کلمه جو
صفحه اصلی

mumble


معنی : من من کردن، زیر لب سخن گفتن
معانی دیگر : زیر لبی گفتن، با دهان تقریبا بسته گفتن، دندیدن، سخن یا صدای زیرلبی، لند، (نادر - با لثه های بی دندان) جویدن (مانند پیران)

انگلیسی به فارسی

زیر لب سخن گفتن، من من کردن


انگلیسی به انگلیسی

• speak in a low voice, speak unintelligibly; chew without teeth
if you mumble, you speak in a very quiet and indistinct way.

مترادف و متضاد

من من کردن (فعل)
murmur, maunder, fumble, mutter, chunter, haw, mumble

زیر لب سخن گفتن (فعل)
mumble

say low and inarticulately


Synonyms: grumble, maunder, murmur, mutter, ramble, rumble, say to oneself, speak, stammer, stutter, swallow, talk, utter, verbalize, vocalize, voice, whimper, whine, whisper


Antonyms: speak clearly


جملات نمونه

he took my hand and mumbled, "don't worry, our turn will come too"

دستم را گرفت و زیرلبی گفت: « غصه نخور، نوبت ما هم خواهد رسید.»


1. Ricky mumbled his awkward apology.
ریکی عذر خواهی نامناسب خود را زیر لب زمزمه کرد

2. This speech course will encourage you to stop mumbling and to speak more distinctly.
این درس ارائه سخنرانی به شما کمک خواهد نمود تا از مِنّ و مِن کردن دست بردارید و واضح تر صحبت کنید

3. When the witness continued to mumble, the judge asked him to speak up.
وقتی که شاهد به مِنّ و مِن کردن خود ادامه داد، قاضی از او خواست که بلند صحبت نماید

4. when he got behind the podium, he drew a blank and started to mumble
وقتی پشت میز خطابه رفت حواسش پرت شد و به من من کردن افتاد.

5. He spoke in a low mumble, as if to himself.
[ترجمه ترگمان]با صدایی آهسته و آهسته، چنانکه گویی باخود حرف می زد، گفت:
[ترجمه گوگل]او با صدایی کم، به عنوان اگر به خود صحبت کرد

6. Speak up. Don't mumble!
[ترجمه Amirjcat] بلند صحبت کن، من من نکن
[ترجمه ترگمان]حرف بزن من من کنان می گویم: ممبل!
[ترجمه گوگل]صحبت کن نفهمیدم

7. "Well," he conceded, "I do sometimes mumble a bit. "
[ترجمه ترگمان]او تصدیق کرد: \" بسیار خوب، من گاهی کمی گریه می کنم \"
[ترجمه گوگل]'خب،' او تصدیق کرد، 'گاهی کمی گول زدم '

8. I wish you wouldn't mumble I can't hear you clearly.
[ترجمه ترگمان]ای کاش زمزمه نمی کردی که من صدات رو بشنوم
[ترجمه گوگل]من آرزو می کنم که شما را نفهمیدم و نمی توانم به شما بفهمم

9. Don't mumble -- I can't hear what you're saying.
[ترجمه Amirjcat] من من نکن، نمیشنوم چی داری میگی
[ترجمه ترگمان]زمزمه می کنم: من من نمی تونم بشنوم چی میگی
[ترجمه گوگل]نمی تونم بگم - نمی تونم بفهمم چی میگم

10. But Alice's voice had deteriorated into a droning mumble, the words slurred and joined almost into one continuous sound.
[ترجمه ترگمان]اما صدای آلیس در وز وز وز وز خاموش شده بود، کلمات نامفهوم و تقریبا به یک صدا پیوسته بودند
[ترجمه گوگل]اما صدای آلیس به یک صدای تند و تیز نگریسته شد، کلمات نادان و تقریبا به یک صدای پیوسته پیوستند

11. Don't mumble or spit at it.
[ترجمه ترگمان]غرغر نکن و به آن تف نکن
[ترجمه گوگل]در آن نجوا نکنید

12. Kaye could only mumble an apology.
[ترجمه ترگمان]کی \"میتونه فقط یه عذرخواهی کنه\"
[ترجمه گوگل]کی فقط می تواند عذرخواهی کند

13. Slaves mumble, workers grumble and students mutter.
[ترجمه ترگمان]کارگران غرولند می کنند و دانش آموزان زیر لبی حرف می زنند
[ترجمه گوگل]برده داری می کوبند، کارگران گریه می کنند و دانش آموزان گریه می کنند

14. All I could do was mumble that I regretted I hadn't taken my degree.
[ترجمه ترگمان]تنها کاری که می توانستم بکنم این بود که افسوس بخورم که از این کار پشیمان نشده ام
[ترجمه گوگل]همه چیزهایی که من می توانستم بکنم این بود که من ناراحت شدم که مدرک من را نگرفته ام

15. Whenever the subject comes up, officials tend to mumble about uncertainties.
[ترجمه ترگمان]هر زمان که موضوع مطرح می شود، مقامات تمایل دارند در مورد عدم قطعیت پچ پچ کنند
[ترجمه گوگل]هر زمان که موضوع مطرح می شود، مقامات تمایل دارند در مورد عدم اطمینان صحبت کنند

16. I have heard people who read badly mumble to themselves.
[ترجمه ترگمان]من مردمی را شنیده ام که زیر لب به خودشان پچ پچ می کنند
[ترجمه گوگل]من شنیده ام که افرادی که به سختی می خواندند به خود می گویند

17. Mumble: They could have eaten you.
[ترجمه ترگمان] اونا می تونن تو رو بخورن
[ترجمه گوگل]مامان: آنها می توانند شما را بخورند

stop mumbling and say what you want!

من‌من نکن و بگو چه می‌خواهی!


I didn't understand his mumbles.

سخنان زیر لبی او را نفهمیدم.


پیشنهاد کاربران

بلغور کردن



نامفهوم حرف زدن

حرف زدن با باز کردن خیلی کم دهان و به صورت نامفهوم - زیر لب حرف زدن

خیلی راحت عرض کنم به کسی گفته میشه که در هنگام حرف زدن انگار چسب ریختن تو دهنش و کلمات رو درست تلفظ نمیکنه. . .

که در عرصه موزیک رپ این هم طرفدارانی داره که رپر های معروف اون رو یک نوع ضعف و ناتوانی میدونن و اونارو رد میکنن. . .

Mumble: ➡️زیر لب چیزی😗

پیام قبلی کامل نیومد متاسفانه : ) )
Mumble: ➡️زیر لب چیزی گفتن، من من کردن 😗



غرولند کردن

زمزمه

زیره لب کردم

زیره لب کردن

زیر لب چیزی گفتن

مِنمِنیدن.

بلغوریدن.
زیرلبیدن
لندیدن


کلمات دیگر: