کلمه جو
صفحه اصلی

dislike

معنی : دوست نداشتن، بیزار بودن، مورد تنفر واقع شدن
معانی دیگر : بدآمدن (از)، خوش نیامدن، (اسم) دوست نداشتن، بیزاری، نادوستاری

انگلیسی به فارسی

دوست نداشتن، بیزار بودن، مورد تنفر واقع شدن

انگلیسی به انگلیسی

• hate, lack of affection
have a negative opinion of -, have an aversion for -
if you dislike someone or something, you think they are unpleasant and do not like them.
dislike is the feeling of not liking someone or something.
if you take a dislike to someone or something, you begin to dislike them.
your dislikes are the things that you do not like.

مترادف و متضاد

دوست نداشتن (فعل)
dislike
بیزار بودن (فعل)
hate, irk, loathe, dislike
مورد تنفر واقع شدن (فعل)
dislike

antagonism, hatred toward something

Synonyms: animosity, animus, antipathy, aversion, deprecation, detestation, disapprobation, disapproval, disesteem, disfavor, disgust, disinclination, displeasure, dissatisfaction, distaste, enmity, hostility, indisposition, loathing, objection, offense, opposition, prejudice, repugnance

Antonyms: approval, like, liking, love

be antagonistic toward something; hate

Synonyms: abhor, abominate, antipathize, avoid, be allergic to, bear malice toward, be averse to, be turned off to, condemn, contemn, deplore, despise, detest, disapprove, disesteem, disfavor, disrelish, eschew, execrate, grossed out on, have hard feelings, have no stomach for, have no taste for, loathe, look down on, lose interest in, make faces at, mind, not appreciate, not care for, not endure, not feel like, not take kindly to, object to, regret, resent, scorn, shudder at, shun

Antonyms: approve, like, love

جملات نمونه

1. her dislike of me was obvious
آشکار بود که از من بدش می آید.
2. i dislike crowded places
من از جاهای شلوغ بدم می آید.
3. i dislike him personally but i admire his poetry
از خود او بدم می آید ولی اشعار او را تحسین می کنم.
4. i dislike his corny jokes
از شوخی های لوس و بی مزه ی او بیزارم.
5. they dislike foreigners
آنها خارجی ها را دوست ندارند.
6. a hearty dislike
دلزدگی بی حد و حصر
7. a strong dislike
تنفر شدید
8. gradually her dislike of bathing turned into a phobia
کم کم عدم علاقه ی او به آبتنی تبدیل به ترس بیمار گونه شد.
9. i disrespect and dislike that man profoundly
من اصلا نسبت به آن مرد احترامی قایل نیستم و از او شدیدا بدم می آید.
10. to have a cordial dislike for something
از ته دل از چیزی بیزار بودن
11. give her as little a cause as possible to dislike you
تا آنجا که ممکن است کاری نکن که از تو بدش بیاید.
12. That swindler inspired dislike in me.
[ترجمه ترگمان]این حقه باز از من بدش می آید
[ترجمه گوگل]این کلاهبردار الهام بخش ناراحتی در من بود
13. She pursed her lips with dislike.
[ترجمه ترگمان]با نفرت لب هایش را به هم فشرد
[ترجمه گوگل]او لب هایش را با نداشتن دوست داشت
14. Contrary to popular belief, many cats dislike milk.
[ترجمه ترگمان]برخلاف باور عمومی، بسیاری از گربه ها شیر را دوست ندارند
[ترجمه گوگل]بر خلاف باور عمومی، بسیاری از گربه ها شیر را دوست ندارند
15. Once you start to dislike someone. Everything they do begins to annoy you.
[ترجمه ترگمان]یه بار دیگه از کسی بدت میاد هر کاری که انجام می دن برای اذیت کردن تو شروع می شه
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما شروع به دوست داشتن کسی همه چیز آنها را شروع می کند به شما آزار می دهد
16. Why do you dislike her so much?
[ترجمه ترگمان]چرا اینقدر ازش بدت میاد؟
[ترجمه گوگل]چرا او خیلی دوستت نداشت؟
17. I dislike jogging early in the morning.
[ترجمه ترگمان] من از صبح زود از پیاده روی بدم میاد
[ترجمه گوگل]من صبح زود بیدارم
18. He's the sort of person I really dislike.
[ترجمه ترگمان]او از آن نوع آدم هایی است که من از او نفرت دارم
[ترجمه گوگل]او نوعی شخص است که من واقعا دوست ندارم

I dislike crowded places.

من از جاهای شلوغ بدم می‌آید.

They dislike foreigners.

آنها خارجی‌ها را دوست ندارند.

Her dislike of me was obvious.

آشکار بود که از من بدش می‌آید.

پیشنهاد کاربران

انزجار
ناپسند مخالف لایک
بیرار بودن ( بیزار بودن از کسی که حرف حالیش نمیشه )
, Not liking someone or something
متنفر بودن 🇸🇪🇸🇪
. child a was I when school disliked I
از مدرسه متنفر بودم وقتی یک بچه بودم.
نپسندیدن

If you dislike something, you do not like it
معنایی اصلی ( انگلیسی ) ☝☝☝☝☝☝☝☝
معنایی فارسی👇👇👇👇👇👇
متنفر بودن ، بیزار بودن
تنفر
دوس نداشتن
مخالف کلمه like
معنیش هم میشه
دوست ندارم
بد
مزخرف
خوشش نیامدن

کلمات دیگر: