کلمه جو
صفحه اصلی

trustful


معنی : اطمینان، اعتماد، معتمد
معانی دیگر : زودباور، ساده دل، خوش بین، کسی که زود اعتماد می کند، نیک گمان، موتمن، مطمئن

انگلیسی به فارسی

موتمن، مطمئن، معتمد، اطمینان، اعتماد


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: trustfully (adv.), trustfulness (n.)
• : تعریف: tending to trust; full of trust.
متضاد: mistrustful, shy

• trusting, having confidence; trustworthy, deserving trust or confidence
someone who is trustful trusts other people easily; an old-fashioned word.

مترادف و متضاد

اطمینان (صفت)
trustful

اعتماد (صفت)
trustful

معتمد (صفت)
reliable, fiducial, trustful

جملات نمونه

1. Small children are often very trustful.
[ترجمه ترگمان]کودکان کوچک اغلب بسیار قابل اعتماد هستند
[ترجمه گوگل]بچه های کوچک اغلب بسیار اعتماد دارند

2. Actor cruel is experiencing this kind of trustful crisis dejectedly.
[ترجمه ترگمان]بازیگر مرد ظالم این نوع بحران اعتماد را با افسردگی تجربه می کند
[ترجمه گوگل]بی رحمانه بازیگر این نوع بحران قابل اعتماد را تحمل می کند

3. He was trustful and without deceit.
[ترجمه ترگمان]اعتماد به نفس داشت و بی آن که فریب بخورد
[ترجمه گوگل]او اعتماد داشت و بدون فریب

4. Three years ago, we went from unfamiliar to trustful.
[ترجمه ترگمان]سه سال پیش، ما از unfamiliar برای اعتماد به trustful رفتیم
[ترجمه گوگل]سه سال پیش، ما از نا آشنا به اعتماد به نفس رفتیم

5. The exhausted man and the trustful guy a knife the rusty crust.
[ترجمه ترگمان]مرد خسته و مرد قابل اعتماد یه چاقو رو با یه چاقو تیز کرده بودن
[ترجمه گوگل]مرد خسته و مرد با اعتماد به نفس چاقو پوسته زنگ زده است

6. Trustful birds have built their nests.
[ترجمه ترگمان]پرندگان trustful لانه های خود را ساخته اند
[ترجمه گوگل]پرنده های معتبر لانه های خود را ساخته اند

7. Nominators shall make a trustful introduction of their nominees.
[ترجمه ترگمان]Nominators یک معرفی کامل از نامزدهای اونها خواهد بود
[ترجمه گوگل]نامزدها باید معرفی های اعتماد خود را از نامزدهای خود را

8. The exhausted man and the trustful guy thrust a knife into the rusty crust.
[ترجمه ترگمان]مرد خسته و بااعتماد به نفس چاقو را در پوسته زنگ زده فرو برد
[ترجمه گوگل]مرد خسته و مرد با اعتماد به نفس چاقو را به پوسته زنگ زده است

9. Establish general trustful mechanism, be helpful for the development of market economy.
[ترجمه ترگمان]ایجاد مکانیزم اعتماد عمومی برای توسعه اقتصاد بازار مفید خواهد بود
[ترجمه گوگل]ایجاد مکانیسم اعتماد عمومی، برای توسعه اقتصاد بازار مفید باشد

10. Two parties are willing to build the equal, trustful, friendly cooperation relation through the sincere negotiation.
[ترجمه ترگمان]دو طرف مایل به ایجاد رابطه دوستانه، اعتماد و هم کاری دوستانه از طریق مذاکره صادقانه هستند
[ترجمه گوگل]دو حزب مایل به ایجاد همکاری برابر، اعتماد و دوستانه از طریق مذاکره صادقانه هستند

11. Such netizen is represented from suffer trustful crisis possibly at the beginning.
[ترجمه ترگمان]چنین netizen می تواند در ابتدا از بحران اعتماد به نفس برخوردار باشد
[ترجمه گوگل]چنین ناتیزان از بحران اعتماد احتمالا در ابتدا نشان داده می شود

12. We believe in trustful and long - term business partnerships.
[ترجمه ترگمان]ما به شراکت تجاری و بلند مدت اعتقاد داریم
[ترجمه گوگل]ما به مشارکت های اعتماد و بلند مدت کسب و کار اعتقاد داریم

13. The Council's message to those engaged in biblical and theological research was encouraging and trustful.
[ترجمه ترگمان]پیام شورا به افراد درگیر در تحقیقات انجیل و الهیات تشویق و اعتماد به نفس بود
[ترجمه گوگل]پیام شورا به کسانی که در تحقیقات کتاب مقدس و الهیات مشغول به کار هستند، تشویق و اعتماد است

پیشنهاد کاربران

معتمد

امین ، معتمد trustworthy

( صفت ) اعتمادکننده، خوش اعتماد، خوش باور
مترادف: unsuspecting - unsuspicious - confiding - trusting
متضاد: cynical - suspicious - mistrustful - distrustful

موثق، قابل اعتماد، درست، صحیح


کلمات دیگر: