فقط تا
just so
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• exactly thus
جملات نمونه
1. Have you seen his shorts? They are just so uncool!
[ترجمه ترگمان]شورت - ش رو ندیدی؟ او نا خیلی بی uncool!
[ترجمه گوگل]آیا شورت او را دیدی؟ آنها فقط خنثی هستند!
[ترجمه گوگل]آیا شورت او را دیدی؟ آنها فقط خنثی هستند!
2. These shoes are just so phat.
[ترجمه ترگمان]این کفش ها بسیار پیچیده هستند
[ترجمه گوگل]این کفش ها فقط فت است
[ترجمه گوگل]این کفش ها فقط فت است
3. Everything had to be just so, or Edna would make us do it again.
[ترجمه نگین] همه چیز باید خیلی شسته و رفته باشد، و گر نه اِدنا ما را مجبور خواهد کرد تا دوباره این کار را انجام دهیم
[ترجمه علی اکبر منصوری] همه چیز می بایست خیلی دقیق انجام میشد / بصورت مرتب و منظم چیده میشد/ همانطور که او دلش میخواست باشد، وگرنه ادنا مجبورمون میکرد دوباره انجامش بدیم!
[ترجمه ترگمان]همه چیز باید درست می بود، وگرنه ادنا باعث می شد که ما دوباره این کار را انجام دهیم[ترجمه گوگل]همه چیز فقط باید باشد، یا ادنا ما را مجبور می کند که این کار را دوباره انجام دهیم
4. But you're just so stuffed you won't be able to drink anything.
[ترجمه علی اکبر منصوری] اما شما همانطور که دلتون خواست شکمتون را پر کردید که دیگه چیزی نمیتوانید بنوشید!
[ترجمه ترگمان]اما تو فقط انقدر خشک شده که نمی تونی چیزی بخوری[ترجمه گوگل]اما شما فقط به این دلیل پر شده است که قادر به نوشیدن چیزی نخواهید بود
5. It just so happened they'd been invited too.
[ترجمه علی اکبر منصوری] اتفاقا آنها هم دعوت شده بودند.
[ترجمه ترگمان]همین طور هم اتفاق افتاد که آن ها هم دعوت شده بودند[ترجمه گوگل]این فقط اتفاق افتاده که آنها نیز دعوت شده اند
6. He's a perfectionist - everything has to be just so.
[ترجمه علی اکبر منصوری] اون کمالگراست - همه چیز باید دقیقا همانطوری باشد که او میخواهد.
[ترجمه ترگمان]او از همه چیز تقلید می کند - همه چیز باید درست باشد[ترجمه گوگل]او کمالگراست - همه چیز فقط باید باشد
7. He liked polishing the furniture and making everything just so.
[ترجمه علی اکبر منصوری] او براق کردن اسباب و اثاثیه و درست کردن هر چیزی را به بهترین شکل/ به شکل دقیق، دوست داشت.
[ترجمه ترگمان]او دوست داشت اثاثیه را برق می انداخت و همه چیز را درست می کرد[ترجمه گوگل]او تمیز کردن مبلمان و پرداختن به همه چیز را انجام داد
8. Her house always has to be just so.
[ترجمه علی اکبر منصوری] خانه اش همیشه باید مرتب و منظم باشد/ دقیقا همونطور که اون دلش میخواهد باشد.
[ترجمه ترگمان]خانه او همیشه باید درست باشد[ترجمه گوگل]خانه اش همیشه باید باشد
9. Bring your friends by all means - just so long as I know how many are coming.
[ترجمه علی اکبر منصوری] دوستانت را بیاور حتما - به شرطی که من بدونم چند نفر می آیند.
[ترجمه ترگمان]همه دوستات رو با خودت بیار - فقط تا وقتی که می دونم چند نفر دارن میان[ترجمه گوگل]دوستان خود را به هر وسیله ای به ارمغان بیاورید - فقط تا زمانی که می دانم چند نفر می آیند
10. His promises were just so much meaningless talk.
[ترجمه علی اکبر منصوری] وعده هایش فقط در حد حرف مفت بودند!
[ترجمه ترگمان]وعده های اون فقط خیلی بی معنی بود[ترجمه گوگل]وعده های او فقط گفتار بی معنی بود
11. You think that muggers should be punished more severely?Just so,I'm in total agreement.
[ترجمه علی اکبر منصوری] شما فکر میکنید که اون زورگیرها باید بیشتر مجازات شوند? دقیقا درسته، من کاملا موافقم.
[ترجمه ترگمان]شما فکر می کنید که مهاجم باید به شدت مجازات شود؟ فقط به این ترتیب، من موافقت کامل دارم[ترجمه گوگل]شما فکر می کنید مجرمان باید بیشتر مجازات شوند؟ من فقط موافقم
12. The ending to the film was just so predictable.
[ترجمه علی اکبر منصوری] آخر فیلم به بهترین شکل دلخواه قابل پیش بینی بود.
[ترجمه ترگمان]پایان فیلم بسیار قابل پیش بینی بود[ترجمه گوگل]پایان دادن به فیلم فقط قابل پیش بینی بود
13. He is just so not the right person for her.
[ترجمه علی اکبر منصوری] اون آقا آنطور که باید شخص مناسبی/شوهر ایده الی برای خانم نیست.
[ترجمه ترگمان] اون آدم درستی برای اون نیست[ترجمه گوگل]او فقط برای او مناسب نیست
14. The article was just so much nonsense.
[ترجمه ترگمان]مقاله خیلی بی معنی بود
[ترجمه گوگل]مقاله فقط بسیار بی معنی بود
[ترجمه گوگل]مقاله فقط بسیار بی معنی بود
15. You overestimated his play, it's just so so.
[ترجمه ترگمان]تو این بازی رو بیش از حد دست بالا گرفتی
[ترجمه گوگل]شما بازی خود را بیش از حد پیش بینی کرده اید، این فقط همین است
[ترجمه گوگل]شما بازی خود را بیش از حد پیش بینی کرده اید، این فقط همین است
پیشنهاد کاربران
1. Arranged in a neat tidy way
- به صورت مرتب و منظم
2. Absolitely, literally, definately,
به طور قطع! مطلقا، کاملا، قطعا . . .
3. Exactly, correctly, precisely
دقیقا، به درستی، عینا، ( همون جور - طور که . . . گفته بود )
And just so, on the evenving of the performance the open - air hall was packed
و همان طور که ( شمس ) گفته بود، در شب اجرا تالار روباز جای سوزن انداختن نبود!!!
- به صورت مرتب و منظم
2. Absolitely, literally, definately,
به طور قطع! مطلقا، کاملا، قطعا . . .
3. Exactly, correctly, precisely
دقیقا، به درستی، عینا، ( همون جور - طور که . . . گفته بود )
And just so, on the evenving of the performance the open - air hall was packed
و همان طور که ( شمس ) گفته بود، در شب اجرا تالار روباز جای سوزن انداختن نبود!!!
1 - برای بیان موافقت یا تایید حالتی یا چیزی!
به معنای: موافقم، کاملا درسته، دقیقا همانطور است که می فرمائید، بله دقیقا همین طوره و. . .
Ali: The house was a mess
Reza: Just so, I told her to clean the place up
علی: خانه در یک وضعیت بهم ریخته بود.
رضا: دقیقا درسته، بهش گفتم که اونجا را مرتب کند.
2 - به شکل دقیق، بدقت، بطور مناسب، آنطور که باید!
You must treat this plant just so
تو باید با این گیاه با دقت رفتار کنی!
تو باید این گیاه را به شکلی مناسب تیمار کنی!
3 - مرتب و منظم، به بهترین شکل، به شکل مطلوب و دلخواه، دقیقا همانطور که کسی میخواهد!
I do her hair, it has to be just so
من موهاشو درست میکنم، اون باید دقیقا همانطور باشد که او دلش میخواهد!
Their house is just so
منزلشان مرتب و منظم است!
منزلشان دقیقا همانطور است که دلشان میخواست!
منزلشان به مطلوب ترین شکل دلخواه است!
به معنای: موافقم، کاملا درسته، دقیقا همانطور است که می فرمائید، بله دقیقا همین طوره و. . .
Ali: The house was a mess
Reza: Just so, I told her to clean the place up
علی: خانه در یک وضعیت بهم ریخته بود.
رضا: دقیقا درسته، بهش گفتم که اونجا را مرتب کند.
2 - به شکل دقیق، بدقت، بطور مناسب، آنطور که باید!
You must treat this plant just so
تو باید با این گیاه با دقت رفتار کنی!
تو باید این گیاه را به شکلی مناسب تیمار کنی!
3 - مرتب و منظم، به بهترین شکل، به شکل مطلوب و دلخواه، دقیقا همانطور که کسی میخواهد!
I do her hair, it has to be just so
من موهاشو درست میکنم، اون باید دقیقا همانطور باشد که او دلش میخواهد!
Their house is just so
منزلشان مرتب و منظم است!
منزلشان دقیقا همانطور است که دلشان میخواست!
منزلشان به مطلوب ترین شکل دلخواه است!
"درست است , قطعا , درست همین طور است , همین طور است , باید این طور باشد , فقط این طوری که" . Just so برای تأیید سخنان گوینده توسط شنونده ( زمانی که دونفر در حال گفت و گو هستند ) و همچنین اتصال دو بخش از یک جمله به کار می رود .
مشخصاً
کلمات دیگر: