(زیست شناسی) راکیزه، میتوکندری
mitochondrion
(زیست شناسی) راکیزه، میتوکندری
انگلیسی به فارسی
(زیستشناسی) راکیزه، میتوکندری
میتوکندریون
انگلیسی به انگلیسی
• corpuscles in the cytoplasm which provide energy to a cell (biology)
دیکشنری تخصصی
[زمین شناسی] دشته تن، راکیزه (زمین شناسی پزشکی) اندامک های داخل سلولی هستند که حاوی زنجیره انتقال الکترون سیتوکروم ها، آنزیم های چرخه اسید تری کربوکسیلیک و اکسیداسیون اسیدهای چرب و فسفریلاسیون اکسیداتیو می باشند ونخستین منبع تأمین انرژی سلولی را تشکیل می دهند.
جملات نمونه
1. Incidentally, this means that we can use mitochondria to trace our ancestry, strictly down the female line.
[ترجمه ترگمان]ضمنا، این بدان معنی است که ما می توانیم از میتوکندری برای ردیابی نسب و نسب ما، به شدت از خط مونث استفاده کنیم
[ترجمه گوگل]در ضمن، این بدان معنی است که ما می توانیم از میتوکندری برای ردیابی اجداد ما استفاده کنیم، دقیقا زیر خط زنان
[ترجمه گوگل]در ضمن، این بدان معنی است که ما می توانیم از میتوکندری برای ردیابی اجداد ما استفاده کنیم، دقیقا زیر خط زنان
2. These concentrations were compared with levels measured in mitochondria of the wild-type strain, bearing 100% intact mitochondrial genomes.
[ترجمه ترگمان]این غلظت با سطوح اندازه گیری شده در میتوکندری از نژاد نوع وحشی مقایسه شد و ۱۰۰ درصد از ژنوم میتوکندری را شامل می شود
[ترجمه گوگل]این غلظت ها با سطوح اندازه گیری شده در میتوکندری های سویه وحشی مورد مقایسه قرار گرفتند و دارای ژنوم های میتوکندری 100٪ نامحدود بودند
[ترجمه گوگل]این غلظت ها با سطوح اندازه گیری شده در میتوکندری های سویه وحشی مورد مقایسه قرار گرفتند و دارای ژنوم های میتوکندری 100٪ نامحدود بودند
3. The lozenge-shaped objects in the middle section of the cell are mostly mitochondria.
[ترجمه ترگمان]اشیا شکل لوزی در بخش میانی سلول عمدتا میتوکندری هستند
[ترجمه گوگل]اشیاء شبیه به شکل لنز در بخش وسط سلول بیشتر میتوکندری هستند
[ترجمه گوگل]اشیاء شبیه به شکل لنز در بخش وسط سلول بیشتر میتوکندری هستند
4. Elongated bodies, the mitochondria, provide energy by burning oxygen in much the same way as many bacteria do.
[ترجمه ترگمان]بدن های Elongated، میتوکندری، با سوزاندن اکسیژن به همان شکل که بسیاری از باکتری ها انجام می دهند، انرژی را تامین می کند
[ترجمه گوگل]اجسام دراز، میتوکندری، با سوختن اکسیژن در انرژی بسیار مشابه با بسیاری از باکتری ها انجام می دهند
[ترجمه گوگل]اجسام دراز، میتوکندری، با سوختن اکسیژن در انرژی بسیار مشابه با بسیاری از باکتری ها انجام می دهند
5. The muscle fibres of white meat, by contrast, have a low content of myoglobin and mitochondria.
[ترجمه ترگمان]فیبرهای عضلانی برای گوشت سفید در مقابل، دارای محتوای کمی از myoglobin و میتوکندری هستند
[ترجمه گوگل]فیبرهای ماهیچه ای از گوشت سفید، در مقابل، دارای محتوای کم میوگلوبین و میتوکندری هستند
[ترجمه گوگل]فیبرهای ماهیچه ای از گوشت سفید، در مقابل، دارای محتوای کم میوگلوبین و میتوکندری هستند
6. All the mitochondria in you are descended from the small population of mitochondria that travelled from your mother in her egg.
[ترجمه ترگمان]تمام میتوکندری موجود در شما از جمعیت کوچکی از میتوکندری که از مادر شما در تخم خود سفر می کند پایین آمده است
[ترجمه گوگل]تمام میتوکندری ها در شما از جمعیت کوچکی از میتوکندری که از مادر خود در تخم مرغ خود می گذرد، فرود آمده اند
[ترجمه گوگل]تمام میتوکندری ها در شما از جمعیت کوچکی از میتوکندری که از مادر خود در تخم مرغ خود می گذرد، فرود آمده اند
7. As a consequence it might have been present in the putative progenitors of mitochondria.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه ممکن بود در پیش سازه ای فرضی of وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]به عنوان یک نتیجه ممکن است در پیش آگهی های پیش بینی کننده میتوکندری وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]به عنوان یک نتیجه ممکن است در پیش آگهی های پیش بینی کننده میتوکندری وجود داشته باشد
8. Margulis's theory is that mitochondria and chloroplasts, and a few other structures inside cells, are each descended from bacteria.
[ترجمه ترگمان]نظریه Margulis این است که میتوکندری و کلروپلاست ها و چند ساختار دیگر درون سلول ها هر کدام از باکتری ها پایین می آیند
[ترجمه گوگل]نظریه مارگولیس این است که میتوکندریها و کلروپلاستها و چند ساختار دیگر در داخل سلولها هر کدام از باکتریها فرود میآیند
[ترجمه گوگل]نظریه مارگولیس این است که میتوکندریها و کلروپلاستها و چند ساختار دیگر در داخل سلولها هر کدام از باکتریها فرود میآیند
9. If the gay gene is in the mitochondria, then a conspiracy theory springs to the devious minds of Hurst and Haig.
[ترجمه ترگمان]اگر ژن همجنس گرا در میتوکندری رخ می دهد، پس یک نظریه توطئه در ذهن منحرف of و Haig ایجاد می شود
[ترجمه گوگل]اگر ژن گی در میتوکندری قرار داشته باشد، سپس نظریه توطئه به ذهنهای متداول Hurst و Haig میرسد
[ترجمه گوگل]اگر ژن گی در میتوکندری قرار داشته باشد، سپس نظریه توطئه به ذهنهای متداول Hurst و Haig میرسد
10. Lymphocyte is round, there are mitochondrion, rough endoplasmic reticulum and azurophil granule in their cytoplasm.
[ترجمه ترگمان]lymphocyte گرد است، mitochondrion، شبکه اندو پلاسمیک زمخت و azurophil granule در سیتوپلاسم آن ها وجود دارد
[ترجمه گوگل]لنفوسیت گرد است، میتوکندریونی، رتولوژیک اندوپلاسمی خشن و گرانول آزوفیل در سیتوپلاسم آنها وجود دارد
[ترجمه گوگل]لنفوسیت گرد است، میتوکندریونی، رتولوژیک اندوپلاسمی خشن و گرانول آزوفیل در سیتوپلاسم آنها وجود دارد
11. The prey became the mitochondrion, the cellular organ that produces energy.
[ترجمه ترگمان]طعمه تبدیل به mitochondrion، عضو سلولی که انرژی تولید می کند، شد
[ترجمه گوگل]شکار به میتوکندری تبدیل شد، ارگان سلولی که انرژی تولید می کند
[ترجمه گوگل]شکار به میتوکندری تبدیل شد، ارگان سلولی که انرژی تولید می کند
12. Mitochondrion cavitation, mesenterium insertion and foot cell fusion were found in the model group by an electron microscope.
[ترجمه ترگمان]Mitochondrion کاویتاسیون، فرو بردن mesenterium و ادغام سلول پا در گروه مدل توسط میکروسکوپ الکترونی یافت شدند
[ترجمه گوگل]کاویتاسیون میتوکندری، قرارگیری مزانتریمی و همجوشی بافتی پستان در گروه مدل با استفاده از میکروسکوپ الکترونی یافت شد
[ترجمه گوگل]کاویتاسیون میتوکندری، قرارگیری مزانتریمی و همجوشی بافتی پستان در گروه مدل با استفاده از میکروسکوپ الکترونی یافت شد
13. There are rough endoplasmic reticulum, mitochondrion, lysosome and other kinds of organelles in the cytoplasm of monocyte.
[ترجمه ترگمان]شبکه اندو پلاسمیک زمخت، mitochondrion، lysosome و انواع دیگر اندامک های در سیتوپلاسم of وجود دارد
[ترجمه گوگل]رتوشولوم اندوپلاسمی خشن، میتوکندریونی، لیسوزوم و انواع دیگر اندرولا در سیتوپلاسم مونوسیت وجود دارد
[ترجمه گوگل]رتوشولوم اندوپلاسمی خشن، میتوکندریونی، لیسوزوم و انواع دیگر اندرولا در سیتوپلاسم مونوسیت وجود دارد
14. The mitochondrion is therefore a really essential part of the cell.
[ترجمه ترگمان]بنابراین The بخش واقعا ضروری سلول است
[ترجمه گوگل]بنابراین، میتوکندریون بخش مهمی از سلول است
[ترجمه گوگل]بنابراین، میتوکندریون بخش مهمی از سلول است
15. Mitochondrion is the location for cell respirations, including Krebs cycle and oxidation-phosphorylation system.
[ترجمه ترگمان]Mitochondrion مکان for سلولی، از جمله چرخه Krebs و سیستم اکسیداسیون - oxidation است
[ترجمه گوگل]Mitohondrion محل تنفس سلولی است، از جمله چرخه کراکس و سیستم اکسیداسیون-فسفوریلاسیون
[ترجمه گوگل]Mitohondrion محل تنفس سلولی است، از جمله چرخه کراکس و سیستم اکسیداسیون-فسفوریلاسیون
پیشنهاد کاربران
plural mitochondria [countable] technical
a small part inside most plant or animal cells, which is involved in the process of producing energy and helping air to pass in and out
a small part inside most plant or animal cells, which is involved in the process of producing energy and helping air to pass in and out
mitochondrion ( زیستشناسی )
واژه مصوب: راکیزه
تعریف: اندامکی کروی یا میلهایشکل در درون میانیاختۀ یاختههای هوهستهای که عهدهدار تنفس هوازی و تولید انرژی است
واژه مصوب: راکیزه
تعریف: اندامکی کروی یا میلهایشکل در درون میانیاختۀ یاختههای هوهستهای که عهدهدار تنفس هوازی و تولید انرژی است
کلمات دیگر: