کلمه جو
صفحه اصلی

forego


معنی : پیش رفتن، مقدم بودن بر، پیش از چیزی واقع شدن
معانی دیگر : ارجحیت داشتن، (از نظر زمان یا مکان یا رتبه) جلوتر بودن، پیش بودن، قبلا آمدن، ارشدیت داشتن، رجوع شود به: forgo

انگلیسی به فارسی

پیش رفتن، پیش از چیزی واقع شدن، مقدم بودن بر


فراموش شده، پیش رفتن، مقدم بودن بر، پیش از چیزی واقع شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: foregoes, foregoing, foregone, forewent
مشتقات: foregoer (n.)
• : تعریف: to go before; precede.

- His wife and children will travel there eventually, but his voyage will forego theirs.
[ترجمه ترگمان] همسر و فرزندانش در نهایت به آنجا سفر خواهند کرد، اما سفر او از آن ها صرف نظر خواهد کرد
[ترجمه گوگل] همسر و فرزندان او در نهایت سفر خواهند کرد، اما سفر آنها از بین خواهند رفت
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: foregoer (n.)
• : تعریف: variant of forgo.

- I'll have to forego our card game tonight because I have to get up early tomorrow.
[ترجمه ترگمان] امشب باید از بازی our صرف نظر کنم چون فردا صبح زود بیدار می شوم
[ترجمه گوگل] امشب من باید کارت بازی را کنار بگذارم چون باید فردا صبح زود بیدار شوم

• precede, go before; abstain, refrain from, give up
if you forego something, you give it up or do not insist on having it; a formal word.

مترادف و متضاد

پیش رفتن (فعل)
gain, advance, progress, get on, go forward, jut, proceed, precess, antecede, set on, butt, forego, get by, make way

مقدم بودن بر (فعل)
forego

پیش از چیزی واقع شدن (فعل)
forego

جملات نمونه

1. Keen skiers are happy to forego a summer holiday to go skiing.
[ترجمه ترگمان]اسکی بازان بزرگ خوشحال هستند که از تعطیلات تابستانی راضی هستند تا به اسکی بروند
[ترجمه گوگل]اسکی بازان باهوش خوشحال هستند که از تعطیلات تابستانی برای رفتن به اسکی اجتناب کنند

2. Priests promise to forego the pleasures of the flesh.
[ترجمه ترگمان]کشیش ها قول می دهند که از لذت های گوشت صرف نظر کنند
[ترجمه گوگل]یهودیان وعده داده اند که لذت های گوشت را رها کنند

3. Effectively, the legislature agreed to forego the extended debate and process of negotiation over appropriations that normally occurred.
[ترجمه ترگمان]به طور موثر، قانون گذار موافقت کرد که از بحث های طولانی و فرآیند مذاکره بر سر تخصیص بودجه که به طور معمول رخ داده است صرف نظر کند
[ترجمه گوگل]به طور موثر، مجلس قانونگذاران موافقت کرد که بحث های گسترده و روند مذاکره درباره تخصیص هایی را که معمولا به وقوع پیوسته اند، کنار بگذارند

4. Here, three Santas forego their sleighs in favor of an underground commute.
[ترجمه ترگمان]در اینجا، سه Santas از سورتمه های ایشان به نفع رفت و آمد زیرزمینی چشم پوشی می کنند
[ترجمه گوگل]در اینجا، سه سنتا سگهای خود را به نفع یک رفت و آمد در زیر زمین رها می کنند

5. People tend to forego sleep in order to make time for a work-out or other daily activities and it is often overlooked as an important factor in the battle of the bulge.
[ترجمه ترگمان]افراد تمایل دارند که از خواب صرف نظر کنند تا زمانی را برای فعالیت های روزانه و یا فعالیت های روزانه دیگر به دست آورند و اغلب به عنوان یک عامل مهم در نبرد of نادیده گرفته می شوند
[ترجمه گوگل]مردم تمایل دارند که خواب را ترک کنند تا زمان برای کار کردن یا سایر فعالیت های روزانه را تعیین کنند و اغلب به عنوان عامل مهمی در نبرد باقیمانده نادیده گرفته می شوند

6. Mickey agreed to forego his holiday for the new project.
[ترجمه ترگمان]میکی می گوید که از تعطیلات خود برای پروژه جدید صرف نظر خواهد کرد
[ترجمه گوگل]میکی موافقت کرد که تعطیلات خود را برای پروژه جدید فراموش کند

7. Today forego a grudge. Forgive those who hurt you.
[ترجمه ترگمان] امروز از یه کینه پیروی کن کسایی که بهت آسیب رسوندن رو ببخش
[ترجمه گوگل]امروز یک نفر را ناراحت میکنی ببخشید کسانی که به شما آسیب رسانده اند

8. Mickey agreed to forego his holiday.
[ترجمه ترگمان]میکی \"موافقت کرد که از تعطیلاتش کناره گیری کنه\"
[ترجمه گوگل]میکی موافقت کرد که تعطیلات خود را رها کند

9. I forego the cod tongues: just thinking about how they extract them makes me slightly queasy.
[ترجمه ترگمان]فقط به این فکر می کنم که چطور آن ها باعث می شود کمی حالت تهوع پیدا کنم
[ترجمه گوگل]من زبان های کد را از بین می برم: فقط فکر کردن در مورد چگونگی استخراج آنها باعث می شود من کمی آرام باشم

10. Neither women nor men have to forego satisfying sexual relationships because of advancing age.
[ترجمه ترگمان]نه زن و نه مرد نباید روابط جنسی ارضا کننده را به خاطر افزایش سن، از دست بدهند
[ترجمه گوگل]نه زنان و نه مردان باید از روابط جنسی رضایت بخشی را به دلیل پیشرفت سن از بین ببرند

11. This was a delight he could not forego.
[ترجمه ترگمان]این لذتی بود که نمی توانست از آن صرف نظر کند
[ترجمه گوگل]این یک لذت بود که او نمیتوانست فراموش کند

12. Or else he would forego his mortal nature.
[ترجمه ترگمان]وگرنه از طبیعت فانی چشم پوشی می کرد
[ترجمه گوگل]یا دیگر او طبیعت مرگبار خود را از دست خواهد داد

13. Furthermore, in a five-match Test series one of the northern or midland venues must forego.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، در یک سری پنج مسابقه ای تست، یکی از مکان های شمالی یا midland باید از آن صرف نظر کند
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، در یک سری تست های پنج نفره، یکی از مکان های شمالی یا مرکزی باید از بین برود

پیشنهاد کاربران

صرف نظر کردن

To Forgo
نادید گرفتن
چشم پوشی کردن


دوستان forego رو با forgo اشتباه گرفتن
Forgo یعنی صرف نظر کردن، چشم پوشی کردن ، رها کردن
اما
Forego یعنی مقدم بودن و قبل از چیزی آمدن

املای دیگری برای forgo

منبع: Longman Dictionary

Forego یا forgo
صرف نظر کردن
بی خیال شدن


کلمات دیگر: