کلمه جو
صفحه اصلی

luxury


معنی : نعمت، عیش، تجمل عیاشی
معانی دیگر : تجمل، ناز و نعمت، فرنمایی، آذین نمایی، زیب وری، زیب پرستی، پیرایه پرستی، تجملی، زیب نما، کالای لوکس، چیز تجملی، فرنمایه، زیبه، (جمع) تجملات، تفنن، لذت، دل خوشی، تجمل آمیز، زیب آمیز، زیب نمایانه، فرنمایانه، خوش گذرانی

انگلیسی به فارسی

خوش گذرانی، تجمل عیاشی، عیش، نعمت


لوکس، نعمت، عیش، تجمل عیاشی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: luxuries
(1) تعریف: that which provides pleasure but is not essential.
مترادف: gratification, indulgence, treat
متضاد: necessity
مشابه: delicacy, extravagance, frill, nonessential, pleasure, style, superfluity

- the luxury of having strawberries and champagne
[ترجمه نادر اکباتانی فرد] لذت داشتن توت فرنگی و شامپاین
[ترجمه ترگمان] تجملی که با خوردن توت فرنگی و شامپاین،
[ترجمه گوگل] لوکس داشتن توت فرنگی و شامپاین

(2) تعریف: the state of continually indulging in such pleasures.
مترادف: opulence
متضاد: penury, poverty
مشابه: abundance, affluence, bed of roses, comfort, ease, enjoyment, extravagance, indulgence, pleasure, prodigality

- a millionaire who lives in luxury
[ترجمه مینا] میلیونری که در رفاه و نازونعمت زندگی میکند.
[ترجمه ترگمان] یک میلیونر که در ناز و نعمت زندگی می کند
[ترجمه گوگل] میلیونر که در لوکس زندگی می کند
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, concerning, or providing nonessential pleasures.
مشابه: exclusive, first-class, luxurious, posh, swank

- a luxury cruise to Bermuda
[ترجمه ترگمان] یک سفر لوکس به برمودا
[ترجمه گوگل] یک کروز لوکس به برمودا

• something which is unnecessary and often expensive, something which contributes to one's pleasure or comfort; indulgence in expensive and unnecessary items; costly and magnificent living
of or pertaining to luxury, providing luxury
luxury is very great comfort among beautiful and expensive surroundings.
a luxury is something expensive which is not necessary but which gives you pleasure.
a luxury is also a pleasure which you do not often experience.

مترادف و متضاد

نعمت (اسم)
gift, blessing, luxury

عیش (اسم)
mirth, pleasure, luxury, jollity, living in pleasure, pleasance

تجمل عیاشی (اسم)
luxury

Synonyms: affluence, bliss, comfort, delight, enjoyment, exorbitance, extravagance, frill, gratification, hedonism, high living, immoderation, intemperance, leisure, luxuriousness, opulence, rarity, richness, satisfaction, splendor, sumptuousness, treat, well-being


great pleasure, indulgence


Antonyms: austerity, economy, frugality


جملات نمونه

1. luxury goods
کالاهای تجملی

2. a luxury hotel
هتل تجملی (لوکس)

3. a luxury liner
کشتی مسافری لوکس

4. ease and luxury had softened them
راحتی و تجمل آنان را کم طاقت کرده بود.

5. lapped in luxury
نازپرورده

6. an air of luxury filled the room
اتاق مملو از مظاهر تجمل بود.

7. he lived in luxury and ease
او در تجمل و راحتی زنگی می کرد.

8. to live in luxury
در تجمل زندگی کردن کردن

9. he is vitiated by luxury
تجملات او را فاسد کرده است.

10. it is a real luxury to be able to travel where one pleases
واقعا نعمتی است که انسان بتواند هر کجا خواست سفر کند.

11. in the lap of luxury
در ناز و نعمت،در تجمل و رفاه

12. the first edition of these luxury cars
سری اول این اتومبیل های مجلل

13. they crossed the atlantic on a luxury liner
آنان با یک کشتی مجلل مسافری از اقیانوس اطلس گذشتند.

14. staying in bed until noon was a luxury that she could seldom enjoy
تا ظهر در بستر ماندن لذتی بود که به ندرت از آن متمتع می شد.

15. they used to lead a life of luxury
آنان زندگی پر تجملی داشتند.

16. our hotels offer the utmost in comfort and luxury
هتل های ما بیشترین میزان راحتی و تجمل را عرضه می کنند.

17. she had been raised in the lap of luxury
او در دامن ناز و نعمت پرورش یافته بود.

18. she had been reared in the lap of luxury
او در دامان تجمل و وفور (در ناز و نعمت) پرورش یافته بود.

19. the governor was a humble man who hated luxury
فرماندار مرد فروتنی بود که از تجملات بیزار بود.

20. she always dreamed of a long cruise on a luxury ship
او همیشه خواب یک سفر طولانی در یک کشتی مجلل را می دید.

21. He left his successful business and life of luxury to become a monk.
[ترجمه ترگمان]او کسب وکار و زندگی موفقیت آمیز خود را برای تبدیل شدن به یک راهب ترک کرد
[ترجمه گوگل]او کسب و کار موفقیت آمیز و زندگی لوکس را برای تبدیل شدن به یک راهب ترک کرد

22. They live in luxury in a very big house.
[ترجمه ترگمان]آن ها در یک خانه بسیار بزرگ زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]آنها در لوکس در یک خانه بسیار بزرگ زندگی می کنند

23. Now we'll be able to live in luxury for the rest of our lives.
[ترجمه ترگمان]حالا ما قادر خواهیم بود که تا آخر عمر در تجمل و تجمل زندگی کنیم
[ترجمه گوگل]در حال حاضر ما قادر خواهیم بود برای زندگی بقیه زندگی خود در لوکس زندگی کنیم

24. Love is a luxury, as long as the heart is hard as iron, no one hurt me to be.
[ترجمه ترگمان]عشق یک تجمل است، تا زمانی که قلب به سختی آهن باشد، هیچ کس به من صدمه نمی زند
[ترجمه گوگل]عشق یک لوکس است، تا زمانی که قلب سخت به عنوان آهن باشد، هیچکس به من آسیب نرساند

25. She invited 750 people aboard the luxury yacht, the Savarona.
[ترجمه ترگمان]او ۷۵۰ نفر را در قایق تفریحی، Savarona دعوت کرد
[ترجمه گوگل]او 750 نفر را در قایق بادبانی لوکس، Savarona دعوت کرد

26. It was a luxury hotel with its own swimming pool and restaurant.
[ترجمه ترگمان]یک هتل لوکس با استخر و رستوران مخصوص خودش بود
[ترجمه گوگل]این یک هتل لوکس با استخر و رستوران است

27. The increasing sale of luxury goods is an index of the country's prosperity.
[ترجمه ترگمان]فروش کالاهای لوکس به عنوان شاخص رفاه کشور محسوب می شود
[ترجمه گوگل]فروش روزافزون کالاهای لوکس شاخص رونق کشور است

28. The barn has been miraculously transformed into a luxury hotel.
[ترجمه ترگمان]این انبار به نحو معجزه آسایی به یک هتل لوکس تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]انبار معجزه آسا به یک هتل لوکس تبدیل شده است

She had been raised in the lap of luxury.

او در دامن ناز و نعمت پرورش یافته بود.


to live in luxury

در تجمل زندگی کردن کردن


luxury goods

کالاهای تجملی


a luxury hotel

هتل تجملی (لوکس)


a luxury liner

کشتی مسافری لوکس


Even if I had the money, I wouldn't go for such luxuries as jewelry and gold watches.

حتی اگر پول داشتم، دنبال تجملاتی مثل جواهر و ساعت طلا نمی‌رفتم.


Unlike bread and water, luxuries are not necessary to life.

تجملات مثل آب و نان نیست که برای زندگی لازم باشد.


It is a real luxury to be able to travel where one pleases.

واقعاً نعمتی است که انسان بتواند هر کجا خواست سفر کند.


Staying in bed until noon was a luxury that she could seldom enjoy.

تا ظهر در رختخواب ماندن لذتی بود که به‌ندرت از آن برخوردار می‌شد.


پیشنهاد کاربران

این لغت به اشتباه بین ایرانی ها ( لاکچری و لاکژری تلفظ میشه ) که هردو اشتباه هستن. تلفظ صحیح لاکشری هست. چرا که فونوتیک لغت رو دقت کنیم ش تلفظ میشه.

لاکچری، عالی

زینت

احساس راحتی

a state of great comfort or elegance, especially when involving great expense. وضعیت بسیار عالی از لحاظ راحتی و کیفیت ظاهری، به ویژه وقتی که هزینه های زیادی را در بر داشته باشد.
"he lived a life of luxury"
. . .


این کلمه ازرریشه هم در زبان ما هم در لاتین انگلیسی و همچنین آمریکن کاملا بی معنی و توسط هموطنان عزیزمان مانند کلمه های قیلیف، زپرشک و. . . . اختراع شده و وارد گردیده که مصداق تیشه به ریشه زدن زبان سنگین و بسیار پر محتوی پارسی است. لطفا دوستانی که متن بنده ی حقیر را مورد عنایت چشمانشان قرار دادند به دیگر وابستگانشان اطلاع رسانی نمایند بلکه کمکی باشد به این ازل زبان شیرینه پارسیمان. باتشکر امیرهریتاش

سلطنتی ، با کلاس

لوکس

لذت, تجمل, دلخوشی

1 ) عیش، مایه لذت ( سرشار از لذت )
2 ) تجمل ( هر چیز گران و غیر ضروری )

*توجه کنید که این کلمه یک اسم است و نمیتوان کلمه هایی مانند "عالی"، "سلطنتی" یا "لوکس" ( که همگی صفت هستند ) را با آن معادل کرد.

مزیت، امتیاز

جُربُزه، جسارت
We only progress when societies and individuals have the luxury of investing time and sustained effort into research.


تجملاتی

این کلمه اسم است
معانی صفت گونه به کار نبرید

در جواب خانم عاطفه عارف باید بگم شما صرفاً با دو زبان فارسی و انگلیسی آشنا هستید، و فکر می کنید انگلیسی معیار تمام زبان ها و شیوه تلفظ صحیح واژگان است.
لاکچری از فرانسوی وارد فارسی شده و تلفظ آن طبق تلفظ فرانسوی کاملا صحیح است، لطفا اطلاعات اشتباه و ناقص خود را منتشر نکنید.

Luxury interior decoration design
With a luxurious classic style
It will be modern
طراحی دکوراسیون داخلی لاکچری
با سبک کلاسیک مجلل

شاهانه ٭
شاهوار
شیک
شیک و شاهانه٭
پر زرق و برق٭
گران بها
فَرنما - فروار


و یا:
( چشم دوز - چشم دَرار ! - چشم گیر )

پرهزینه


کلمات دیگر: