کلمه جو
صفحه اصلی

conversation


معنی : گفتگو، محاوره، مکالمه، صحبت، گفت و شنید، سخن
معانی دیگر : گفت و شنود، همگویی، مذاکره (دوستانه و غیر رسمی)، (قدیمی) روش زندگی، رفتار، کردار، (مهجور) رابطه ی اجتماعی، معاشرت، آمد و رفت، (مهجور) تبحر، آشنایی

انگلیسی به فارسی

محاوره


گفت‌وگو، گفت‌وشنید، مکالمه، محاوره


گفتگو، مکالمه، صحبت، محاوره، گفت و شنید، سخن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: oral exchange of ideas, opinions, and the like.
مترادف: colloquy, communication, converse, dialogue, discourse, discussion
مشابه: palaver, talk

(2) تعریف: an instance of such an exchange; talk.
مترادف: discussion, talk
مشابه: causerie, chat, chitchat, communication, confab, confabulation, converse, dialogue, discourse, gabfest, palaver, table talk, tete-a-tete

- We had a conversation about politics that lasted three hours.
[ترجمه وحید] ما گفتگویی درباب سیاست داشتیم که سه ساعت به درازا انجامید.
[ترجمه ترلان] ما داشتیم درباره سیاست گفت وگو میکردیم که سه ساعت طول کشید
[ترجمه ترگمان] داشتیم در مورد سیاست بحث می کردیم که سه ساعت طول کشید
[ترجمه گوگل] ما درباره سیاست که سه ساعت طول کشید صحبت کردیم

• talk, informal verbal exchange, discussion
if you have a conversation with someone, you talk to each other in an informal situation.
when you make conversation, you talk to someone in order to be polite rather than because you want to.

مترادف و متضاد

گفتگو (اسم)
talk, discussion, converse, parley, chit-chat, conversation, dialogue, dialog, conference, colloquy, parlance, tractate

محاوره (اسم)
conversation, dialogue, colloquium, conference, interlocution, colloquy, duologue

مکالمه (اسم)
talking, talk, palaver, conversation, colloquium

صحبت (اسم)
speech, talk, converse, confabulation, conversation, dialogue, colloquy

گفت و شنید (اسم)
conversation

سخن (اسم)
word, discourse, speech, utterance, oration, talk, converse, conversation, dialogue, interlocution, rune, leden, locution

dialogue, discourse


Synonyms: chat, colloquy, comment, communication, communion, confab, confabulation, conference, consultation, converse, debate, discussion, exchange, expression, gab, gossip, hearing, intercourse, jive, observation, palaver, parley, pillow talk, powwow, questioning, remark, repartee, speech, talk, talkfest, tète-à-tète, ventilation, visit, yak


Antonyms: quiet, quietude, silence


جملات نمونه

1. conversation was flowing pleasantly
مکالمه به طور دلپذیری پیش می رفت.

2. disjointed conversation
مکالمه ی بی سر و ته

3. light conversation
مکالمه ی دوستانه

4. officious conversation between foreign ministers
مذاکره غیر رسمی میان وزیران خارجه

5. their conversation was frank and animated
مکالمه ی آنها رک و پر شور بود.

6. their conversation was nothing but froth
گفتگوی آنها چیزی جز یاوه سرایی نبود.

7. criminal conversation
(حقوق) رابطه ی نامشروع جنسی،خیانت در ازدواج

8. make conversation
(به خاطر ادای وظیفه یا ادب و غیره) سرصحبت را باز کردن

9. a consecutive conversation
مکالمه ی بلاانقطاع

10. a pleasant conversation
صحبت دلپذیر

11. a telephone conversation
گفت و شنود تلفنی

12. an english conversation class
کلاس مکالمه ی انگلیسی

13. iraj's neighborly conversation
صحبت مهرآمیز ایرج

14. a very eventful conversation
مکالمه ای بسیار پراهمیت

15. after the quarrel, conversation began to languish and the guests left one after another
بعد از آن مشاجره مکالمات گرمی خود را از دست داد و مهمانان یکی بعد از دیگری رفتند.

16. he had a conversation with his new neighbor
او با همسایه ی تازه اش صحبت کرد.

17. to follow a conversation intently
با دقت به مکالمه ای گوش فرادادن

18. to monopolize a conversation
در صحبت متکلم وحده شدن

19. cyrus always steers the conversation into subjects in which he is interested
سیروس همیشه صحبت را به مطالب مورد علاقه ی خودش می کشاند.

20. our staple topic of conversation
موضوع اصلی مکالمات ما

21. she engaged me in conversation
او مرا به صحبت گرفت.

22. to enter into a conversation
وارد صحبت شدن

23. in the middle of our conversation the telephone got disconnected
ارتباط تلفنی در بین صحبت ما قطع شد.

24. his humor adds salt to his conversation
شوخ طبعی او مکالمات او را خوش مزه تر می کند.

25. a telephone is a device for long-distance conversation
تلفن اسبابی است برای مکالمه از راه دور.

26. loneliness figures quite a lot in her conversation
تنهایی در صحبت های او کاملا به چشم می خورد.

27. Children quickly get bored by adult conversation.
[ترجمه ترگمان]کودکان به سرعت از مکالمه بزرگسالان خسته می شوند
[ترجمه گوگل]بچه ها به سرعت با مکالمه بزرگسالان خسته می شوند

28. Our conversation came to an abrupt end when George burst into the room.
[ترجمه ترگمان]وقتی جورج وارد اتاق شد، بحث ما به پایان رسید
[ترجمه گوگل]مکالمه ما به پایان ناگهانی هنگامی که جورج پشت سر گذاشت به اتاق آمد

29. There was a hubbub of excited conversation from over a thousand people.
[ترجمه ترگمان]در میان هزار نفر همهمه پرشوری درگرفت
[ترجمه گوگل]یک سخنرانی هیجان انگیز از بیش از هزار نفر وجود داشت

30. Clearly she had no wish for conversation.
[ترجمه ترگمان]واضح بود که او مایل به گفتگو نیست
[ترجمه گوگل]واضح است که او آرزوی گفتگو نداشت

an English conversation class

کلاس مکالمه‌ی انگلیسی


a telephone conversation

گفت و شنود تلفنی


He had a conversation with his new neighbor.

او با همسایه‌ی تازه‌اش صحبت کرد.


اصطلاحات

criminal conversation

(حقوق) رابطه‌ی نامشروع جنسی، خیانت در ازدواج


make conversation

(به خاطر ادای وظیفه یا ادب و غیره) سرصحبت را باز کردن


پیشنهاد کاربران

دیالوگ

بحث کردن

محاوره. گفت وگو. مکالمه کردن

مکالمه

هم صحبتی

بحث

گفتگو
مکالمه ( غیر رسمی )

Lovely sweet talk long
دوست داشتنی صحبت شیرین طولانی
Long talk of ourselves
صحبت های طولانی از خودمان

گفت و گو ، مکالمه 🕊🕊🕊
she had a long telephone conversation with her mother
اون با مادرش یک مکالمه ی تلفنی طولانی داشت

مباحثه، مکالمه، گفت و گو،

مکالمه/گفت و گو

Conversation area به معنای منطقه حفاظت شده

مکالمه و یا گفت و گو

بحث، ایده، اطلاعات

گفت و گوی دو طرفه
صحبت کردن تعاملی دو یا چند نفر
قبلا روش زندگی هم معنی میشد : )

گفت و گو

مصاحبه

سنت

رفتار - روش زندگی - آشنایی - همگویی - کردار.

واژه conversation به معنای گفت و گو
واژه به معنای conversation به معنای گفت و گو به حرف های غیر رسمی گفته شده در جمع گروه کوچک از افراد یا تنها دو نفر گفته می شود. مثلا:
a conversation about football ( یک گفت و گو در مورد فوتبال )
در ادامه با چند عبارت که با conversation می آیند آشنا می شویم:
to be deep in conversation ( غرق گفت و گو بودن )
to get into a conversation with somebody ( با کسی سر صحبت را باز کردن )
the conversation turned to gardening ( ( موضوع ) گفت و گو ها به باغبانی کشید. )
to make conversation ( سر صحبت را باز کردن ) . دقت کنید که در اینجا منظور از سر صحبت را باز کردن برای نشان دادن ادب و مودب بودن است تا فرد مقابل احساس غریبی نکند.
به مکالمه یا گفت و گو در کتاب، رمان یا نمایشنامه dialogue می گویند. همچنین dialogue به مکالمه ای رسمی بین گروهی از افراد یا دو نفر اشاره دارد.
واژه talk هم معنای مشابهی با conversation دارد با این تفاوت که talk اغلب گفت و گو درباره یک مشکل یا مسئله مهم است.

منبع: سایت بیاموز


کلمات دیگر: