کلمه جو
صفحه اصلی

enamoured

انگلیسی به فارسی

شیفته


انگلیسی به انگلیسی

• in love, delighted, charmed (also enamored)
if you are enamoured of someone or something, you like them very much; a literary word.

جملات نمونه

1. You don't seem very enamoured with your job.
[ترجمه ترگمان]تو زیاد عاشق کارت نیستی
[ترجمه گوگل]با کار شما به نظر نمی رسد بسیار مشتاق به نظر برسد

2. He was less than enamoured of the music.
[ترجمه ترگمان]کم تر از عاشق موسیقی بود
[ترجمه گوگل]او کمتر از موسیقی ملودی بود

3. I have to say I'm not exactly enamoured with/of this part of the country.
[ترجمه ترگمان]باید بگویم که دقیقا شیفته این قسمت از کشور نیستم
[ترجمه گوگل]من باید بگویم که من دقیقا با این قسمت از کشور، علاقه مند نیستم

4. In his youth he was enamoured of music.
[ترجمه ترگمان]در جوانی عاشق موسیقی بود
[ترجمه گوگل]در دوران نوجوانی او از موسیقی مزه بود

5. He was greatly enamoured of Elizabeth.
[ترجمه ترگمان]شیفته الیزابت شده بود
[ترجمه گوگل]او به شدت از الیزابت مظلوم بود

6. The poet is enamoured of beauty.
[ترجمه ترگمان]شاعر شیفته زیبایی است
[ترجمه گوگل]شاعر زیبایی دارد

7. Jack is enamoured with scientific researches.
[ترجمه ترگمان]جک عاشق تحقیقات علمی است
[ترجمه گوگل]جک متاثر از تحقیقات علمی است

8. She is enamoured with books.
[ترجمه ترگمان]عاشق کتاب ها است
[ترجمه گوگل]او با کتاب ها مأیوس شده است

9. I'm not too enamoured with the idea of spending a whole day with him.
[ترجمه ترگمان]من شیفته این نیستم که تمام روز را با او بگذرانم
[ترجمه گوگل]من با این ایده از یک روز کامل با او فرقی ندارم

10. I'm not exactly enamoured with the idea of spending a whole day with them.
[ترجمه ترگمان]من شیفته این نیستم که تمام روز را با آن ها بگذرانم
[ترجمه گوگل]من کاملا با ایده صرف تمام روز با آنها فرقی ندارم

11. The religious conservatives are not enamoured of the West and its values.
[ترجمه ترگمان]محافظه کاران مذهبی شیفته غرب و ارزش های آن نیستند
[ترجمه گوگل]محافظه کاران مذهبی از غرب و ارزش های آن مشتاق نیستند

12. The dancer was enamoured of the princess.
[ترجمه ترگمان]رقاص عاشق شاهزاده خانم بود
[ترجمه گوگل]رقصنده از شاهزاده مشتاق بود

13. He was like an enamoured father, an old fool.
[ترجمه ترگمان]مثل یک پدر عاشق شده بود، یک احمق پیر
[ترجمه گوگل]او مثل یک پدر مظلوم، یک احمق قدیمی بود

14. It was said that he was not enamoured of the tight business disciplines which they attempted to impose.
[ترجمه ترگمان]گفته می شد که او شیفته مقررات سخت تجاری نبوده است که می کوشند تا آن را تحمیل کنند
[ترجمه گوگل]گفته شد که از رشته های کسب و کار ضعیف که آنها سعی در تحمیل آن ندارند، مشتاق نیستند

پیشنهاد کاربران

مشتاق، دلباخته!

I'm enamoured by playing the piano
من شیفته ی پیانو نواختنم


کلمات دیگر: