کلمه جو
صفحه اصلی

bureaucracy


معنی : دیوان سالاری، تاسیسات اداری، حکومت اداری، کاغذ پرانی، مجموع گماشتگان دولتی، مقرراتی واهل کاغذ بازی، رعایت تشریفات اداری بحد افراط
معانی دیگر : (تداعی منفی) دیوان سالاری، کاغذبازی، مقررات خشک و وقت گیر اداری، قرطاس بازی، تشریفات زائد اداری، (اعمال اختیارات دولت از طریق ادارات و افسران انتصابی و مقررات مدون) دیوان بندی، دیوان ساختار، افسران دولت، روسای ادارات دولتی، مقامات اداری

انگلیسی به فارسی

بوروکراسی، دیوان سالاری، تاسیسات اداری، حکومت اداری، کاغذ پرانی، مجموع گماشتگان دولتی، مقرراتی واهل کاغذ بازی، رعایت تشریفات اداری بحد افراط


رعایت تشریفات اداری به‌حد افراط، تأسیسات اداری،حکومت اداری، مجموع گماشتگان دولتی، کاغذپرانی، دیوان‌سالاری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: bureaucracies
(1) تعریف: an organized group of hired officials, esp. governmental.
مشابه: office

- The governor is at the head of the state bureaucracy.
[ترجمه ترگمان] فرماندار در راس بوروکراسی دولت قرار دارد
[ترجمه گوگل] فرماندار در رأس بوروکراسی دولت است

(2) تعریف: a system of administration characterized by excessive routine and inflexible rules.

- The reforms would have been implemented years ago if it had not been for the bureaucracy.
[ترجمه ترگمان] این اصلاحات سال ها پیش صورت می گرفت اگر برای پست بروکراسی وجود نداشته باشد
[ترجمه گوگل] این اصلاحات سالها پیش اجرا شده بود، اگر آن را برای بوروکراسی نبود

• government of made up of many bureaus and administrators; paperwork and "red tape" that characterizes a bureaucracy
a bureaucracy is an administrative system operated by a large number of officials.
bureaucracy is all the rules and procedures followed by government departments and similar organizations; used showing disapproval.

مترادف و متضاد

system which controls organization


Synonyms: administration, authority, beadledom, city hall, civil service, directorate, government, management, ministry, officialdom, officials, powers that be, red tape, regulatory commission, the Establishment, the system


دیوان سالاری (اسم)
bureaucracy

تاسیسات اداری (اسم)
bureaucracy

حکومت اداری (اسم)
bureaucracy

کاغذ پرانی (اسم)
bureaucracy

مجموع گماشتگان دولتی (اسم)
bureaucracy

مقرراتی واهل کاغذ بازی (اسم)
bureaucracy

رعایت تشریفات اداری بحد افراط (اسم)
bureaucracy

جملات نمونه

Bureaucracy is the biggest obstacle to economic progress.

دیوان‌سالاری بزرگترین مانع پیشرفت اقتصادی است.


1. bureaucracy and its concomitant dangers of corruption and delay
دیوان سالاری و خطرات همایند آن که عبارتند از فساد و تاخیر

2. bureaucracy is the biggest obstacle to economic progress
دیوان سالاری بزرگترین مانع پیشرفت اقتصادی است.

3. inert bureaucracy
دیوان سالاری کندکار

4. the infuriating bureaucracy of some government offices
دیوان سالاری خشم انگیز برخی ادارات دولتی

5. too much bureaucracy breeds bribery and corruption
تشریفات اداری زیاد موجب رشوه خواری و فساد می گردد.

6. the government's labyrinthine bureaucracy
دستگاه مازمانند دیوان سالاری دولتی

7. the lower echelons of government bureaucracy
رده های پایین تر دیوان سالاری دولتی

8. all the windings of a corrupt bureaucracy
همه ی پیچ و خم های یک دستگاه اداری فاسد

9. a textbook example of the evils of bureaucracy
مثال درسنامه ای مضار دیوان سالاری

10. we must control this monstrosity which goes under the name of bureaucracy
بایستی این هیولا را که دیوان سالاری نام دارد مهار کنیم.

11. The company was burdened by a top-heavy bureaucracy.
[ترجمه ترگمان]این شرکت از یک بوروکراسی سنگین تحت فشار قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]این شرکت توسط بوروکراسی سنگین و سنگین کار می کرد

12. They are faced with a mountain of bureaucracy.
[ترجمه ترگمان]آن ها با کوهی از بوروکراسی روبرو هستند
[ترجمه گوگل]آنها با یک کوه بوروکراسی مواجه هستند

13. bureaucracy is the cancer of our society.
[ترجمه ترگمان]بوروکراسی، سرطان جامعه ماست
[ترجمه گوگل]بوروکراسی سرطان جامعه ما است

14. A large praetorian bureaucracy filled with ambitious and often sycophantic people makes work and makes trouble.
[ترجمه ترگمان]یک بروکراسی اداری بزرگ با شکوه و often پر از افراد جاه طلب و often کار می کند و باعث دردسر می شود
[ترجمه گوگل]بوروکراسی پرتوریا پر از افرادی است که پرجمعیت هستند، و اغلب مردم خودخواه، کار و مشکلی را ایجاد می کنند

15. This is an example of bureaucracy writ large.
[ترجمه ترگمان]این مثالی از یک حکم بروکراسی بزرگ است
[ترجمه گوگل]این نمونه ای از بوروکراسی است که بزرگ است

پیشنهاد کاربران

حکومت مقامات رسمی، حکومت ادارات

کاغذبازی اداری

مقررات بازی ، مقررات سالاری ، مقررات گذاری بیهوده

قانون بازی ، قانون گذاری بیهوده

تشریفات بازی ، تشریفات سالاری ، تشریفات بیهوده

کاغذ بازی

کنترل از طریق کاربرد مقررات

ساختار دیوان، مقامات دولت

فرایند پیچیده امور اداری که با کاغذ بازی و یه سری اسناد و مدارک غیرضروری همراه است

بوروکراسی

پیشتر به همون صورت بروکراسی استفاده می شد، اما امروزه کاغذبازی استفاده بیشتری داره.

قانون سالاری، خان سالاری، رئیس سالاری

کاغذ سالاری

دیوان سالاری


کلمات دیگر: