کلمه جو
صفحه اصلی

get down


1- پایین رفتن 2- (از اسب و اتومبیل و غیره) پیاده شدن

انگلیسی به فارسی

پایین رفتن


دلسرد کردن، افسرده کردن


قورت دادن


آرام بودن و تنهایی لذت بردن


پناه گرفتن


بعد از غذا میز را ترک کردن


ثبت کردن نوشته‌ها


انگلیسی به انگلیسی

• descend, step down, get off of; (informal) lose one's inhibitions, thoroughly enjoy oneself, let loose (especially when dancing, playing music, singing, etc.)

مترادف و متضاد

Depress, discourage, fatigue


Swallow


Synonyms: alight, bring down, climb down, come down, descend, disembark, get off, lower, step down


dismount


Antonyms: get up, mount


Relax and enjoy oneself completely, be uninhibited in one's enjoyment


Duck or take cover


Leave the table after dining


Record in writing


جملات نمونه

1. Stop larking about and get down to the problem.
[ترجمه ترگمان]larking را رها کنید و مشکل را حل کنید
[ترجمه گوگل]متوقف کردن لرزش در مورد و رفتن به مشکل

2. She yelled at the child to get down from the wall.
[ترجمه ترگمان]سرش داد کشید که بچه از دیوار پایین بیاید
[ترجمه گوگل]او به کودک می گفت که از دیوار بیرون می آید

3. Stop arguing about procedure and let's get down to business.
[ترجمه حسن] بحث درباره رویه را متوقف کنید و کسب و کار را شروع کنیم
[ترجمه ترگمان]بحث را در مورد رویه متوقف کنید و بیایید به کسب وکار برویم
[ترجمه گوگل]توقف بحث در مورد روش و اجازه دهید به کسب و کار

4. Let's skip the formalities and get down to business.
[ترجمه ترگمان]بیا تشریفات رو بی خیال شیم و بریم سر کار
[ترجمه گوگل]بیایید فرمان ها را پر کنیم و به کسب و کار برسیم

5. Let's cut the crap and get down to business.
[ترجمه ترگمان]بیا تمومش کنیم و بریم سر کار
[ترجمه گوگل]بیایید دیوانگی را ببندیم و به کسب و کار برسیم

6. I really must get down to some study.
[ترجمه ترگمان]واقعا باید برم یه سری درس بخونم
[ترجمه گوگل]من واقعا باید به برخی مطالعات دست پیدا کنم

7. Let's get down to the nitty-gritty and work out the costs.
[ترجمه ترگمان]بیایید به لوازمی که نیاز داریم برسیم و هزینه ها را انجام دهیم
[ترجمه گوگل]بیایید به نقاط ضعف دست یابیم و هزینه ها را بسنجیم

8. Let's get down to work.
[ترجمه ترگمان]بریم سر کار
[ترجمه گوگل]بیایید کار کنیم

9. Get down off that table immediately, you silly girl!
[ترجمه ترگمان]زود از اون میز کنار بیا دختر احمق!
[ترجمه گوگل]بلافاصله از آن میز بیرون بریزید، دختر احمقانه!

10. Let's get down to business.
[ترجمه ترگمان]بریم سر کارمون
[ترجمه گوگل]بریم به کسب و کار برسیم

11. Okay, that's the broad plan-let's get down to the specifics.
[ترجمه ترگمان]خب، نقشه broad اینه که بریم سر جزئیات
[ترجمه گوگل]خوب، این برنامه گسترده است - اجازه دهید به مشخصات خاصی برسیم

12. We need to get down to the serious business of working out costs.
[ترجمه ترگمان]ما باید به کار جدی در زمینه هزینه های کاری برسیم
[ترجمه گوگل]ما باید به کسب و کار جدی برای کار کردن هزینه ها بپردازیم

13. I'm going to get down to studying English this term.
[ترجمه K. Siahcheshm] در نظر دارم این ترم بشینم انگلیسی بخونم.
[ترجمه ترگمان]می خواهم این ترم را به زبان انگلیسی مطالعه کنم
[ترجمه گوگل]من قصد دارم به زبان انگلیسی این دوره را مطالعه کنم

14. Never mind the side issues, let's get down to brass tacks and thrash out a basic agreement.
[ترجمه ترگمان]هرگز به مسائل جانبی توجه نکنید، بیایید به ضمیمه های برنجی نزدیک شویم و یک قرارداد اساسی را ایجاد کنیم
[ترجمه گوگل]هرگز مسائل مربوط به آن را نادیده نگیرید، بیایید به ضربات برنجی برسیم و توافق اولیه را از بین ببریم

پیشنهاد کاربران

کسی را ناراحت کردن، کسی را نا امید کردن

کم کردن

پایین رفتن - فرورفتن -

در بعضی جمله ها به معنای خوابیدن

ناراحت شدن

افسرده کردن
to depress a person
to make a person very sad

پرداختن به چیزی

یک اصطلاح آمریکایی است. بعضی وقت ها به معنی پایین رفتن: برو پایین! بخواب روی زمین! بعضی وقت ها به معنی پیاده شدن از ( اتومبیل و اسب و. . . ) است .

نشستن

افتادن

به عنوان سرت رو بدوزد هم معنی می شه

1 - دمغ کردن، پکر کردن، افسرده کردن.
2 - خود را رها کردن، ( بخصوص موقع آواز خواندن، رقصیدن یا نواختن موسیقی . . . )

بتمرگ😂🙊
Get yo ass down
Sit yo ass down
I'm not sure about the
exact meaning but I heard it on a talkshow clearly.
it might be informal ( impolite ) beware
Of using it.

روشن کردن

نابود کردن

زمین زدن

روی زمین دراز بکش

نشستن پای کاری

لجام گسیخته ، از خود بیخود شدن

سراغِ چیزی ( موضوعی ) رفتن، به چیزی پرداختن

بی حرکت!

برای پایین آوردن وسایل هم به کار میره.

نوشتن
get down your idea
ایده ات رو بنویس

get down : شروع کردن

یادداشت کردن

To disappoint

دمغ کردن پکر کردن

به موضوعی پرداختن


کلمات دیگر: