کلمه جو
صفحه اصلی

prince


معنی : سرور، سید، ولیعهد، شاهزاده
معانی دیگر : (حکمرانی که مقام او از شاه کمتر است) ملک، امیر، پرنس، آدم مهم، سردمدار، سردسته، سالار، بزرگ، (عامیانه) آدم خوب، شازده، (در اصل) پادشاه، سلطان، شاهپور، اعیان زاده، فرمانروای مطلق، شاهزاده بودن، مثل شاهزاده رفتار کردن، سروری کردن

انگلیسی به فارسی

شاهزاده، ولیعهد، فرمانروای مطلق، شاهزاده بودن،مثل شاهزاده رفتار کردن، سروری کردن


شاهزاده، ولیعهد، سرور، سید


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the son or grandson of a monarch.

- As a prince, he had been self-indulgent and unruly, but he was forced to be more disciplined after becoming king.
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک شاهزاده، او خود را - و سرکش نشان داده بود، اما ناچار شد که پس از آن که پادشاه شود نظم بیشتری داشته باشد
[ترجمه گوگل] به عنوان یک شاهزاده، او خودخواهانه و بی رحم بود، اما پس از تبدیل شدن به پادشاه مجبور شد بیشتر نظم یابد

(2) تعریف: formerly, a king; presently, the ruler of a small state or principality.

(3) تعریف: a man who is of the highest rank or excellence in a particular category.
مشابه: lord

- the prince of rock music
[ترجمه ترگمان] پرنس موسیقی راک اند رول
[ترجمه گوگل] شاهزاده موسیقی راک

(4) تعریف: an admirable person.

• son of a king; ruler, sovereign
a prince is a male member of a royal family, especially the son of a king or queen.

مترادف و متضاد

سرور (اسم)
master, chief, leader, mirth, delight, joy, cheerfulness, prince

سید (اسم)
master, chief, lord, prince, descendant of the prophet

ولیعهد (اسم)
prince, crown prince

شاهزاده (اسم)
lord, prince, seigneur

جملات نمونه

1. prince regent
شاهزاده نایب السلطنه

2. a prince who was enchanted by a cruel sorcerer
شاهزاده ای که توسط جادوگر سنگدلی افسون شده بود

3. the prince did not have wise counsel(l)ors
شاهزاده مشاوران عاقلی نداشت.

4. the prince of thieves
سردسته ی دزدان

5. a madcap prince
شاهزاده ی بزن بهادر

6. a merchant prince
ملک التجار

7. the little prince was not used to being roughed about
شاهزاده ی کوچک عادت نداشت که مورد خشونت قرار گیرد.

8. he was the evil genius of that unfortunate prince
او برای آن شاهزاده ی تیره بخت ناصح بسیار بدی بود.

9. The prince fell in love with a fair young maiden.
[ترجمه ترگمان]شاهزاده عاشق دختر زیبای جوانی شد
[ترجمه گوگل]شاهزاده عاشق دختر جوان عادلانه شد

10. In the story, the prince woos and wins the fair maiden.
[ترجمه ترگمان]در این داستان، شاهزاده \"woos\" و برنده دختر زیبا میشه
[ترجمه گوگل]در داستان، شاهزاده عروس و داماد عروس را برنده می کند

11. The magician metamorphosed the frog into a prince.
[ترجمه ترگمان]جادوگر، قورباغه را به صورت یک پرنس تبدیل کرد
[ترجمه گوگل]شعبده باز قورباغه را به یک شاهزاده تبدیل کرد

12. The prince was reported to be elated at/by the birth of his new daughter.
[ترجمه ترگمان]گزارش شده بود که شاهزاده از تولد دختر جدیدش به وجد آمده است
[ترجمه گوگل]گزارش شده است که شاهزاده در روز تولد دختر جدیدش احیا شده است

13. The ringing bells proclaimed the birth of the prince.
[ترجمه ترگمان]ناقوس های کلیسا، تولد شاهزاده را اعلام کردند
[ترجمه گوگل]زنگ های زنگ اعلام تولد شاهزاده

14. The wicked fairy bewitched the prince and turned him into a frog.
[ترجمه ترگمان]جن خبیث شاهزاده را جادو کرد و او را به یک قورباغه تبدیل کرد
[ترجمه گوگل]پری خشمگین شاهزاده را سرکوب کرد و او را به یک قورباغه تبدیل کرد

15. Prince Charles is a keen polo player.
[ترجمه ترگمان]پرنس چارلز، بازیکن برجسته چوگان است
[ترجمه گوگل]پرنس چارلز یک بازیکن پر هیجان است

16. After the feast the prince belched hugely.
[ترجمه ترگمان]بعد از ضیافت، شاهزاده آروغ بلندی زد
[ترجمه گوگل]پس از این جشن، شاهزاده به شدت به دام افتاده بود

the Prince of Monaco

حکمران موناکو


a merchant prince

ملک التجار


the prince of thieves

سردسته‌ی دزدان


well done! you're a gem, a prince!

آفرین! تو جواهری، تو شاهزاده‌ای!


پیشنهاد کاربران

پرنس

My love is the king of my heart
عشقم پادشاه قلب من است

شاهزاده ِ پسر ، شاهزاده پسر

Spring weather is good
Live and live happily
Life has to live with great pride
You are the beautiful prince of humanity
هوای بهاری خوبه
بلندشو و شاد زندگی کن
تا عمری هست باید با سربلندی زندگی کرد
تو شاهزاده پرنس زیبا از بشریت هستی

I want a prince
My heart wants me to be with you and your family
من پرنسم رو میخوام
دلم خیلی دوست داره در کنار شما و خانواده شما باشم
در حیاط درختان باغچه شما چند دقایقی با تو در خلوت صحبت های عاشقانه دل باشیم

شاهپور. دیهیم ور

Princeپرنس
The lion is a man for himself, our son
شیرمردی برای خودش پسرمان


کلمات دیگر: