; a formal word.

مترادف و متضاد

Antonyms: attach, bind, connect, engage, fasten, join, unite


باز کردن (فعل)
undo, open, unfold, disclose, pick, solve, untie, unfix, unscrew, unpack, unwind, unwrap, disengage, disentangle, splay, unbend, unroll, unbolt, unclasp, unclose, unfasten, unhinge, unhitch, unknit, untwist

از قید رها کردن (فعل)
disengage, emancipate

از گیر در اوردن (فعل)
unravel, disengage, disentangle

free from connection


Synonyms: abstract, back off, back out, cut loose, cut out, detach, disassociate, disconnect, disentangle, disjoin, dissociate, disunite, divide, drop out, ease, extricate, liberate, loose, loosen, opt out, pull the plug, release, separate, set free, unbind, uncouple, undo, unfasten, unfix, unloose, untie, weasel out, withdraw


جملات نمونه

disengaging the chain from the wheel

درآوردن زنجیر از چرخ


She gently disengaged the child's fingers which were wrapped around the candy.

او به آرامی انگشتان بچه را که دور آب نبات حلقه شده بود از هم باز کرد.


1. Sally found it difficult to disengage herself from his embrace.
[ترجمه ترگمان]سلی برایش سخت بود که خود را از آغوش او خلاص کند
[ترجمه گوگل]سلی می توانست خود را در آغوش بگیرد

2. She tried to disengage herself from his grip.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد خود را از چنگش رها کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد خودش را از دست بگیرد

3. As the enemy retreated, we were ordered to disengage.
[ترجمه ترگمان]وقتی دشمن عقب نشینی کرد به ما دستور داده شد که کنار بکشیم
[ترجمه گوگل]همانطور که دشمن عقب نشینی کرد، ما دستور دادیم که از بین برود

4. Disengage the gears when you park the car.
[ترجمه فاطمه] قتی ماشین رو پارک میکنی, دنده رو خلاص کن
[ترجمه ترگمان]وقتی ماشین پارک می کنی، دنده ها را عوض کن
[ترجمه گوگل]هنگامی که ماشین را پارک می کنید، چرخ دنده ها را آزاد کنید

5. He managed to disengage himself from Martha's embrace.
[ترجمه ترگمان]او توانست خود را از آغوش مار تا خلاص کند
[ترجمه گوگل]او توانست خود را از آغوش مارتا جدا کند

6. Too many young people disengage from learning.
[ترجمه ترگمان]جوانان زیادی از یادگیری دست کشیدند
[ترجمه گوگل]بیش از حد بسیاری از جوانان از یادگیری بیرون می آیند

7. They wished to disengage themselves from these policies.
[ترجمه ترگمان]آن ها می خواستند خود را از این سیاست ها کنار بکشند
[ترجمه گوگل]آنها مایل بودند خودشان را از این سیاست ها جدا کنند

8. Disengage the clutch and let's see what happens.
[ترجمه ترگمان]بذار ببینیم چی میشه
[ترجمه گوگل]کلاچ را باز کنید و بیایید ببینیم چه اتفاقی می افتد

9. We saw the booster rockets disengage and fall into the sea.
[ترجمه ترگمان]We را دیدیم که در دریا فرو می رود و به دریا می افتد
[ترجمه گوگل]ما موشک های تقویت کننده را دیدیم و به دریا افتادیم

10. School had trained them to hunker down, to disengage.
[ترجمه ترگمان]مدرسه آن ها را آموزش داده بود تا دولا شوند و کنار بکشند
[ترجمه گوگل]مدرسه آنها را تربیت کرده بود تا آنها را از بین ببرد

11. The cruise control does not disengage when it should.
[ترجمه ترگمان]کنترل پرواز زمانی که باید کنترل را از بین نمی برد
[ترجمه گوگل]کنترل کروز هنگامی که باید انجام شود، قطع نمی شود

12. Disengage the gears before you start the car.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه ماشین را روشن کنی دنده را عوض کن
[ترجمه گوگل]چرخ دنده ها را قبل از اینکه ماشین را راه اندازی کنید، از بین ببرید

13. One by one they disengage themselves, probably realizing for the first time just what they are leaving behind.
[ترجمه ترگمان]یکی یکی از آن ها خودشان را کنار می گذارند، شاید برای اولین بار متوجه شوند که آن ها چه چیزی را پشت سر گذاشته اند
[ترجمه گوگل]یکی از آنها خودشان را آزاد می کنند، شاید برای اولین بار متوجه شوند که آنچه را که پشت سر می گذارند، می بیند

14. We must disengage our troops .
[ترجمه ترگمان]ما باید نیروهامون رو از دست بدیم
[ترجمه گوگل]ما باید سربازانمان را آزاد کنیم

If you press this button, your parachute will be disengaged from the hook.

اگر این دکمه را فشار بدهید، چتر نجات شما از قلاب باز خواهد شد.


پیشنهاد کاربران

جدا شدن از

To disconnect
قطع کردن



کلمات دیگر: