کلمه جو
صفحه اصلی

blown


معنی : ورم کرده، دمیده شده
معانی دیگر : وزان، اسم مفعول: blow، نفخ کرده، پف کرده، باد کرده، آماسیده، به نفس نفس افتاده، وامانده، پر از مگس، مگس زده، اسم مفعول فعل blow3، شکوفا، پرغنچه، پرگل، شکفته (full-blown هم می گویند)، خسته

انگلیسی به فارسی

ورم‌کرده، دمیده‌شده، از نفس افتاده (خسته)


قسمت سوم فعل Blow


دمیده شده، ورم کرده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: swollen or bloated; inflated.
مشابه: balloon

- a report blown out of all proportion to the truth
[ترجمه ترگمان] گزارشی که از همه جهت صحیح و سالم بود
[ترجمه گوگل] یک گزارش از همه نسبت به حقیقت خسته شده است

(2) تعریف: breathless or exhausted, as from exertion.

(3) تعریف: flyblown.

(4) تعریف: made by blowing, as glass.
( verb )
• : تعریف: past participle of blow

• breathless, winded
exhale; inflate; wave; whistle; explode; sprout
blown is the past participle of blow.

Infinitive: blow, Simple Past: blew


مترادف و متضاد

ورم کرده (صفت)
angry, swollen, tumescent, blubbery, blown, distent, nodular, tumid

دمیده شده (صفت)
blown

buffeted


Synonyms: blasted, windblown, puffed, fluttered, fanned, whisked, whirled, wafted


جملات نمونه

1. blown flowers
گل های شکفته

2. azure clouds blown from azure seas
برآمد نیلگون ابری زروی نیلگون دریا

3. the kite was blown aloft by the wind
بادبادک با وزش باد به هوا رفت.

4. the lights went out because the fuse had been blown
چراغ ها خاموش شد چون فیوز سوخته بود.

5. A lot of dust had blown in.
[ترجمه ترگمان]گرد و خاک زیادی وارد شده بود
[ترجمه گوگل]بسیاری از گرد و غبار در حال نفوذ

6. The car was blown to bits.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل تکه تکه شد
[ترجمه گوگل]ماشین به بیت ها زده شد

7. Check whether a fuse has blown.
[ترجمه ترگمان]بررسی کنید که آیا فیوز پریده است
[ترجمه گوگل]بررسی کنید که یک فیوز دمیده شده است

8. The breeze blow blew, has blown off me long for your.
[ترجمه ترگمان]باد می وزید و من را برای مدتی طولانی خاموش کرده بود
[ترجمه گوگل]ضربه ای از باد منفجر شد، از من دور شده بود برای شما

9. A lot of trees were blown down in the recent storms.
[ترجمه ترگمان]در طوفان های اخیر تعداد زیادی درخت ریخته شد
[ترجمه گوگل]بسیاری از درختان در طوفان های اخیر منفجر شد

10. The wind had blown the rain in and soaked the carpet.
[ترجمه ترگمان]باد باران باریده و فرش را خیس کرده بود
[ترجمه گوگل]باد باران را در هوا فرو برد و فرش را خیس کرد

11. The wind must have blown it over.
[ترجمه ترگمان]باد باید آن را منفجر کرده باشد
[ترجمه گوگل]باد باید آن را از بین ببرد

12. I have to get my front tyre blown up.
[ترجمه ترگمان]من باید لاستیک های جلویی را بلند کنم
[ترجمه گوگل]من باید تایر جلو من را بشکنم

13. Power lines were blown down and we had a blackout of several hours.
[ترجمه ترگمان]خطوط برق از بین رفت و ما چند ساعت بی هوش شدیم
[ترجمه گوگل]خطوط برق منفجر شدند و ما چند ساعت به حالت خاموش خاموش شدیم

14. All the efforts have been blown away.
[ترجمه ترگمان]همه تلاش ها نابود شده است
[ترجمه گوگل]تمام تلاش ها از بین رفته اند

15. The boat was blown over by a squall.
[ترجمه ترگمان]باد در میان تندباد غرق شد
[ترجمه گوگل]قایق تحت فشار قرار گرفت

blown flowers

گل‌های شکفته


a full-blown storm

توفان تمام‌عیار


پیشنهاد کاربران

اسم مفعول blow )
یکی از معانی blow لو رفتن، آشکار شدن است. پس blown به معنای:
لورفته، فاش شده!
Your cover has been blown
پوششت لو رفته است!

در مورد لامپ و قطعات الکتریکی: سوخته

خراب کردن - به گا دادن


کلمات دیگر: