1. We've put down a 5% deposit on the house.
[ترجمه ترگمان]ما ۵ درصد پول رو توی خونه گذاشتیم
[ترجمه گوگل]ما 5٪ سپرده را در خانه گذاشته ایم
2. He stooped and put down his gun.
[ترجمه Saba sahafi] او سر فرود آورد و تفنگش را کنار گذاشت
[ترجمه ترگمان]خم شد و تفنگش را کنار گذاشت
[ترجمه گوگل]او خفه شد و تفنگش را گذاشت
3. The army put down the rebellion.
[ترجمه Ssss] شورش توسط ارتش شکسته شد
[ترجمه محمد] ارتش شورش رو سرکوب کرد
[ترجمه ترگمان]ارتش شورش را آغاز کرد
[ترجمه گوگل]ارتش شورش را شکست
4. Put down that book and help your mother with the dishes.
[ترجمه ترگمان]آن کتاب را بگذارید و به مادرتان کمک کنید تا ظرف ها را بشوید
[ترجمه گوگل]این کتاب را بگذار و مادرت را با غذا کمک کنی
5. The military junta is determined to put down all political opposition.
[ترجمه ترگمان]شورای نظامی مصمم است تا همه احزاب مخالف سیاسی را سرکوب کند
[ترجمه گوگل]جنات نظامی متعهد است تا همه مخالفت های سیاسی را کنار بگذارد
6. Put down your name in capitals.
[ترجمه ترگمان]اسمت رو در پایتخت بنویس
[ترجمه گوگل]نام خود را در پایتخت قرار دهید
7. Susannah put down the paintbrush and stood back to admire her handiwork.
[ترجمه ترگمان]سوزانا قلم مو را پایین گذاشت و به عقب ایستاد تا کارش را تحسین کند
[ترجمه گوگل]سوزانا پرچین را خاموش کرد و پشت سر او را تحسین کرد
8. The British soon put down the rebellion.
[ترجمه ترگمان]انگلیسی ها بزودی شورش را خاموش کردند
[ترجمه گوگل]بریتانیا به زودی شورش را خاتمه داد
9. The military were called out to put down the riot.
[ترجمه محمد] از ارتش خواسته شد تا شورش ها رو خاموش ( سرکوب ) کند
[ترجمه ترگمان]ارتش را احضار کردند تا شورش را در بیاورند
[ترجمه گوگل]ارتش از سرگیری شورش ها خواسته شد
10. The past thing we can unforget,but we should put down.
[ترجمه ترگمان]آخرین کاری که میتونیم بکنیم اینه که ولی باید بی خیال بشیم
[ترجمه گوگل]چیز گذشته ما می توانیم فراموش نشدنی، اما ما باید قرار داده است
11. We put down some poisoned bait to kill the rats.
[ترجمه ترگمان] ما یه طعمه مسموم کردیم که موش ها رو بکشیم
[ترجمه گوگل]ما برخی از طعمه های سمی را برای کشتن موش ها گذاشتیم
12. When they got to Montana, they put down roots and built a life.
[ترجمه بهزاد] وقتی به مونتانا رسیدند، زندگی پایدار توام با آرامشی را داشتند و یک زندگی را ساختند. ( put down roots= زندگی پایدار و توام با آرامش داشتن )
[ترجمه ترگمان]وقتی به مونتانا رسیدند، ریشه ها را گذاشتند و یک زندگی ساختند
[ترجمه گوگل]هنگامی که آنها به مونتانا می آمدند، ریشه ها را کشیدند و زندگی می کردند
13. His latest book has been severely put down in the newspaper report.
[ترجمه ترگمان]آخرین کتاب او در گزارش روزنامه ها به شدت کاهش یافته است
[ترجمه گوگل]آخرین کتاب او به شدت در گزارش روزنامه قرار داده شده است
14. We've put down on our staff development plan for this year that we would like some technology courses.
[ترجمه ترگمان]ما برنامه توسعه پرسنل خود را برای امسال موکول کرده ایم که برخی از دوره های فن آوری را دوست داریم
[ترجمه گوگل]ما برنامه توسعه کارکنان ما برای این سال را که برخی از دوره های تکنولوژی را دوست داریم، قرار داده ایم
15. I said goodbye and put down the telephone .
[ترجمه ترگمان]از او خداحافظی کردم و تلفن را خاموش کردم
[ترجمه گوگل]من خداحافظی کردم و تلفن را گذاشتم