کلمه جو
صفحه اصلی

expressly


معنی : صریحا
معانی دیگر : آشکارا، بی پرده، رک و راست، مخصوص، محض خاطر، فورا

انگلیسی به فارسی

آشکارا (به‌صراحت)، آنی، درحال


به صراحت، صریحا


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: in an explicit manner.
مترادف: clearly, distinctly, explicitly, unequivocally
مشابه: bluntly, frankly, plainly

- I expressly requested two single rooms, but you've given us a double.
[ترجمه بردیا] من صریحا درخواست دو اتاق مجزا داشتم اما شما یک اتاق دو نفره به ما دادید.
[ترجمه ترگمان] من فقط برای دو اتاق تنها درخواست کردم، اما شما دوتا به ما دو نفر دادید
[ترجمه گوگل] من به طور صریح دو اتاق مجرد درخواست کرده ام، اما شما دو برابر شده اید

(2) تعریف: specifically.
مترادف: precisely, specifically
مشابه: certainly, especially, particularly, specially

- That is expressly the reason that you will fail.
[ترجمه ترگمان] به خاطر همین است که شکست خواهی خورد
[ترجمه گوگل] این به صراحت دلیل آن است که شما شکست خواهد خورد
- The warm pool was purchased expressly for physical therapy.
[ترجمه ترگمان] این استخر گرم به منظور درمان فیزیکی مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه گوگل] استخر گرم برای درمان فیزیکی به طور خاص خریداری شد

• explicitly; particularly, specifically

مترادف و متضاد

صریحا (قید)
expressly

purposely


Synonyms: especially, exactly, in specie, intentionally, on purpose, particularly, precisely, specially, specifically


definitely, unambiguously


Synonyms: absolutely, categorically, clearly, decidedly, directly, distinctly, explicitly, in no uncertain terms, manifestly, outright, plainly, pointedly, positively, specifically, unequivocally, unmistakably


Antonyms: ambiguously


جملات نمونه

1. he told us expressly to refrain from smoking
او صریحا از ما خواست که از سیگار کشیدن خودداری کنیم.

2. the house was bought expressly for her
خانه را مخصوصا برای او خریده بودند.

3. These conditions must be expressly incorporated into the contract of employment.
[ترجمه ترگمان]این شرایط باید به صراحت در قرارداد استخدام گنجانده شود
[ترجمه گوگل]این شرایط باید به صراحت به قرارداد استخدام اضافه شود

4. Small businesses are expressly exempted from the requirements of this legislation.
[ترجمه ترگمان]شرکت های کوچک صراحتا از الزامات این قانون معاف هستند
[ترجمه گوگل]کسب و کارهای کوچک به صراحت از الزامات این قانون معاف هستند

5. He was expressly forbidden to speak to the girl.
[ترجمه ترگمان]او مخصوصا برای صحبت با آن دختر قدغن شده بود
[ترجمه گوگل]او به طور واضح صحبت کردن با دختر را ممنوع کرد

6. This ship was designed expressly for exploring the Arctic waters.
[ترجمه ترگمان]این کشتی مخصوصا برای کاوش در آب های قطب شمال طراحی شده بود
[ترجمه گوگل]این کشتی به طور خاص برای کشف آبهای قطبی طراحی شده بود

7. You were expressly told not to touch my papers.
[ترجمه ترگمان]به شما گفته بودند که به کاغذهای من دست نزنید
[ترجمه گوگل]شما به صراحت گفته بودید که مقالات من را لمس نکنید

8. I told you expressly to report to me everyday.
[ترجمه ترگمان]به شما گفتم هر روز به من گزارش بدهید
[ترجمه گوگل]من به شما گفتم هر روز به من گزارش دهید

9. The building is expressly designed to conserve energy.
[ترجمه ترگمان]این ساختمان مخصوصا برای حفظ انرژی طراحی شده است
[ترجمه گوگل]ساختمان به طور خاص برای حفظ انرژی طراحی شده است

10. Some women expressly blame loneliness for their dissatisfaction.
[ترجمه ترگمان]برخی از زنان صرفا به خاطر عدم رضایت خود، تنهایی را سرزنش می کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از زنان به صراحت احساس ناراحتی خود را تنبیه می کنند

11. But Aischines expressly excludes that explanation for Demosthenes.
[ترجمه ترگمان]اما این توضیحی برای Demosthenes نیست
[ترجمه گوگل]اما Aischines به صراحت این توضیح برای Demosthenes را رد می کند

12. He was actually expressly forbidden to speak to me about the matter.
[ترجمه ترگمان]در واقع او حق داشت در این مورد با من صحبت کند
[ترجمه گوگل]او در حقیقت به طور خاص ممنوعه بود که در مورد این موضوع با من صحبت کند

13. Violent shaking or other gross indignities are expressly forbidden.
[ترجمه ترگمان]اعمال خشونت خشن یا دیگری که به طور خاص اعمال می شود ممنوع است
[ترجمه گوگل]تکان دادن خشونت آمیز و یا دیگر ناخوشی های ناگهانی به طور واضح ممنوع است

14. The Court expressly concedes that this interest is compelling and is promoted by the ordinance.
[ترجمه ترگمان]این دادگاه صراحتا تصدیق می کند که این بهره قانع کننده است و از سوی این حکم ترویج می شود
[ترجمه گوگل]دادگاه به صراحت اذعان می کند که این منافع قانع کننده ای است و توسط حکم ارتقا یافته است

He told us expressly to refrain from smoking.

او به صراحت از ما خواست که از سیگار کشیدن خودداری کنیم.


The house was bought expressly for her.

خانه را مخصوص برای او خریده بودند.


پیشنهاد کاربران

بی تردید

صراحتا، رک و پوست کنده

explicitly
clearly

absolutely
precisely




کلمات دیگر: