کلمه جو
صفحه اصلی

intern


معنی : انترن، کار ورز، پزشک مقیم بیمارستان، داخل شدن در، توقیف کردن، وارد کردن
معانی دیگر : (پزشکی) انترن، بالین ورز، دستیار، (آموزش معلمی یا روزنامه نگاری و غیره) کار ورز، کارآموز، vt داخل شدن در، n کار ورز، طب انترن

انگلیسی به فارسی

کارآموز، انترن، کار ورز، پزشک مقیم بیمارستان، داخل شدن در، وارد کردن، توقیف کردن


داخل شدن در، وارد کردن، توقیف کردن، کار ورز، (پزشکی) انترن، پزشک مقیم بیمارستان


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: interns, interning, interned
• : تعریف: to confine in a prison or camp, esp. during wartime.
اسم ( noun )
• : تعریف: one who is or has been interned; internee.
اسم ( noun )
• : تعریف: an advanced student or recent graduate in a specialized field, esp. medicine, who is serving an apprenticeship in the appropriate practical setting, such as a hospital.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: interns, interning, interned
• : تعریف: to be an intern.

- She interned at St. Joseph's Hospital last year.
[ترجمه ترگمان] او سال گذشته در بیمارستان سنت جوزف بازداشت شد
[ترجمه گوگل] او در سال گذشته در بیمارستان سنت جوزف به سر می برد

• advanced medical student working as an apprentice in a hospital; one who is involved in a specialized training program which gives hands-on experience
be an intern, work as an intern (especially in the medical profession); limit movement; confine, restrict, detain
to intern someone means to put them in prison or a prison camp, for political reasons.
an intern is a senior student or a graduate who is gaining supervised work experience, especially a medical graduate who is working in a hospital as a junior doctor; used in american english.

مترادف و متضاد

انترن (اسم)
intern

کار ورز (اسم)
intern

پزشک مقیم بیمارستان (اسم)
intern

داخل شدن در (فعل)
intern

توقیف کردن (فعل)
grab, suppress, apprehend, arrest, book, confiscate, detain, distrain, embay, seize, intern, sequester, pull in, impound, sequestrate

وارد کردن (فعل)
induct, import, bring in, involve, initiate, intern

جملات نمونه

1. After graduation he'll intern for six months with a San Francisco firm.
[ترجمه ترگمان]بعد از فارغ التحصیلی، بعد از فارغ التحصیلی ۶ ماه با یه شرکت سانفرانسیسکو کار می کنه
[ترجمه گوگل]پس از فارغ التحصیلی، او شش ماه با یک شرکت سان فرانسیسکو کار می کند

2. She worked in the White House as an intern.
[ترجمه محمد صادق] او در کاخ سفید به عنوان کارآموز کار می کرد.
[ترجمه ترگمان]اون به عنوان یه انترن توی کاخ سفید کار می کرد
[ترجمه گوگل]او در کاخ سفید کار می کرد

3. The order to intern all male category B aliens was posted on 16 May.
[ترجمه ترگمان]برای کارآموز تمام گروه مرد \"ب\" در ۱۶ ماه مه پست شد
[ترجمه گوگل]سفارش به کارآموزی تمام بیگانگان گروه B مردانه در تاریخ 16 مه منتشر شد

4. The intern cleaned me up then made me lie on a trolley in a curtained cubicle.
[ترجمه ترگمان]انترن مرا تمیز کرد و مرا مجبور کرد روی یک برانکار که در اتاق پرده قرار داشت دراز بکشم
[ترجمه گوگل]کارآموزی من را تمیز کرد و سپس من را در یک واگن برقی در یک حیاط پهن قرار داد

5. She refused to be treated by an intern and demanded to see a qualified doctor.
[ترجمه ترگمان]او نپذیرفت که توسط یک کارآموز درمان شود و از او خواست تا یک دکتر واجد شرایط را ببیند
[ترجمه گوگل]او از داشتن یک کارآفرین رد شد و خواستار یک دکتر واجد شرایط شد

6. They put an intern on it, and in traditional governmental fashion an answer came back three years later.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک کارآموز را بر روی آن گذاشتند و سه سال بعد جواب دادند
[ترجمه گوگل]آنها یک کارآموز را بر آن گذاشتند و پس از گذشت سه سال در پاسخ به سؤال دولتانه پاسخ دادند

7. Wendy: As you know, as an intern, you're an assistant to all of us here. We have a junior accountant, Dennis Lin, but he's off today.
[ترجمه ترگمان]همونطور که می دونین، به عنوان یه انترن تو دستیار همه ما هستی ما یه حسابدار تازه داریم، دنیس لین، اما امروز کارش تمومه
[ترجمه گوگل]وندی: همانطور که می دانید، به عنوان یک کارآفرین، شما دستیار همه ما در اینجا هستید ما یک حسابدار کوچک داریم، دنیس لین، اما او امروز است

8. Beautiful intern exploding within the hospital laugh at the go through!
[ترجمه ترگمان]یه انترن زیبا که توی بیمارستان منفجر می شه و از توش می خنده
[ترجمه گوگل]کارآموز زیبا در بیمارستان خنده می بیند!

9. Intern: I will choose Infradiaphragmatic Stasis-Expelling Decoction.
[ترجمه ترگمان]Intern: من Infradiaphragmatic Stasis - Expelling Decoction را انتخاب می کنم
[ترجمه گوگل]کارآموز: من عصاره انتی دیافراگماتیسم Stasis-Expelling را انتخاب خواهم کرد

10. We are trying to follow some general intern atonal practice.
[ترجمه ترگمان]ما داریم سعی می کنیم یه سری تمرین عمومی انجام بدیم
[ترجمه گوگل]ما در حال تلاش برای پیروی از بعضی از کارهای عمیق دانشگاهی هستیم

11. Intern: Did you ever have rheumatic or fever as a child?
[ترجمه ترگمان]آیا تا به حال رماتیسم یا تب داری به عنوان یک بچه؟
[ترجمه گوگل]کارآموز: آیا تا به حال یک کودک مبتلا به روماتیسمی یا تب داشته اید؟

12. I asked the second intern if he would like to try to intubate the patient.
[ترجمه ترگمان]من از انترن دوم پرسیدم که اگه بخواد برای بیمار لوله گذاری کنه، پرسیدم
[ترجمه گوگل]من از کارشناسی ارشد دوم خواسته ام اگر او می خواهد بیمار را به لوله گذاری متصل کند

13. The editorial followed the murder of an intern at the paper.
[ترجمه ترگمان]سردبیر به دنبال قتل یک انترن در روزنامه بود
[ترجمه گوگل]سرمقاله به دنبال قتل کارشناس در این مقاله بود

14. Intern: well the diagnosis may be hypertensive heart disease diabetes mellitus with the nephritic syndrome.
[ترجمه ترگمان]Intern: به خوبی تشخیص ممکن است دیابت مبتلا به خون با فشار خون بالا همراه با سندروم nephritic باشد
[ترجمه گوگل]کارآموز: به خوبی تشخیص ممکن است دیابت قلب بیماری فشار خون بالا با سندرم نفریت باشد

15. Working and intern experiences in world top management consulting firm will be an extra plus.
[ترجمه ترگمان]تجربیات کاری و کارآموز در شرکت مشاوره مدیریت ارشد جهانی یک مزیت اضافی خواهد بود
[ترجمه گوگل]تجارب کار و کارآموزی در شرکت مشاوره مدیریت ارشد جهانی علاوه بر اضافی است

پیشنهاد کاربران

Go in to

کارآموز

To confine ( someone ) as a prisoner, especially for political or military reasons


کلمات دیگر: